سیدعباس طباطبایی

نــام :
سیدعباس
نـام خـانوادگـی :
طباطبایی
نـام پـدر :
سیدحسین
تـاریخ تـولـد :
1347
مـحل تـولـد :
سـن :
سـال
دیـن و مـذهب :
شرح شهادت
وصیت نامه

بسمه تعالی

با سلام و درود بر امام خمینی و شهیدان گلگون کفن سخن را شروع می کنم.

پس کشته می شوند در راه خدا آن کسانی که زندگی دنیا را به زندگی آخرت می فروشند و اگر کشته شود در راه خدا و یا بکشد پس در نزد خدا اجری عظیم دارد.

بنام و یاد خدا به جبهه آمده ام و آماده حمله بر پساه کافرم نه برای انتقام بلکه به منظور احیای دینم و تداوم انقلابم و امنیت انقلابم و امنیت میهنم و سالمتی رهبرم و ادامه راه شدا پای در چکمه می کنم و خدا را به یاری می طلبم. از او می خواهم که هدایتم کند به آنسو و آنراه که خود صلاح می داند و اکنون می روم تا ؟؟؟ خدا و رهبری مهدی موعود پرچم لا اله الا الله محمدا رسول الله را بر فراز کاخ سفید واشنگتن و کاخ سرخ کرملین و تمام بلاد غیر مسلمانان برفرازم و اگر خدا بخواهد تا به این هدف مقدسم نائل گردم دست از مبارزه برنخواهم داشت و اگر خداوند نظر لطفی بر این بنده حقیر و ناتوانش داشته باشد دست از مبارزه برنخواهم داشت و اگر خداوند بخواهد که الحمدالله الحمدالله چه سعادتی در آن هنگام که از پیوستن قطره های ناچیز خون سرخم بر دریای بیکران خون شهدا راهگشای عبور کشتیهای صدور انقلاب اسلامی این ثمره جوشش خون هزاران شهید و معلول و مجروح به دیگر محرومان جامعه بشری خواهم بود و آن هنگام است که این مسئولیت خطیر ازدوشم برداشته خواهد شد. سخن من بتو ای گرامی مادر صبور و پررنجم کفنم را بیاور تا بپوشم که خون من از خون امام حسین (ع) و علی اصغر بخون خفته رنگینتر نیست. به جهانخواران شرق و غرب بگویید که اگر خانه و کاشانه ام را به آتش بکشید اگر گلوله های شما قلبم را سوراخ کند اگر خواهرانم را به اسارت بگیرید و اگر همگی اقوامم را به شهادت برسانید آرزوی یک کلمه ضعف و زبونی و آرزوی فروختن دینم را بگور خواهید برد. به آنها بگویید که اگر پیکرم را زنده زنده پاره کنید اگر پاره تنم را در آتش بسوزانید اگر  خاکسترم را به دریا بریزید از دل امواج خروشان دریا صدایم را خواهید شنید که فریاد می زنم اسلام پیروز است کفر و منافق نابود است. مادر نمی دانی پقدر خوشحالم که از این زندان طبیعت مانند کبوتری از فراز کوهها پرواز می کنم و به دیدار معشوقم می شتابم.

مادر اگر دیدی بدنم را بخون غلطان و تیکه تیکه است برای من شیون و زاری مکن هر وقت خواستی گریه کنی بگو خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار. انشاءالله خداوند به تو صبری عظیم عنایت فرماید که می فرماید.

وصیتی که به برادرم سید مهدی دارم این است که در ارشاد مردم به راه راست و جذب آنان به جبهه ها کوشش زیادی کن و از جانب من از مردم تشکر کن و اگر من شهید شدم جسد مرا کنار قبر پدر مظلومم که مظلومانه فوت کرد دفن کنید در آخر هر کس از من طلبکار است طلب او را بپردازید و از جانب من از مردم از بدیهایی که در حق آنان کردم عذرخواهی کن و بگو که مرا عفو کند.

62/12/9

سید عباس طباطبایی

بیوگرافی

بسم الله الرحمن الرحیم

زندگینامه شهید سید عباس طباطبایی

شهید سید عباس طباطبایی فرزند سید حسین متولد سال 1347 هجری شمسی در روستای امامیه (شاهم آباد) چشم به جهان گشود.

دوران ابتدایی را در همین روستا طی کرد و در اوایل انقلاب پدر بزرگوار خود را ازدست دادند و کوله بار زندگی را از همان سنین نوجوانی بردوش کشیدند و با مشکلات زیادی که فراهم ساختن آسایش خانواده داشتند درس را نیز ادامه می دادند و دوره راهنمایی را در مدرسه «سلمان فارسی» گیتی آباد به پایان رسانیدند.

پس از شروع جنگ ایشان در سنین پانزده سالگی بودند که از شناسنامه برادر خود استفاده کردند و به نام برادرشان به جبهه اعزام شدند و در عملیات «والفجر مقدماتی» پس از شکستن خطوط دشمن، با 4 نارنجک که توسط مزدوران عراقی به طرف ایشان پرتاب شد، مجروح شدند و تعداد 45 ترکش از بدن ایشان بیرون کشیدند و به دنبال آن اعصاب دست و پای ایشان قطع گردید.

اما باز با وجود آن همه درد و رنجی که داشتند دوران دبیرستان را هم در مدرسه شهید کاظمی حسین اباد به پایان رسانید.

آن بزرگوار چنان شیفته شهادت بودند که خود را جزئی از شهدا می پنداشت و فقط همین را که واقعا عاشق لقاءالله بودند. وی در تاریخ 63/9/10 به جبهه اعزام شدند و پس از حدود سه ماه و نیم در تاریخ 63/12/27 به درجه رفیع شهادت نائل گردیند و شربت شهادت را نوشیدند.

شاهدان و فرمانده شهید چنین می گویند. شهید بزرگوار آن هنگام که ترکش دو پای ایشان را قطع می نماید فقط دو مرتبه «یا زهرا» گفته و جان به جان آفرین تقدیم می دارد و بدن پاک و مطهرشان در همان قتلگاه باقی می ماند.

ایشان در وصیت نامه خود می نویسد: اگر خداوند نظر لطفی بر این بنده حقیر و ناتوان داشته باشد فوز عظیم شهادت را در این راه مقدس نصیبم می کند که الحمدالله الحمدالله چه سعادتی و آن هنگام از پیوستن قطره های ناچیز خون سرخم بردریای بیکران خون شهدا راهگشای عبور کشتیهای صدور انقلاب اسلامی این ثمره جوشش خون هزاران شهید معلول و مجروح به دیگران بالاخص محرومان جامعه بشری خواهم بود. و آن هنگام است که این مسئولیت خطیر ازدوشم برداشته خواهد شد.

امید است روزی پیش آید که پرچم انقلاب اسلامی برفراز قلل دنیا برافراشته گردد – ان شاءالله

روحش شاد و یادش گرامی باد.

جـزئیات شـهادت

تـاریخ شـهادت :
1363/12/27
کـشور شـهادت :
مـحل شـهادت :
دجله
عـملیـات :
بدر
نـحوه شـهادت :

اطـلاعات مـزار

مـحل مـزار :
وضـعیت پـیکر :
موقـعیت مـزار در گـلزار شـهدا
قـطعـه :
ردیـف :
شـماره :

تصویرمـزار

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *