همسر عزیزم سلام
هرچه فکر کردم دیدم دراین موقعیت حساس و سرنوشت ساز نمی توانم ساکت و آرام باشم و فقط در کرمان بمانم ، خبر شهادت برادرانم را بشنوم بلکه خداوند هم از من نخواهد گذشت . چون بعد از پیروزی در این زمینه ها کار کردم وتجاربی کسب کردم وحالاوقتش رسیده که این تجربه ها به کار گرفته شود . و باتوکل به خداوند برای همیشه ظلم و فساد بر کنده شود. این حمله آخرین حمله است و سرنوشت ساز است واگرخدا خواسته اش این باشدکه زنده بمانم که یکدیگر راخواهیم دید واگر خواسته اش این باشدو لطفش شامل حالم باشد به شهادت می رسم تو ناراحت نباش و راه مرا ادامه ده و اسلحه ام را به کسی بسپار که خدا را مد نظر قرار داده ودر این راه قدم گذارد.
حمید در کودکی پدر ومادرش را از دست داد اما سایه برادران متدین خود را بالای سر داشت وبا تنهایی ومشقت زیاد تحصیلات ابتدایی ومتوسطه خود رابه پایان رساند
در دوران سربازی از نزدیک دیکتاتوری حکومت پهلوی را باپوست و گوشت خود احساس کرد . این آگاهی راه تازه ای پیش پای حمید گذاشت و آن مبارزه با ظلم وستم آن روز بود . تلاش حمید درروزهای انقلاب به یاد ماندنی است.
وقتی دیوارهای دیکتاتوری فرو ریخت . حمید لباس سبز پاسداری از انقلاب را به تن کرد و به مقابله با اشرار و ضد انقلاب برخاست.
حوادث کردستان او را به مهاباد کشاند و به همراه مردان دلیری که برای کوتاه کردن دست بیگانه ها به آن خطه آمده بودند به پیکارمشغول شد ومسئولیت شهر مهاباد را بعهده گرفت. حمید عرب نژاد در عملیات بیت المقدس پیش از آن که نسیم اروند چهره اش را نوازش دهد و چشمانش با دیدن مسجد جامع روشن شود به آرام و قرار خود رسید.
جـزئیات شـهادت
اطـلاعات مـزار
تصویرمـزار
بدون دیدگاه