سیدمحمدرضا رضایی

نــام :
سیدمحمدرضا
نـام خـانوادگـی :
رضایی
نـام پـدر :
سیداحمد
تـاریخ تـولـد :
1347
مـحل تـولـد :
سـن :
سـال
دیـن و مـذهب :
شرح شهادت
وصیت نامه

بسم الله الرحمن الرحیم

بنام خداوند بخشنده مهربان

«الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللّهِ وَ أُولئِک هُمُ الْفائِزُونَ»
آنانکه ایمان آوردند و از وطن هجرت گزیدند و در راه خدا بمال و جانشان جهاد کردند آنها را نزد خدا مقام بلندی است و آنان بالخصوص رستگاران و سعادتمندان دو عالمند.                      (19 تا 20 توبه )

خدایا از عمر ناقابلم بکاه به عمر رهبرم بیفزای  آمین

با درود فراوان به محمد (ص) پیامبر خدا ، مهدی موعود منجی بشر فریاد رس امت امام زمان (عج) و نائب برحقش حامی مستضعفان ابرمرد تاریخ رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران فرمانده کل قوا خمینی ، روح خدا با درود فراوان به سرور شهیدان کربلا حسین (ع) با درود فراوان به شهدائ انقلاب اسلامی ایران و شهیدان  جنگ تحمیلی و با درود فراوان و سلام گرم به رزمندگان اسلام که در جبهه های نبرد حق علیه باطل مشغول بکارند بعد از اینکه از دوره آموزش آمده به جبهه خواستم بروم و وصیتنامه برای خود بنویسیم شاید بعد از مرگم مرهمی به دل خانواده ام باشد و هم نشانه ای از من بنده گناهکار ، قبل ار هر چیز چند مسئله برایم پیش آمد و با خود فکر کردم که برای چه منظوری به جبهه می روم و برای چه کسی و برای چه چیزی و برای چه مکتبی به جبهه می روم آیا خود را خالص می دانم و یا ناخالصی دارم هدفم مقدس است آیا مکتبم ولایت است و یا نه با خود می گویم که آیا برای خلق می روم و یا برای خدا ؟ آیا رهبرم را شناخته ؟ وقتی که این سئوالها را از خود کردم و تصمیم گرفتم که برای چه می روم و برای چه مکتبی می روم  و به دستور چه کسی می روم  آری ای برادر و ای خواهر من برای رهایی اسلام و رهایی کربلای حسین (ع) می روم آری برادرم و خواهرم ای برادر مذهبی من برای نجات قرآن و مکتب حیاتبخش اسلام و برای زیارتگاه مقدس خاک امام حسین (ع) می روم . می روم تا شاید با خونم بتوانم ریشه ولایت فقیه  و اسلام را آبیاری کنم هر چند که هر روز جوی خون از روی ریشه اش جاری است . می روم تابدنیا بفهمانم که روزی اگر برسد همین محصل مدرسه قلم را زمین گذاشته ، اسلحه بدست می گیرد. من امروز قلم و وسایل ساختمانیم (چون هنرجوی در رشته ساختمان در هنرستان فنی بصیرزاده )را کنار گذاشته ام اسلحه و قرآن گرفتم هر چند که قرآن همیشه در دستمان بود، آری ای برادران و خواهران بسیجی من فقط برای خاطر رضای خدا بجنگ می روم و فقط برای اسلام وقرآن می روم و آری ای برادران و  خواهران من برای مکتبی می روم که شهادت (یقول امام امت ) دارد ولی اسارت ندارد.
برای مکتبی می روم که هم را یکی می داند برای مکتبی می روم که الهی است و آورنده اش از جانب خدا حضرت محمد(ص) می باشد . مکتبی است انسان ساز پرورش دهنده نسل بشر از نظر خالص  فردا خالص آنرا خدا باید جواب بدهد ولی از نظر عقیده و مرام و مسلک من پاکم و هدفم مقدس است هدفم همان هدف شهیدان کربلا است . که برای نجات اسلام شهید شدند و من هم امروز بفرمان رهبرم برای اسلام و قرآن می جنگم  باید بدانید که ا مام خمینی  تنها رهبرم  و قرآن تنها مکتبم و اسلام راستین محمدی (ص) تنها مکتبم و مبارزه و شهادت د رراه حق تنها آرزویم  می باشد. من به ندای هل من ناصرینصرنی امام حسین (ع) زمانم را پاسخ دادم  ای حسین (ع) عزیزم من ندای هل من ینصرنی فرزندت  خمینی کبیر را لبیک گفته و دست از همه چیز کشیدم و به جبهه های جنگ حق علیه باطل شتافتم . من می دانم که بمدرسه  ام خیانت کرده ام چون مدرسه هم یکنوع سنگر است ولی من هم سود و هم ضررش را شنیدم و در ترازو قرار دادم وزن کردم و دیدم سودش بیشتر از ضررش است پس من خوشحالم که چون سودش بیشتر است می دانم چه سودی دارد و چه ضرری دارد هنوز این است سنگر خالی می ماند و البته خالی و خالی نمی ماند ) و حال اگر بیائیم به سودش می ماند […] را بررسی کنیم زیاد است من ناراحت بودم که هر روز به راحتی به مدرسه می روم و ظهر بر می گردم ولی یک خونین شهری و یا دزفولی نمی تواند به مدرسه برود و من احساس کردم که اگر من بروم و مدرسه اش را آزاد کنم بهتر از این است که بیایم پس من برای راحت کردن راه مدرسه آن برادران جنگزده می روم تا با هم مدرسه برویم و می روم تا مدرسه اش را از صدام کافر پاک کنم و می روم تا به دنیا بفهمانم که ما مثل حیوان منطقه ای نیستم که همیشه به فکر خودمان و محل خودمان باشیم بلکه به فکر هم وطنانهای خودمان در مناطق دوردست هستیم و همیشه به فکر آنها هستیم و از درد و رنج آنها باخبریم و احساس همدردی می کنیم و به خاطر همین است که به فکر جنگ افتادم و بخاطر همین انسان دوستی و بشر دوستی است که می خواهم بروم تا به برادر کردستانی یا خونین شهری و آبادانی و سایر شهرهای قهرمان پرور میهن ملحق شوم تا شاید بتوانم از آنها روحیه گرفته یا روحیه داده و با هم مدرسه شان را بازسازی کنیم پس ما نباید ترس داشته باشیم که بچه هستیم و باید مثل یک کوه محکم و استوار باشیم و نباید شل و ضعیف باشیم ما باید راه همان شهیدان صدر اسلام را ادامه دهیم . در پایان می خواستم با خانواده ام صحبت کنم.
پدرم: سلام مرا بپذیر و افتخار کن که پسری از شما به جبهه رفته و به ندای امام خود لبیک گفته است و از دستور رهبرش سرپیچی نکرد پس این باعث افتخار شما پدر مهربانم می باشم پس احساس ناراحتی نکن که دل دشمن را شاد می کند. پدرم هر گریه و ناراحتی خانواده ام ضربه ای است به پیکر من و مرهمی است به زخمهای دشمنان من و هر خنده و شادی شما موجب شادی روحم میگردد تا راه کربلا را برای زیارت شما باز کنم و اگر می توانم با سلاحم و اگر هم شد با خونم باز می کنم.
مادرم: فرشته زمین نمی دانم با چه زبانی بگوییم دوستت دارم زیرا شما خیلی زجر کشیدید و مرا بزرگ کردی و تا به اینجا رساندی که ثمره ای بگیرد مثل درختی که باغبان برایش زحمت می کشد و شب و روز بیدار می ماند تا بزرگ شود و از میوه های آن استفاده نماید و شما هم چنین امیدی داشتید ولی افسوس که نمی توانستم در این دنیا جواب این همه زحمتهای شما را بدهم  ولی به شما قول می دهم که در آن دنیا برای شما دعا می کنم و از این بابت مرا ببخشید . و شما برادران خوبه و مبادا یک لحظه خودتان را باخته  و ناراحت شوید و نکند اجرا مرا ضایع کنید ونکند قلب مرا زده کنید پس ناراحت نباید باشید.

و در ضمن پدرمن 7 روز روزه قضا دارم  و 550 تومان به پسردایی محمدحسین بدهکارم و برادران اگر شما از من طلبکارید مرا ببخشید و حلالم کنید زیرا خود نمی دانم و 100 تومان از پولهای درساکم به عمه فاطمه بدهید و بقیه را هر طور که میدانید مصرف کنید.

در پایان امام را دعا کنید. خدایا خدایا با انقلاب مهدی حتی کنار مهدی  خمینی را نگهدار
63/12/17

بیوگرافی

سي‌ام شهريور 1347، در روستاي هرمزدآباد از توابع شهرستان ‌رفسنجان به دنيا آمد. پدرش سيداحمد، كشاورز بود و مادرش ‌‌حميرا نام ‌داشت. تا دوم‌ متوسطه درس ‌خواند، به عنوان بسيجي در جبهه‌ حضور يافت. بيست‌‌و ‌دوم ‌اسفند 1362، در جزيره ‌مجنون شهيد شد. پيكر وي بر اثر ماندن در منطقه متلاشي ‌شد و پس از تفحص ‌سال 1374، در زادگاهش به خاك سپرده شد.

جـزئیات شـهادت

تـاریخ شـهادت :
1363/12/22
کـشور شـهادت :
مـحل شـهادت :
جزیره مجنون
عـملیـات :
بدر
نـحوه شـهادت :

اطـلاعات مـزار

مـحل مـزار :
وضـعیت پـیکر :
موقـعیت مـزار در گـلزار شـهدا
قـطعـه :
ردیـف :
شـماره :

تصویرمـزار

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *