محمود حاج باقری

نــام :
محمود
نـام خـانوادگـی :
حاج باقری
نـام پـدر :
درویش
تـاریخ تـولـد :
1330
مـحل تـولـد :
سـن :
سـال
دیـن و مـذهب :
شرح شهادت
وصیت نامه

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و درود بر امام امت خمینی بت شکن این مرد خدا  این کوه عدالت و این قلب تپنده امت حزب الله و با سلام بر تمام خانواده های شهدا از صدر اسلام تاکنون و با سلام بر خانواده های اسرا و مفقودین که به خاطر اسلام اسیر و مفقود شدن. بنام خدا و براه خدا و برای خاطر خداوند یکتا. آری پدر عزیزم و آری مادر مهربانم و همسر مومن و زحمت کشیده و رنج خورده ام و آری ای فرزندان عزیز و فراغ کشیده ام از اول دنیا تا به امروز که می بینید همین بوده است. مردن برای انسان است و انسان برای مردن. اما چه مردنی . مردن در راه هواهای نفسانی که تا قیامت برای انسان مایه ننگ باشد و سرزنش و پستی یا مردن در راه خدا و برای خدا. مردن سخت است ولی در راه خدا خیلی آسان است. چر؟ برای اینکه خداوند در قرآن کریم سریعا[صریحا] می فرماید کسی که با خدا معامله کند جان در راه خدا بدهد من در عوض بهشت را به او می دهم. پس این معامله برای هر انسانی که بفهمد سود دارد. براستی چقدر خوب است انسان با خدای خود بتواند معامله کند. جانی که از خود خداست بدهد در عوض بهشت برین را از آن خود نماید. ای کاش صد جان داشتم در راه خدا می دادم یعنی صد بار کشته می شدم دوباره زنده می شدم باز هم کشته می شدم بخدا قسم هنوز هم کم است. زیرا در مقابل خدا جان هیچ ارزشی ندارد. آری پدرجان این است حقیقت که مرگ سراغ همه خواهد آمد چه در جبهه باشد و چه در رختخواب منزل یا در جای دیگر می آید. آری اگر تمام تاریخهای جهان را بردارید بخوانید نمی توانید یک نفر را پیدا کنی که از مرگ فرار کرده باشد پس چرا دیگر انسان ازمردن بترسد. ولی از مردن باید بترسد هر انسان که پایبند بدنیا باشد یا مانند ما که فرمان خدا را خوب اطاعت نکردیم. روزی یکی از امامان آیینه ای برداشت نگاهی کرد شروع کرد به گریه کردن اصحاب گفتند یا امام چرا گریه می کنید گفت دیدم یک مو از موهای صورتم سفید شده گفتند آقاجان این که چیزی نیست موهای همه سفید می شود، گفت خیر چنین نیست این قاصد مرگ من است می گوید جعفر بن محمد آیا کارهایت را کردی؟ آری وقتی یک امام از آتش آخرت بترسد با آن همه عبادت تکلیف ما مردم معلوم است که چه باید کرد. درست است که خدا بخشنده و کریم است اما چطور و چقدر اگر از اول عمر تا دم مرگ هم به یاد خدا نباشد باز هم کریم است یا خیر. خیر، برای این افراد خدا کریم نیست. خلاصه خداوند انسان را در آتش می اندازد و روزگار انسان را سیاه می کند و هیچ کس نمی تواند چرا بگوید. باید انسان حواس خود را جمع کند باید بگویم یکی از چیزهایی که ما را بیچاره می کند این است که می گوییم خدا ما را می بخشد و هر کاری که خواستیم بکنیم. یک شعر است که حقیقت را می گوید:
شبهای دراز و بی عبادت چه کنیم، طبعا به گناه کردم عادت چه کنم/ گویند خدا گناه را می بخشد، او بخشد و اما از خجالت چه کنم.
خداوند انسان را خلق می کند و به ملائکه می گوید تماشا کنید این بنده های مرا. نه آن که ملائک به خداوند بگوید این بنده تو چرا اینقدر در دنیا جنایت می کند پس شما باید برای خدایتان باعث افتخار باشید و خدا را خشنود نمایید نه این که خدا را در مقابل ملائکه هایش ناراحت نمایید. بیایید با خدای خود پیمان ببندیم تا آنکه خدا از ما راضی باشد انشاالله. این زمان دیگر زمانی نیست که ما بگوییم برادر محیط خراب است این جور نیست . امروز سراسر ایران آزادی و از خدا و قرآن سخن در میان است یا از گوشه جماران این فرزند زهرا این مرد خدا و مرد عمل، این معدن تقوا و ایمان که هر سخن او در دنیا تمام منافقها را به لرزه در می آورد. و خدا با این رهبر افتخار می کند دیگر جای هیچ گونه بهانه ای نیست. امروز باید گوش به فرمان رهبر بود که هل من ناصر ینصرنی حسین(ع) در کربلا است. هیچ فرقی ندارد.
آوای تو را بگوش جان می شنوم، پیغام ترا از لامکان می شنوم / خوش نغمه کل یوم عاشورا را، با بانگ رسا ز آسمان می شنوم
یارب به خودت قسم ز دنیا سیرم، دست دامن حضرت محمد گیرم / در خط علی و نور چشمش مهدی، بین خنده کنان به جمع یاران می رم.
آری برادر امروز صدای هل من ناصر حسین را همه می شنوند باید جواب داد. ای دوستان و رفیقان عزیز شما را به خدا بیایید کاری کنید تا مدیون خون شهدایمان نباشیم اگر این جور باشد قیامت وای بر ما. جواب این شهدا را ما چه می دهیم. آیا چیزی داریم که بگویم یا باید سر خود را پایین بیندازیم و روانه جایی شویم که آن جا را خدا بر کفار و منافقین قرار داد آیا خوب است ما با یک غیر مسلمان هم نشین باشیم. برای ماننگ است. بیایید کاری کنیم که قیامت با این شهیدان عزیز و والا مقام همنشین باشیم.
ای رفیقان این زمان در خانه ماندن ننگ ماست، عزت قرآن فقط پیروزی این جنگ ماست.
آری پدرجان مرا ببخش و مرا حلال کن. من فرزند خوبی برای تو نبودم ولی از دست تو راضی هستم بیا تو هم از من راضی باش. پدرجان عزیز و مهربانم از تو متشکرم و همچنین از تو مادر عزیز و گرامیم. کاش تا زنده بودم قدر تو را دانسته بودم. مادرجان امروز می دانم که در حق تو کوتاهی کردم اما در عوض تو در حق من خیلی زیاد محبت کردی. 63/12/15
 

بیوگرافی

دوم ‌فروردين 1330، در شهرستان رفسنجان چشم به جهان‌ گشود. پدرش ‌درويش و مادرش ‌صغري نام‌ داشت. سواد خواندن‌ونوشتن نداشت. سال 1350، ازدواج كرد و صاحب سه پسر و سه دختر شد. پاسدار بود، بيست و دوم ‌اسفند 1363، در جزيره‌مجنون بر اثر اصابت گلوله و تركش‌ شهيد شد. پيكر وي مدت‌ها در منطقه بر جا ماند و پس ازتفحص‌ سال 1378، در هرمزدآباد تابعه شهرستان زادگاهش به خاك سپرده شد.

جـزئیات شـهادت

تـاریخ شـهادت :
1363/12/22
کـشور شـهادت :
مـحل شـهادت :
جزیره مجنون
عـملیـات :
بدر
نـحوه شـهادت :

اطـلاعات مـزار

مـحل مـزار :
وضـعیت پـیکر :
موقـعیت مـزار در گـلزار شـهدا
قـطعـه :
ردیـف :
شـماره :

تصویرمـزار

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *