حسين علي اكبري خمروئيه

نــام :
حسين
نـام خـانوادگـی :
علي اكبري خمروئيه
نـام پـدر :
صفر
تـاریخ تـولـد :
1345
مـحل تـولـد :
سـن :
سـال
دیـن و مـذهب :
شرح شهادت
وصیت نامه

بسم الله الرحمن الرحیم
با درود فراوان به رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی و با سلام به شهیدان اسلام و با سلام به رزمندگان اسلام.
درود  بر پدر و مادر مهربانی که در راه خدا فرزندان خود را به جبهه ها می فرستند و به گفته آیات قرآن مجید که می فرماید: و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله اموات بل احیاء عند ربهم یرزقون
کسانی که در راه خدا جهاد کردند و در این جهاد کشته شدند ، مرده مپندارید بلکه آنان زنده اند و در نزرد پروردگارشان روزی دارند.
درود به پدر و مادر مهربان که همچون کوهی استوار ایستاده اند و فرزندان خود را به جبهه می فرستند. اینک اگر من در جبهه شهید شدم ، ناراحت مباش و گریه مکن که دشمنان اسلام را خوشحال کنید به خواهر و برادرانم می گویم که گریه نکند و حال سخنی با پدر: پدرجان اگر من تو را ناراحت کردم و حرف بگوشت نبودم ، مرا ببخش و حق خود را به من حلال کن
و حال سخنی با مردم: من از مردم سعدی می خواهم که فرزندان خود را به جبهه ها بفرستد و خودتان به جبهه ها کمک کنید ، بعد از نماز امام و رزمندگان را دعا کنید و از خدا بخواهید که ظهور حضرت مهدی (عج) را نزدیک کنید والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
حسین علی اکبری62/12/8

بیوگرافی

بسم الله الرحمن الرحیم
زندگینامه شهید حسین علی اکبری
کف افسوس زنم بر هم و گویم همه دم     ای حسن و حسین من، ای حسن و حسین من
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل ا… امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
هرگز مپندارید کسانیکه در راه خدا کشته شده اند مرده اند، بلکه آنها زنده اند و در نزد پروردگارشان روزی می خورند.
شهید حسین علی اکبری در روستای سعدی ازتوابع کرمان و در خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود . خانواده اش جهت داشتن علاقه به خاندان عصمت و طهارت با گذاشتن نام حسین بر آن بودند تا در خانه خود نام پنج تن آل ابا را داشته باشند.
حسین در کنار حسن و در دامان پرمهر و محبت مادر و در پرتو دستورات عالیه اسلام رشد کرد و تا پنجم ابتدایی در مدرسه دبستان سید مصطفی خمینی فعلی بعلت نبودن مدرسه راهنمایی در روستا و نداشتن امکانات بیشتر درس نخواند و به کار و فعالیت پرداخت . او از اوایل کودکی به جلسات مذهبی می رفت ودر جلسات قرآن نیز شرکت می کرد و یکی از اعضای سرود مسجد امام زمان (عج) بود و در روزهای جشن معنی قرآن و یا مقاله می خواند. او به امام عشق می ورزید و با کدخدای روستا دشمن بود او در راهپیماییها شرکت می کرد ، هرچند که سنش کم بود.
او سه ماه دور از خانواده اش در تهران بسر برد و  شاگرد یک راننده بود. روزی در ماشین یک انگشتر طلا می بیند به راننده می دهد و راننده از کار او و از این پاکی این بچه خوشحال می شود و همه جا تعریفش را می کند . او جوانی بسیار مهربان و رئوف بود که فقدانش برای خیلی ها ناراحت کننده است. هنوز خانواده اش از شهادت برادرش خبر نداشتند که او با شوق فراوان به بسیج رفت و پس از گذراندن آموزش های لازم به سوی جبهه ها شتافت تا اسلحه افتاده برادرش را زا زمین بردارد (مسئولین هر چه تلاش کردند تا مانع رفتنش شوند ولی موفق نشدند او رفت ، رفتنی که برگشتن نداشت. بله او رفت و پس از گذراندن 45 روز در جزیره مجنون برای مبارزه با دشمن و دفاع از قرآن و اسلام و حریم پاک ایران در عملیات خیبر بدست دیو صفتان بعثی به درجه رفیع شهادت نائل آمد و با شهادت خود همه را محزون و نگران ساخت. امید که خداوند شهادتش را مقبول درگاهش قرار دهد . چرا که بی نام و نشان و بدون اسم و آوازه رفتند . بلی واقعا که شهیدانی گمنامند .
روحش شاد و راهشان پررهرو باد. والسلام

جـزئیات شـهادت

تـاریخ شـهادت :
1363/01/05
کـشور شـهادت :
مـحل شـهادت :
عـملیـات :
نـحوه شـهادت :

اطـلاعات مـزار

مـحل مـزار :
وضـعیت پـیکر :
موقـعیت مـزار در گـلزار شـهدا
قـطعـه :
ردیـف :
شـماره :

تصویرمـزار

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *