بسم الله الرحمن الرحیم وصیت نامه محمود یوسفی 65/7/10 برابر با 27 محرم 1407 قمری حضرت علی فرمودند: من از دنیای شما سه چیز را دوست دارم 1- میهمانی کردن فقیران 2- روزه گرفتن در روزهای گرم تابستان 3- جنگ در راه خدا. خداوندا بسی سپاسگزارم که مرا در زمانی آفریدی با وجود اینکه امام زمان سلام ا… علیه و ارواحنا ؟؟؟ در پشت پرده غیبت بسر می برند، این مملکت را رهبری آگاه و ولی فقیهی چون امام امت ارواحنا فداه رهبری می کنند که چنین حکومتی در حال حاضر در هیچ کشوری وجود ندارد و این باعث افتخار ما ملت ایران می باشد که خداوند از بین تمام این مردم ما را انتخاب فرمود و چنین نعمت عظمایی را به ما ارزانی داشت.و چون در نبودن پیغمبر یا امام معصوم حکومت فقط باید در دست چنین اشخاصی می باشد و الا حکومت غصب است و در این چنین مواقعی است که اگر ما جنگ می کنیم میدانیم که هر زحمتی را متحمل میدهیم ، زحمتمان به هدر نرفته است و اگر کشته شویم می دانیم که شهید نشده ایم. بعضی از این مردم ساده نگر می گویند که دو ملت مسلمان با هم می جنگند . در مظاهر همینطور است که می گویند ولی در اصل باید ببینیم که هر طرف از دو طرف به دستور و فرمان چه کسی با دیگری جنگ می کند که خیالمان از هر جهت راحت است زیرا که به فرمان ولی فقیه یعنی همان کسی که قرآن فرموده اطاعت کنید، خدا و رسول و اولی الامر منکم که در زمان حاضر که امام زمان و سلام ا… علیه در غیبت به سر می برند اولی الامر امام عزیز می باشد و ما به فرمان این امام عزیز قدم به میدانهای نبرد می گذاریم. اما طرف مقابل چه کسانی هستند . بظاهر مسلمان اما در اصل گروهی کافر، زیرا که به طرفداری از شخص فاسد ، تبه کار و جنایتکاری (هرچه از این صفات ؟؟؟بگوییم کم است) چون صدام ؟؟؟ کسی که تمام دولتهای فاسد و جنایتکار حامی او هستند. چون آمریکا این شیطان بزرگ و اسرائیل جنایتکار نامبر و افراد بظاهر مسملمان اما در اصل بدتر از کفاری چون دولت سعودی و کویت و امثالهم که لعنت خداوند بر همگی شان باد و ان شاءالله هر چه زودتر خداوند عذابش را بر این منافقان فرود آورد. شاید همه بدانید که تمام کسانیکه به جنگ امام حسین (ع) آمدند همگی به ظاهر مسلمان بودند . درست مانند همینها و همین طور تمام کسانی که طی چند سال به حکومت حضرت علی (ع) با حضرت علی (ع) به جنگ برخاستند. همگی به ظاهر مسلمان بودند اما وقتی ابن ملجم به حساب خودش برای رضای خدا حضرت علی را به شهادت رساند، چقدر نادان و نفهمند کسانیکه از این چنین پیشامدهایی درس عبرت نمی گیرند و از خواب غفلت بیدار نمی شوند. خداوندا این امام عزیز را تا ظهور حضرت مهدی (عج) برای مسلمانان نگه دار و به ما کمک کن قدر نعمت هایت را بدانیم و این نعمت ها را بر ما زوال می آورد و ان شاءالله خداوند دشمنان این نظام و این رهبر را در هر لباس و پست و مقامی که هستند اگر قابل هدایت نیستند ریشه کن بفرماید و شرشان را به خودشان برگرداند. حال که به امید خداوند و به توفیق او آماده رفتن به جبهه های نبرد حق علیه باطل هستم از خداوند عاجزانه می خواهم که مرا در این راه مقدس ثابت قدم بدارد. و با عنایت خودش ما را از لغزشها باز دارد تا خدایی ناخواسته با کوچکترین لغزشی ضربه ای به اسلام و جمهوری اسلامی وارد نیاوریم و از خداوند می خواهم که ایمان مرا عاریه ای قرار نداده باشد ، بلکه ایمانی عطا فرماید که تا لحظه واپسین من مرگ با ایمان کامل از دنیای فانی رخت بربندم. خواهران و برادران : این زمان، زمان آزمایش بزرگ است و ما مورد امتحان خداوند متعال هس
بسمه تعالی شهید محمود یوسفی در تاریخ 41/1/8 در همین خانه فعلی متولد شد. پدرشان مغازه سنگتراشی کوچکی در خیابان میرزارضای کرمانی داشت و زندگی ساده ای داشتند. شهید همراه پدر به دکان او می رفت و به او کمک می کرد و خودش هم مقداری خوراکی از قبیل آدامس ، شکلات و غیره که پدر برایشان تهیه می کرد در مغازه پدر می فروختند و هنگام ظهر همراه پدر به مسجد جامع می رفتند و با مسجد و نماز آشنا می شدند. دوره دبستان را در دبستان عباس صباحی به پایان رساندند و تکالیفشان را به موقع انجام می دادند و دوره راهنمایی را در مدرسه راهنمایی گیو گذراندند. از سن 9 سالگی واجبات را به جای می آورد. و بیشتر اوقات همراه پدر برای نماز به مسجد جامع می رفت و همچنین در مسجد محل (مسجد علی ابن موسی الرضا) در مراسم شرکت و کمک می کرد. محمود دوره دبیرستان ایرانشهر با موفقیت به پایان رساند و در اوقات فراغت به سنگتراشی می پرداخت و از خدمت سربازی به خاطر شهادت برادرش معاف شده بود. او مدتی بعد از گرفتن دیپلم به حوزه علمیه رفت و به خواندن مشغول شد. بعد از دو سال دوره طلبگی را با موفقیت به پایان رساند.در خانه تمام کارهای شخصی خودش را انجام می داد . منجمله شستن لباس و تعمیر لباسهایش و غیره. در جبهه هم بعد از شهادتش یکی از رزمندگانی که در آنجا بود و تقریبا دو برابر محمود سن داشت می گفت محمود شبها که با لدر می بایست کار کند به جای خودش کار می کرد و بیشتر اوقات که کشیک خودش نبود به جای همرزمان خودش هم کار می کند و به آنها می گفت که شما استراحت کنید. و هیچوقت حاضر نشد که در محل رزم خود عکس بگیرد. در حین ساختن سنگر در جبهه به درجه رفیع شهادت نائل گردید و پس از شهادت آن بزرگوار خانواده ایشان متوجه خدمات ارزنده فرزند دیگرشان در جبهه می شوند و در می یابند که این بزرگوار بدون اینکه سنگری داشته باشد در حال ساختن سنگر برای دیگر رزمندگان بوده اند که شهید شده اند و قبل از شهادت وصیت نامه ای خود بجای می گذارد که اینکه به عنوان تنها و گرانبهاترین سرمایه نزد خانواده و به یاد آن شهید از آن نگهداری می کنند که دارای نکات مهم و ارزشمندی است.
محمود، هشتم فروردینماه سال 1341، در شهر كرمان و در خانوادهای مذهبی چشم به جهان گشود. پدرش محمدحسین و مادرش صغری نام داشت. هنگامی كه سه سال بیشتر نداشت، در چاهی كه جهت برداشت آب در منزل پدری ایشان حفر شده بود سقوط كرد، ولی بدون كوچكترین زخمی از این ماجرا نجات پیدا كرد، چراکه خداوند میخواست او زنده بماند و بعد از زندگی آبرومند و پر از خاطره، با رسیدن به مقام شهادت جاودانه شود و برای همیشه در یادها باقی بماند.
محمود تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت پشت سر گذاشت و راهی دبیرستان شد. او در تمامی عرصهها همگام با امت حزبالله در پاسداری و حمایت از انقلاب و قیام امام(ره) حضور پررنگ داشت و در انجمن اسلامی دبیرستان و در تشكیل بسیج دانشآموزی و هر كجا كه احساس نیاز میكرد، آستین همت را بالا زده و عاشقانه حاضر میشد. او پس از اخذ دیپلم، پرنده روح و جان تشنهاش بر بام حوزه فرود آمد و با تحصیل در حوزه علمیه محمودیه كرمان بارقهای از نورانیت بر قلب شفاف و ذهن پویایش تابانده شد و به عنوان یكی از طلاب موفق همیشه مورد تمجید اساتید قرار گرفت.
محمود همزمان با تحصیل، در ساعات بیکاری به جهت كمك به محرومان و مستضعفان در كارگاه سنگتراشی پسر عمهاش مشغول به كار میشد تا درآمدی را كه از این راه كسب میكند، جهت حمایت از مردم بیبضاعت صرف كند.
تحصیل و كار و حتی شهادت یكی از برادرانش، مانع از انجام تكلیف او نشد و او را راهی دیار عاشقان (جبهههای حق بر علیه باطل) كرد. بعد از ورود به جبهه و دیدن كاستیها، مدتی بعد به كرمان بازگشت و در جهاد سازندگی آموزش رانندگی با لودر را یاد گرفت تا بتواند در جبهه فردی مثمرثمر باشد. حمید شبها به عنوان راننده لودر سنگر میساخت و روزها را به دیگر برادران قرآن میآموخت و اینچنین خود را وقف جبهه و جنگ كرد و در امتداد خط سرخ شهادت راه پیمود.
او سرانجام دهم اسفندماه سال 1365 در شلمچه بر اثر اصابت تركش به سر و پهلو، شهید شد.
جـزئیات شـهادت
اطـلاعات مـزار
تصویرمـزار
بدون دیدگاه