حسین ابوالحسنی ده شیخی

نــام :
حسین ابوالحسنی ده شیخی
نـام خـانوادگـی :
نـام پـدر :
امیر
تـاریخ تـولـد :
1338
مـحل تـولـد :
سـن :
سـال
دیـن و مـذهب :
شرح شهادت
وصیت نامه

بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت پدر بزرگوارم سلام عرض می کنم
پس از تقدیم عرض سلام سلامتی شما را از درگاه خداوند متعال خواهانم
پدر جان می بخشید که من یک چند جمله ای از وصیت نامه خودم را برای شما می نویسم و امیدوارم که وصیت نامه من همتنجوری که می نویسم شما هم همانجور اجرا کنید پدر جان من یک وصیت نامه ی دیگر هم نوشته بودم ولی این یکی را به شما نمی دهم و آن را می دهم به قمری همسایه مان و وقتی خبر شهادت من به دست شما رسید آن را به شما می دهد و اگر هم افتخار شهادت قسمتم شد که شد و اگر نشد بر می گردم و امیدوارم که شما هیچگونه ناراحتی درباره من نداشته باشید پدر جان وقتی که من در جبهه یا در حمله کشته شدم مرا تنهایی دفن کنید و هیگونه گریه زار ی درباره من نکنید چون که من در زندگی تنها بودم دلم می خواهد قبر من جای تنهایی باشد پدر جان من بدون آرزو از دنیا رفتم تو می دانستی پدر جان من که…را می خواستم اگر من ده روزم را به مرخصی می آمدم فقثط بخاطر فالی بوده حالا هم مثل اینکه بخت از من گرفته شده من باید آرزو به گور از دنیا بروم پدرجان هیچگونه درباره من ناراحتی نداشته باشید و اگر من شهید شدم یا بهتر بگویم کشته شدم دلم نمی خواهد یک دانه اشک از چشم های تو و نه مادرم و نه خواهرم و برادرم بریزد .
پدر جان می دانستی یا نمی دانستی من اندازه مو های سرم فالی را دوست داشتم و همیشه به یادش بودم ولی هیچوقت نشد که من یک کلام با آن حرف بزنم مثل اینکه مرگ من فرا رسیده و قسمت من نیست پدر جان من دلم نمی خواهد که هفتمی یا چلمی یا سالی برایم بگیرید من را وقتی که دفن کردید برگردید به خانه و زندگی خود و دیگر اصلا فکر مرا نکنید و امیدوارم که از این حرف های من نرنجید هر مسلمانی که می میرد یک وصیت نامه برای خود می نویسید من آدم نبودم یا شانس از من گرفته شده بود اگر یک مسلمان کشته شده بود اگر یک مسلمان کشته می شود یا یک مسلمان در خانه می میرد در یک وصیت نامه ای برای زندگی خودش و سرمایه خودش می نویسد ولی من که توی هفت آسمون یک ستاره هم ندارم که بنویسم وصیت نامه خودم .
پدر جان تو درباره من هرچهی فکر می کردی پوج از کار درآمده ولی دلم می خواهد فکر هائی بهتر از من درباره رضا و عباس بیشتر بکنی پدر جان وقتی که من کشته شدم به هیچ گونه نگذاری رضا و عباس درباره من گریه بکنند بخصوص رضا پدر جان من بیشتر از این وقت گرانبهایت را نمی گیرم و شما را به خدای بزرگ می سپارم
مادر جان ببخشید که این نامه یا وصیت نامه را برای شما می نویسم مادر جان من تو را خیلی اذیت کرده ام و آرزو داشتم که زنده بمانم و تلافی اذیت هایی که به تو کرده بودم در بیارم ولی اینکه مرگ مهلتم نداد و زود سراغ من آمد که آنقدر پیر نشده بودمکه مرگ به سراغم آمد من بلکم هزار آرزو داشتم ولی اینکه مرگ مرا ول نکرد و من را همراه خود برد مادر جان از تو می خواهم که وقتی که من مردم حلالم کنید که در قبر به من فشار نیاورد و آسوده بخوابم مادر جان من عذاب های این دنیا را طاقت آوردم چگونه می توانم که عذاب های خدا را تحمل بیاورم مادر جان امیدوارم که هر چی بدی نسبت به تو و پدر کردم امیدوارم که شما مرا ببخشید که عذاب خدا خیلی از عذاب های دنیائی سنگین و سخت تر است مادر جان من وقتی که مردم شیرت را حلالم کن که نتواستم جبران زحمات تو را بکنم و امیدوارم که خدا به هر جهت سلامتی بدهد و بالای سر نرگس و رضا و عباس باشید همینقدر بالای سر من بودی و نگهداری از من کردی متشکرم امیدوارم رضا و عباس تلافی در بیاورند من نتوانستم تلافی زحمات تو را در بیاورم خدکت نرگس سلام عرض می کنم و امیدوارم که شما هم به خانه بخت بروید و سر بلند و سرافراز زندگی کنید و هیچگونه ناراحتی نداشته باشید و در پایان از شما می خواهم که هیچوقت امام امت را تنها نگذارید و همیشه او را دعا کنید و در دعای کمیل و ندبه هم شرکت کنید از شما می خواهم برادرانم را هم از تعالیم اسلامی برخوردار کنید و هیچ موقع این دعا را از یاد نبرید
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی تو را به جان مهدی خمینی را نگهدار
فرزند شما حسین ابو الحسنی

بیوگرافی

جـزئیات شـهادت

تـاریخ شـهادت :
3/01/1361
کـشور شـهادت :
مـحل شـهادت :
شوش
عـملیـات :
نـحوه شـهادت :

اطـلاعات مـزار

مـحل مـزار :
وضـعیت پـیکر :
موقـعیت مـزار در گـلزار شـهدا
قـطعـه :
ردیـف :
شـماره :

تصویرمـزار

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *