اسحاق دریجانی

نــام :
اسحاق
نـام خـانوادگـی :
دریجانی
نـام پـدر :
ابراهیم
تـاریخ تـولـد :
1338
مـحل تـولـد :
سـن :
سـال
دیـن و مـذهب :
شرح شهادت
وصیت نامه

بسم الله الرحمن الرحیم
اول مهرماه یکهزار و سیصد و شصت (1360/7/1)
قُلْ لَنْ يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ
“بگو هرگز جز آنچه خدا خواسته نخواهد رسید اوست مولای ما و البته اهل ایمان در هر حال بر خدا توکل کند(آیه 51 سوره توبه)
بنام خدای حی قیوم لایزال. بنام خدای عزیز الحکیم الجبار المتکبر، بنام آن خدایی که همه هستی از هستی اوست و بدون لطف و عنایتش هستی حتی برای یک لحظه هم وجود پیدا نخواهد کرد. پروردگارا، خداوندا تو را سپاسگزارم و تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم چون تنها تویی قابل پرستش و تویی تنها مدد کننده. خدایا از لطف و بذل عنایت تو سپاسگزارم و تو را بخاطر اینهمه نعمت پنهان و آشکار شکر می گویم. از اینکه توفیقم عطا فرمودی که بتوانم در صف جهاد کنندگان راهت قرار بگیرم. خدایا یاریم بده در راهی که به من نمایانده ای لحظه ای بخودم وایم مگذار.
با سلام و درود به پیشگاه مقدس حضرت بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفدا و با عرض ارادت به پیشگاه مقدس رهبر کبیر انقلابمان و بنیانگذار جمهوری نوپا و عزیز اسلامیمان و با ابراز بهترین احساسات و تقدیم خالصانه ترین احساسات قلبی ام بخصوص یاران همیشه در سنگر امام ان کسانی که درد امام را می فهمند و در راه درمانش تا آنجا که در توان دارند کوشش می کنند، آن پدران و مادران قهرمان شهیددار و شهیدپرور و آن شاهدان همیشه در صحنه به شما ای خواهر و برادر عزیزی که پیامم را می شنوی نیز سلام عرض می کنم من کوچکتر از آنم که بتوانم به کسی پند و اندرزی بدهم من حقیرتر از آنم که بتوانم برای کسی پیامی بدهم بخصوص به شما که خود عملا در صحنه پیکارید بخصوص به شما که خود الگوی مبارزین در راه خدایید و شبانه روز در راه اعتلای حکومت اسلام در تلاشید بخصوص شما که همیشه فریادید و بر سر آمریکا می خروشید به یک چنین افرادی با این چنین ویژگیها بنده که هیچ هستم خود را شایسته آن نمیدانم که پیام بدهم و اندرز بدهم لیکن ای پدر تو در راه به بلوغ رسانیدنم زحمات غیرقابل جبرانی را متحمل شدی من که نتوانستم و توفیق ادای دین های تو را از گردنم پیدا نکردم من از خدا خواهانم ادای دین شما از گردنم هستم و اما تو مادر که در دوران مریضی هفت هشت ساله پدرم برایم علاوه بر مادربودن پدر هم بودی با آن تن خسته ات و با آن بدن لاغر و اندام زنانه ات بحق که چه زحمات مردانه کشیدی اگر حسابگران بنشینند نخواهند توانست که زحمات تو را محاسبه کنند. بارپروردگارا ای مولا، ای سرور ای یاور، ای مهدی عزیز این مادر برایم خیلی زحمت کشیده و خیلی خون دل خورده و حالا من شرمنده اش هستم و در عین حال من چاره ای بجز انتخاب این راه را ندارم زیرا من از دهها هزار جوان عزیز این مملکت خونم رنگینتر نیست و مادر من با آن همه عزیزی اش از مادران آنها عزیزتر نیست خدایا این قربانی مادر و پدرم را بپذیر. خدایا اگر توفیق شهادتم نصیب فرمودی در دفتر ثبت شهدایت اولین قربانی را از این خانواده بنام پدر و مادرم، برادرم و دیگر کسانیکه در به ثمر رسانیدن نهال جوانیم زحمت کشیده اند ثبت بفرما. و اما تو برادر، هاشم جان برای پدر و مادرم قوت قلب باش اگر چه من به ایمان قلبی مادرم ایمان دارم من اسلام را که نه در حرف بلکه در عمل در قلب مادرم دیدم آن هنگامیکه در لحظه خداحافظی به من گفت برو مادر شیرم حلالت برو مادر شیرم بلاگردانت. این حرف از دهان یک زن انهم با آن محیط ضعیف از نظر فرهنگ اسلامی حرفی است بزرگ به عظمت تمام کوه ها ولی با این حال تو هم همدمش باش و اگر خودت نمی توانی متحمل بشوی به او بنگر فراموش نکنی پسرها و دخترهایت باید راه علی اکبر را علی اصغر حسینی راه رقیه خاتون را رهرو باشند اگر سعادت آنها را خواهانی و شما خواهرام به تو کبری مهربان به تو کلثوم عزیز شما خواهران مهربان برایم بودید و مهربانتر و خوبتر خواهید بود اگر چنانچه راهم را بدون رهرو نگذارید دوست دارم رهرو تربیت کنید رهروان مصمم برای ادامه راه حسینی همان راه سرخ شهادت نگران نباشید خود اسلامی باشید دیگران را به اسلام تشویق و ترغیب کنید با عملتان با کردار و گفتارتان دوست دارم نوی دهن بدخواهان بزنید دوست دارم توی دهن مغلطه جویان بزنید با چی با رفتارتان. اجرتان بر خدا باد انشاالله. مرا حلالم بکنید. صغری و فاطمه را و موسی را که خیلی به اینها امیدوارم مخصوصا موسی را وادار کنید و از او بخواهید عامل به دستورات اسلام بشود و این امکان ندارد مگر عالم شدن به دستورات اسلام. بنابراین پیشنهاد می کنم او را حتما حوزه علمیه قم بفرستید و […] من نیز قبلا سفارش گرفتم که اینکار را عملی بکنند انشاالله و به تو ای ماشاالله عزیز، دائی جان من هر وقت که در کاری مشکلی برایم پیش می آمد یا بتو مراجعه می کردم و یا مراجعه به رهنمودهایت می نمودم حالا شاید شما متوجه نبودید ولی در واقع اینطور بود تو برایم حکم یک معلم بسیار زیرک و باهوش را داشتی خدا تو را اجر و پاداش عنایت بفرماید بعد از من موسی را و مادرم را و بقیه اعضای خانواده ام را فراموش مکن و تو پرویزجان تو علاوه بر دایی بودن حکم یک رفیق را داشتی حکم یک دوست را داشتی که می توانستم سفره دلم را برایت بگشایم. به آنچه به تو گفته ام عمل کن بخصوص تعهدات مالی اینجانب را ادا کن. حساب صندوق مسجد را به هیچ کس وامگذاری خودت نظارت مستقیم داشته باش. کسی را اجازه ندهی از پول یک مشت آدم پابرهنه حتی یک صنار خدای ناکرده بد استفاده نماید تو هم انشاالله مرا ببخش بتو سفارشی از جهت دیگر ندارم چون می دانم و خوب می دان که چقدر از همه چیزت در راه خدا گذاشته ای فقط به کوری چشم آنها که نمی توانند ببینند تو در ادامه راهت محکم بایست ثابت قدم تر شو ولوکره الکافرون و از خدا طلب صبر و استقامت کن و به مسئولین مملکتی سفارش می کنم که با تو همکاری بکنند مسجد را بساز و اولین دعا کمیل و ندبه را در توکل آباد بنام نامی حضرت حجت، امید مستضعفان برگزار کن. می دانی که من به اقا عشق می ورزم. خمس و زکوت حقوقم را (بغیر از سهم مبارک امام (ع) در راه ساختن مسجد ولی عصر خرج کنید البته بر طبق حکم جامع آقا علامه اینکار از نظر شرعی اشکال ندارد و برای اطمینان بیشتر مجددا به خود ایشان و یه به رساله امام مراجعه کنید.)
و اما به برادران همرزم و همگام سپاه پاسداران خدا می داند که به تک‌تک شما عشق می ورزم چرا که شما تک‌تکتان به امام عزیز و به سرورش آقا حضرت مهدی عشق می ورزید برادران شما احتیاج به توصیه ندارید فقط من برای اطمینان بیشتر می گویم (که هیچ صحبتی را ناگفته نگذاشته باشم) امام را یاور باشید . از نوع یاوران 72 تن صحرای کربلا هر آنچه می توانید در راه شناساندن حضرت قائم به مردم تلاش کنید و اسم مبارکش را بر سر زبانها بیندازید چون همه اش شفاست و همه اش دوا.
و شما همسایگان اقوام عزیز اگر چناچه بدخدمتی از حقیر دیده اید به لطف و کرم خود ببخشید اینجانب به دلایل زیادی نخواستم هنگام عازم بودن جبهه حضورتان مشرف و خداحافظی کنم لیکن اگر چنانچه خداوند سبحان مقام رفیع شهادت را نصیبم کرد مرا عفو کنید و اسلام را یاری بنمایید در حدی که می توانید. (لا یکلف الله نفسا الا وسعها) از اینکه مقدور نیست که اسم تک‌تک سروران را ذکر بنمایم پوزش می طلبم و این خدای ناکرده حمل بر بی اهمیتی موضوع نشود نعوذ بالله. بلکه فقط جهت آن کثرت برادران و خواهران و آقایان و کمی جا هست در هر صورت بعنوان آخرین حرف شعار همه آنها که رفتن من حتی یک کم ایشان را می سوزاند این باشد که اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله و اشهد ان علی ولی الله. والسلام.
توجه: مرا با لباس مقدس سربازیم دفن و برای پیشگیری از هر گونه احیا سنت های غلط و مهم تر از همه مانند دیگر شهیدان گمنان از برگزاری هر گونه مجلس ترحیم های معمولی محلی صرف نظر کرده و تنها برای بهره برداری اولیاامر مجاز هستند تنها به برگزاری مجلس کم خرج(تنها چای و کاکائو ) مبادرت نمایند.
(البته اگر در وصیتنامه اینجانب اشکال شرعی وجود داشت خودبخود آن قسمت را انجام ندهید.)

بیوگرافی

يكم فروردين 1338، در روستاي پوطار از توابع شهرستان بم به دنيا آمد. پدرش ابراهيم، كشاورز بود و مادرش ‌شمسي نام داشت. دانشجوي ‌سال ‌سوم مقطع كارشناسي بود، به‌عنوان پاسدار در جبهه‌ حضور يافت. پنجم مهر 1360، با سمت فرمانده گروهان در پل مارد آبادان بر اثر اصابت تركش به سر، شهيد شد. مزار وي در گلزار شهداي روستاي توكل آباد پوطار تابعه شهرستان زادگاهش واقع است.

جـزئیات شـهادت

تـاریخ شـهادت :
1360/07/05
کـشور شـهادت :
مـحل شـهادت :
پل مارد آبادان
عـملیـات :
نـحوه شـهادت :

اطـلاعات مـزار

مـحل مـزار :
وضـعیت پـیکر :
موقـعیت مـزار در گـلزار شـهدا
قـطعـه :
ردیـف :
شـماره :

تصویرمـزار

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *