احمد رحمانی نعیم آبادی

نــام :
احمد
نـام خـانوادگـی :
رحمانی نعیم آبادی
نـام پـدر :
محمد
تـاریخ تـولـد :
1339
مـحل تـولـد :
سـن :
سـال
دیـن و مـذهب :
شرح شهادت
وصیت نامه

بسم الله الرحمن الرحیم

وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ

مپندارید  کسانی  که در راه خدا کشته می شو ند  مرده هستند بلکه زنده هستند  و نزد پروردگارشان  روزی  میخورند .

با درود و سلا م بر مهدی صاحب الزمان  و نایب برحقش خمینی کبیر رهبر عزیز انقلاب اسلا می ایران و سلام بر کسانی  که در را ه خدا قدم بر می دارند  و در هدفشان ثابت قدمند و مانند کوهی استوار و محکم در برابر مشکلات و مصائب دنیوی ایستادگی میکنند و صابر و شکیبا هستند انسان وقتی به دنیا می اید دارای اهدافی مشخص و معین است که برای چه خداوند او راخلق کرد و چگونه از امتحان الهی بیرون بیاید اینجانب از ساعتی که برای  یاری دین مبین اسلام به سوی جبهه های حق حر کت نمودم تمام فکرم در جبهه برای رسیدن به اهداف مقدس اسلامی بود و این دنیا  را طلاق گفتم و افتخار نصیبم شد که بتوانم در لشکر امام زمان ثبت نام کنم از خدا وند منان مسئلت دا ر م که دراین راه به در جه ای نا ئل شو م که برای جامعه  اسلا می افتخار و سعادت باشد و مرگی که در ر ختخو اب برای فرد مسلمان پیش آید جز ذلت  و خواری نسبت  امروز  با ید مرگ در راه  خدا عزتی باشد برای کلیه مو منین درگاه خداوند امید وارم  خداوند بنده گنهکار خود مورد عفو قرار دهد از پدر و مادر گرامیم  امید عفو و بخشش  دارم  که برای من ز حمت بسیار و رنج زیاد برد ند تا مرا به تحویل  جامعه  نمود ید  و افتخار  پیدا  کرد م  که در راه  خدا کشته  شدم و از شما می خوا هم  که در مرگ  من گریه نکنید  که با عث شادی دشمن می شو د بعد از شهادت من به فرزندان اینجانب ر سید گی  و انها را تربیت اسلا می  نمائید تا اینجانب روحم شاد باشد.  پدرجان مبلغ  300 تومان به محمد سکینه بدهکارم  بپرداز ید  ومبلغ 700 تو مان به پسر محمدحسین علی آبادی ومبلغ  9000 تو مان از محمدحسین ر شید طلب هستم بگیر ید ازمبلغ 9000 تومان  2000تومان بدهید به حسن غلامحسین  سلمان و قباله  آنرا بگیر ید و به محمو د حسین رشید بدهید .ضمنا” من بعد مرگ اگر همسر م مهر یه خود را  خواست  ازخا نه ها بفر و شید و به او بدهید آنچه که برایم با قی ماند به فرزندان تعلق می گیرد و اگر لیا قت  شهادت را پیدا کر د م مرا در بهشت زهرا ی جلال آباد درمجا و ر خیر علی زار عی به خاک بسپار ید و ضمنا ” مبلغی  ازبانک جهت  و ام ساختمان گرفتم خودتان  با بانک  درمیان بگذارید انچه که آنها تصمیم گرفتند  عمل نما ئید .در خاتمه یاور امام و دعاگوی  این عزیز رهبر  باشید و همیشه  امام را د عا کنید  و امام عزیز را یاری نما ئید تا اسلام در سراسر عالم  صادر و حاکم شو د .

با تشکر احمد رحمانی

بیوگرافی

دوازدهم دي 1339، در روستاي نعيم‌آباد از توابع شهرستان‌ زرند زاده شد. پدرش‌ محمد، كشاورز بود و مادرش‌ خانم ‌نام ‌داشت. در نهضت‌‌ سواد آموزي ‌‌خواندن و نوشتن را آموخت، سال 1359، ازدواج ‌كرد و صاحب‌ دو پسر شد. راننده تراكتور بود، به عنوان بسيجي‌‌‌ در جبهه‌ حضور يافت. بيست‌‌ و‌ دوم‌‌‌ اسفند ‌1362، در جزيره‌مجنون عراق شهيد شد. تاكنون اثري از پيكر وي به دست نيامده است. مزار يادبود وي در گلزار شهداي روستای جلال‌آباد تابعه شهرستان زادگاهش واقع است.

 

وی در خانواده ای  مذهبی و متدین  و از مادری با ایمان متو لد می شو د که نامش را احمد گذاشتند ایشان دورا ن کودکی اش را در رو ستای گلشن گذراند تا به سن 7 سالگی رسید و در دبستان همان روستا  مشغول به تحصیل شد .در کنار  درس به پدرش در کارهای کشا ورزی و باغداری کمک کرد . دبستان را در همانجا  به پایان رساند اما به دلیل نبود امکانات  و نبودن مدرسه  راهنمایی در این رو ستا ایشان ادامه تحصیل نداده  و تر ک تحصیل نمودند .

در کنار خانواده اش زند گی  می کرد وانها را در کارهای کشا ورزی یاری نمو د همینکه به سن 18سالگی رسید به خدمت سربازی مشرف شد و بعد از دو سال که برگشتند با زهرا رحما نی آشناشد ند وبا ایشان  ازدواج  کرده و در کنار خا نواده اش زند گی  خوب وشیرینی  را پشت سر گذاشت . نه ماه از زند گی مشترکشان می گذشت که فرز ندی چراغ خانه انها را روشن تر نمود  این فرزند پسر بود یکماه بعد از تولد فرزندش در بسیج شهرستان  زرند مشغول  فعالیت شد که یک سال در آنجا فعالیت می نمود بعد از ان به جبهه جنگ  برای دفاع از مملکت خویش رفت و 4 ماه  درجبهه فعالیت کردند در این چهار ماه عضو گروه فریبنده  بو د اما به دلیل اینکه علاقه  چندانی که به این گرو ه ندا شت و دوست داشت فعالیت بیشتری داشته باشد به گروه آرپی جی زنان ملحق شد و می گفت :من باید حتما ” آر پی جی بر دوش بگذارم و به طرف د شمن پرتاب کنم آن مو قع است که خیالم را حت  می شود بعد از این 4 ماه  مرخصی  گرفته و به نزد خانواده اش برگشته و دوباره  در بسیج زرند مشغول  فعالیت می شو د که  24سا عت می بایست کرمان و  48سا عت  می بایست  زرند فعالیت کند که این مدت  8 ماه طو ل کشید چو ن رفت و برگشت  برایش سخت بو د  از بسیج استعفا نمود  وبه جبهه عزیمت نمود و چو ن  در دوره قبلی که جبهه امده  بو د در گر و ه آر پی جی زن بود این بار نیز به همین گروه پیوست و در آنجا مشغو ل فعالیت  و دفاع  ازمملکت  شد و بعداز یک ماه  درعملیات  خیبر جزیر ه  مجنون  درتاریخ 1362/12/22ایشان د عوت  خدا وند را لبیک  گفت و به لقا ء الله پیو ست وشربت شیرین شهادت را نوشید که شهادتش براو وخانواده اش مبارک باد.

……………..

زما نی که شهید رحما نی برای  بار دیگر می خوا ست به جبهه برو د من چون نمی خواستم  از او دور باشم خیلی نارا حت بودم و گریه می کردم  تا اینکه خود شهید همراه من شروع  به گریه کردن  کرد و گفت :اگر تو را ضی نباشی  من به جبهه  نمی ر وم . اما وقتی نگاهش  می کردم  ومی فهمیدم  که عشق به جبهه  درتمام و جو دش  نمایان است به همین د لیل به خودم گفتم  که نبا ید اینقدر خودخوا ه با شم اگراو دو ست دارد به  جبهه برو د با ید اجا زه  دهم  تابه جبهه برود و با ید او را همرا هی کنم تا هیچ نگرا نی ازما وبچه ها  نداشته  با شد .به همین دلیل به او گفتم احمد جا ن اگر دو ست دار ی به جبهه بروی برو و نگران من وبچه ها  نبا ش من مو ا ظب آنهاهستم .شب قبل ازرفتن احمد آقا به جبهه زمانی که وسایل خود را آماده  کرده بو دخو شحالی درچشمان  او برق  می زد همان شب من هنوز بیدار بو دم و در بیداری عاملی می دید م که از طرف سپاه به خانه ما آمده اند و حجله شهید احمدر حمانی  را در کنار  درب خانه می بندد من هما نطور که گریه می کردم کم کم به خواب ر فتم . فردای همان رو ز احمدآقا به جبهه رفت و بعد از یکماه  خبر شهادتش را برای من وخانواده اش آوردند .خو شا به سعادتش .

جـزئیات شـهادت

تـاریخ شـهادت :
1362/12/22
کـشور شـهادت :
مـحل شـهادت :
جزیره مجنون
عـملیـات :
خیبر
نـحوه شـهادت :

اطـلاعات مـزار

مـحل مـزار :
وضـعیت پـیکر :
موقـعیت مـزار در گـلزار شـهدا
قـطعـه :
ردیـف :
شـماره :

تصویرمـزار

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *