حسن زینلی حیدرآباد کشکوئیه

نــام :
حسن
نـام خـانوادگـی :
زینلی حیدرآباد کشکوئیه
نـام پـدر :
علی
تـاریخ تـولـد :
1347
مـحل تـولـد :
سـن :
سـال
دیـن و مـذهب :
شرح شهادت
وصیت نامه

بسم رب الشهدا و الصدیقین
إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىمِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ…
بدرستی که خداوند می خرد جانها و مالهای مومنان را در ازای بهشت…
خدایا حال که در انجام ماموریت الهی هستم تو را به یاری می طلبم و به تو سوگند یاد می کنم که همیشه و تا آخرین نفس در راه مقدس تو و برای یاری دین تو مستحکم و جان بر کف در راهت فداکاری می کنم و الهی یاریم ده که بتوانم این مهم را آنچنان که شایسته مقام باری تعالی است بجای آورم خدایا تو شاهد باش که من در این راه کورکورانه قدم بر نداشته ام و از روزی که تو را به یگانگی شناختم در قلبم جرعه ای از ایمان محمدی فوران شد از همه چیز گذشتم و به تو پیوستم در این لحظه سخنی هم با خانواده خودم. مادرم حال که فرزندت را به سوی راهی که حسین سرور شهیدان قدم گذاشت فرستادی با تو چند کلمه حرف دارم تو مرا بزرگ کردی و چه بسا در رهگذر تاریخ رنجها کشیدی ولی خسته نشدی سلامت باد. درودت باد. پیامم را به تو می گویم ای مادر. حلالم کن به تو می گویم ای مادر مبادا پس از شهادت من اشک بریزی که دشمن شاد بشود. از تو می خواهم که زینب وار که در سوگ حسین دشمن را خوار و زبون کرد مقاومت کنی و اما شما برادرانم من رفتم برادران. خداحافظ و از شما می خواهم که پس از من راه مرا که همان راه اسلام حقیقی است ادامه دهید و امام را تنها نگذارید و اما خواهرانم سخنی چند با شما دارم. از شما می خواهم که همچون زینب صبور و شکیبا باشید و مبادا پس از مرگ من تزلزلی بر ایمان شما رخ دهد همچون کوه استوار و محکم و پایدار باشید که سرانجام حق بر باطل پیروز است و صاحب ما خواهد آمد و انتقام خون ما را خواهد گرفت و در پایان از همه دوستان و برادران و آشنایان خود می خواهم که چنانچه از طرف این حقیر به شما کوچکترین بی احترامی یا اذیت و آزاری رسیده مرا به بزرگی خودتان ببخشید. خدا یار و مددکار همه شما باشد به امید پیروزی حق بر علیه باطل. بر همه مسلمانان واجب است که به فتوای امام و رهبرمان لبیک گفته و به جبهه روی آورند . ما تا جان در بدن داریم با این جانیان تاریخ و ابرقدرتهای شرق و غرب مبارزه می کنیم و آنان را سر جایشان می نشانیم و چون مکتب ما مکتب شهادت است پیروزی با ما و نابودی از دشمنان اسلام است. خدایا اگر شهادت را نصیب ما می کنی آنگونه باشد که رضای تو در اوست و آنچنان باشد که در آن جهان در صف شهدا مقبول قرار گیریم. خداوندا ما را از یاران و یاوران ولی امر و پیروان راستین و آیین محمدی قرار ده.
و در آخر چند دعا به جان امام . خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
از عمر ما بکاه و بر عمر رهبر افزا
صدام و لشکرش را نابودشان بگردان الهی آمین یا رب. والسلام. خداحافظ.
این وصیت نامه در تاریخ 63/10/13 در دل سنگر نوشته شده..
ای دل چرا از آخرت بی خبری / شب روز در طلب سیم و زری
سرمایه تو از این جهان یک کفن است / آن هم به گمانم ببری تا نبری.

 

بیوگرافی

سي‌ام‌ فروردين 1347، در روستاي لطف‌آباد كشكوئيه از توابع شهرستان رفسنجان چشم به جهان گشود. پدرش علي، كشاورز بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا دوم راهنمايي درس‌خواند، به عنوان پاسدار در جبهه ‌حضور يافت. بيست و ششم دي 1365، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به سينه و پيشاني به شهادت رسيد. مزار وي در گلزار شهداي‌ زادگاهش واقع است.

 

شهید حسن زینلی 1347 روز جمعه حوالی ساعت 10 صبح در فصل گرمای تابستان در خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود. ایشان پسری هوشیار و مهربان بود. حسن یک سال داشت که مادر او را در بالاخانه خوابانده بود و سر کار رفته بود. فاصله ی بالاخانه تا زمین چهارمتر بود. وقتی که مادر از سر کار برمی گردد می بیند که حسن در بالاخانه نیست مادر خیلی دنبالش می گردد خانه ی همسایه ها و خانه ی مادر خودش را اما آنها می گویند که ما بچه ات را ندیده ایم. وقتی که مادر به خانه برمی گردد می بیند که حسن کوچولو روی تنور افتاده و با انگشتان کوچکش با زغالها بازی میکند. مارد فکر می کند که بچه جن زده شده که هیچ اتفاقی برایش نیفتاده است وقتی که پدر حسن به خانه می آید مادر به او می گوید که فکر می کنم بر اثر این ماجرا بچه مان جن زده شده. مادر به پدر حسن می گیود شاید دست حضرت ابوالفضل (ع) زیر سرش بوده است.

حسن کوچولو در سن 2 سالگی شروع به حرف زدن کرد و در سن 2/5 سالگی همراه با پدر و مادر عازم مشهد مقدس شد و به پابوس امام رضا (ع) رفت. ایشان وقتی که به سن 6 یا 7 سالگی رسید راهی مدرسه شد و تحصیلات ابتدایی خود را با عشق و علاقه در دبستان صدر گذراند. ایشان در راهپیمایی های سرگروه گروه راهپیمایی مدرسه خودشان بود و شعار می گفت. حسن همیشه بعد از آمدن از مدرسه در کارهای خانه خیلی کمک می کردند و علاقه به کارهای خانه داشتند. هنگامی که چند پیش از پیروزی انقلاب که حرم امام رضا(ع) را تیرباران کرده بودند ایشان گریه کنان به خانه آمدند و گریه می کردند و بر سر می زدند. بعد از پایان تحصیلات دبستان هرچه خانواده اصرار کردند که به راهنمایی برود اما او گفت که می خواهم به جبهه بروم و با اصرار کردن زیاد راهی میدان های جنگ شد. ایشان هرگاه که می خواستند راهی جبهه شوند به مادر و پدر و خوهران و برادران توصیه می کردند که زینب وار صبر و استقامت کنند تا دشمن شاد نشود و می گفت ما می رویم تا راه کربلا را باز کنیم. (البته آنها همین کاررا هم کردند. روحشان شاد)

جـزئیات شـهادت

تـاریخ شـهادت :
1365/10/26
کـشور شـهادت :
مـحل شـهادت :
شلمچه
عـملیـات :
کربلای5
نـحوه شـهادت :

اطـلاعات مـزار

مـحل مـزار :
وضـعیت پـیکر :
موقـعیت مـزار در گـلزار شـهدا
قـطعـه :
ردیـف :
شـماره :

تصویرمـزار

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *