بسمه تعالی
مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا
از انسانهای با ایمان مردانی می باشند که آنچه را با خدا پیمان بسته بودند تصدیق نموده. عده ای از آنها مدتش به پایان رسید(شهید گردیدند) و عده ای از آنها در انتظار می باشند.
صلوات و درود بر آخرین فرستاده خدا، حضرت خاتم، نبی اکرم(ص) آمد تا دین اسلام را کامل کرد و درود و صلوات بر امامان معصوم که گفتند ای عاشقان اگر می خواهید خدا شما را یاری دهد و ما آبروی شما را حفظ کنیم، کلاسی به نام تقوا و ایثار و فداکاری مقاوم بودن را می گذاریم. هر کس مایل است شرکت کند و وقت هم کم است. الان ساعت چهار و ده دقیقه کم است که چند ساعتی به عملیات باقی نمانده است. نمی دانم از کجا شروع کنم، دستم دارد می لرزد. نمی دانم که از رزمندگان بگویم. این قدر خوشحال هستم که نمی دانم دارم چی می نویسم. الان رزمندگان دلاور اسلام بعد از صحبت های جانشین فرمانده گردان که برای عفو آمده بود و الان رزمندگان دارند های های گریه می کنند و آنهایی که هنوز در عمرشان لبخند نمی زدند، الان لبخند می زنند. اگر می آمدید و این رزمندگان را می دیدید، واقعاً می فهمیدید که امروز اگر امام خمینی قیام نمی کرد، ذکری از اسلام نبود و نماز شکر بخوانید که چه رهبر خوب و عظیمی داریم و قدر آن مثل من که ندانستم، بدانید که بنده گناهکار به علت گناهان زیاد. اگر امت مسلمان با ایمان امام را تنها بگذارید همین رزمندگان با خداوند متعال راز و نیاز می کنند و بعضی از آنها شهید می شوند و یقه شما را می گیرند و می گویند که چرا این قدر تذکر به شما دادیم عمل نکردید. صحبت من با کسانی است که امروزه دارند اسلام را از بین می برند ولی بدانید که مردم قهرمان هرگز گوش به این صحبت های احمقانه نمی دهند. امت حزب الله، امروز عده ای هستند که می خواهند به مسئولینی که برای اسلام دارند خدمت می کنند با شایعه پراکنی، ضربه بزنند. من از شما می خواهم که قاطعانه با آنها برخورد کنید که اگر این کار نکنید فردای قیامت همین شهدا، اسرا و خانواده شهدا یقه شما را می گیرند. اولین دعایی که می کنید بر جان امام باشد. اگر در کتابها مشاهده کنید می بینید که امامان معصوم برای خودشان دعا نمی کردند بلکه برای همسایگان و غیره دعا می کردند. یک روایت می گویم: یکی از علمای بزرگ که خداوند آن را برای اسلام حفظ کند، می گوید: «من خواب دیدم که عده ای دارند امام می کِشَند و می خواهند به بالا ببرند ولی مردم بودند که نمی گذاشتند و بالاخره موفق شدند که امام بالا نرود.» وقتی بیدار می شود سریع تلفن به دفتر امام می زند و قضیه را می گوید. آنها می گویند که تا چند لحظه پیش امام قلبش گرفت و دیدید چه طور خدا دعای شما را مستجاب می کند و از امت حزب الله می خواهم که رسیدگی به مردم و خانواده شهدا کنید و صحبت های امام را خوب بشنوید و عمل کنید. امشب که قرار است که حمله شروع شود، قسم می خورم که امام شبی خواب ندارد و راز و نیاز با خدا می کند تا رزمندگان پیروز شوند و اگر کسی به حرف امام گوش ندهد مثل این است که گوش به امام زمان نداده. عین اینکه به پیامبر گوش نداده. قبول نکردن حرف پیامبر مثل این است که صحبت خدا را قبول ندارد. حرف زیاد ولی وقت کم است و می خواهم که شماا مرا به بزرگواری خودتان ببخشید. والدین عزیز شما هم راضی هستید که من به جبهه رفتم و قسمت کشته شدن را خداوند داد و چون من روزی که می خواستم به قم بروم گفتم می خواهم روحانی مشهد شوم یعنی محل شهادت گاه و شما راضی شدید و هم آزمایش داشتم یعنی امتحان خداوندی. انشاءالله که قبول شده باشم. اگر قبول نشدم خواهش می کنم دعا کنید قبول شوم. ای والدین عزیز نماز شکر بخوانید که خداوند امانتی را که به شما داده بود خوب تربیتش کردید ولی من صحبت های شما را گوش نکردم و از خدا می خواهم همانطور که روی به سد دز کردم و گفتم شاهد باش که خدای اگر جان مرا می خواهی من آن را می فروشم وفقط به شما می فروشم و شما باید آن را بخرید. اگر جان مرا نخرید معلوم می شود که آدم نبودم و ادم هم نمی شوم. تقاضا دارم که عکس بر قبر من نباشد و اگر مجروح شدم ولی چند روز زنده هستم، تیر یا ترکشی که خوردم بیرون نیاورید تا وقتی که پیش الله می روم بگویم که من یک سندی دارم. این سند هم تیر و ترکش می باشد و بگویم چون درخت اسلام احتیاج به آب داشت، دادم تا تشنه نماند. مادر جان برای من گریه نکنید، برای حسین گریه کنید. من از یک پر کاهی کمتر هستم. من یک قطره خون حسین نیستم. خدایا گناهان ما را ببخش که در گناه اصراف می کنیم و در ثواب صرفه جویی. امام امت را برای اسلام بعد از ظهور مهدی هم نگهدار و تعجیل در فرج امام زمان تا هر چه زودتر قبر فاطمه پیدا شود. والسلام
دوم تير 1348، در روستاي آبپنگوئيه از توابع شهرستان زرند متولد شد. پدرش غلامرضا، كارمند شركت ذغالسنگ بود و مادرش مريم نام داشت. تا سال اول دوره مقدماتي حوزه علميه درس خواند، به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. بيستودوم دي 1365، در شلمچه بر اثر اصابت تركش خمپاره به سر، شهيد شد. مزار وي در گلزار شهداي شهرستان زادگاهش واقع است.
جـزئیات شـهادت
اطـلاعات مـزار
تصویرمـزار
بدون دیدگاه