حمید نخعی

نــام :
حمید
نـام خـانوادگـی :
نخعی
نـام پـدر :
عباس
تـاریخ تـولـد :
1345
مـحل تـولـد :
سـن :
سـال
دیـن و مـذهب :
شرح شهادت
وصیت نامه

وصیتنامه شهید حمید نخعی

هرگز مپندارید کسانیکه در راه خد کشته می شوند مردگانند بلکه آنان زندگانند و نزد پروردگارشان روزی می خورند.

الان که این وصیت نامه را می نویسم چند روزی دیگر به حمله سراسری به دشمنان اسلام باقی نمانده است امیدوارم که در این حمله به پیروزی نهائی نائل آییم و در این راه اگر شهادت نصیبمان شد چه بهتر به هر حال پیروزی با ماست و این وعده خداوند است پدر و مادر عزیز و مهربانم مرا حلال نمائید در شهادت من گریه نکنید و صبر و شکیبائی پیشه کنید و امیدوارم که خداوند انشاءالله شهادت را از بنده حقیر خود قبول فرماید و مرا در قبرستان خانوک در قطعه شهدا دفن نمائید من دیگر وصیتی ندارم خداحافظ.

تاریخ 60/12/23.

بیوگرافی

زندگینامه شهید حمید نخعی

شهید حمید نخعی در سال 1345 در روستای خانوک یکی از توابع شهرستان زرند کرمان در خانواده ای مذهبی و زحمتکش و اسلام دوست چشم به جهان گشود و از همان اوایل زندگی علاقه زیادی به مسائل اسلامی از خود نشان می داد و در سن پنج سالگی به مکتب خانه رفته و مشغول فراگیری قرآن شد و حدودی از قرآن را فرا گرفت در سن شش سالگی پا به سنگر مدرسه گذاشت و با موفقیت زیاد سعی به فراگیری علوم مدرسه شد و به همین جهت بود که برای رفتن به اردو به زرند رفت و ثبت نام نمود و موفق شد بازمانده از عمر خود را صرف فراگیری درس مذهبی (عقاید و غیره) و همچنین نظامی کرده در کلاس چهارم بود که توسط یکی از روحانیون محترم قسمتی از اصول عقاید را یاد گرفت این شهید عزیز با شنیدن پیام امام بزرگوارمان که فرمودند همه باید آموزش نظامی ببینند سعی کرد که خود را با اسلحه و سختیهای زندگی وفق دهد و همواره می گفت که دلم می خواهد وسیله اسلحه دشمن چشم از جهان ببندم و این بار که عده ای منتظران شهادت (پاسداران) که شنید عاشقانه یکزمان رفته و بعد از ثبت نام و دیدن دوره های لازم را در جبهه آبادان شد و شخصاً شرکت داشت و بعد از سه ماه به دیار خود برگشت در این مدت او کلاس دوم راهنمایی بود و چون از دروسش عقب مانده بود با سعی و کوشش زیاد عقب ماندگی را جبران نمود و به گفته یکی از معلمین او این یک ماه بعد از آمدن از جبهه به اندازه یکسال درس خواندند و این شاید اثر پیام اماممان بود که فرمودند مدرسه سنگر است و چون او عاشق امامش بود اجرا نمود و بعد  از یک ماه دوباره به پیام هل من ناصر ینصرنی حسین زمان لبیک گفت و با التماس و گریه و زاری فراوان دوباره به جبهه شوش قدم نهاد و این دفعه که مادرشان که کرمان بود ؟ پیغام می دهند که ای فرزند اگر که جبهه می خواهید بروید برای ثبت نام به کرمان بیا و به جبهه برو و شاید بتوانی خدمتی انجام بدهید و با شنیدن این سخن به طرف جبهه حرکت کرد و آرزوی او این بود که یکی از ؟ را به ؟ و خدا آرزوی او را برآورده و خود هم به شهادت نائل آمد و قبل از شروع حمله او با گریه و زاری و التماس و بعد از موافقت فرمانده شان به خط مقدم جبهه دشت عباس اعزام و در خط فتح المبین در حین نبرد با آن کافران بسوی معشوق خود شتافت از خصوصیات اخلاقی او این بود که فردی متواضع و فروتن بود او همواره از خواهرش می خواست که حجاب اسلامی را خود را رعایت کند نام ؟ به دیگران برسانند و از خصوصیات دیگر او همیشه می خواست کاری انجام دهد دیگران متوجه نشوند کار او با خبر نگردند و کار برای شخص انجام نمی داد و همیشه سختیها و گرفتاریهای زندگی را تحمل می کرد و هیچ وقت به زبان نمی آورد خلاصه این از زندگی این عزیز بود نامش جاوید راهش پر رهرو باد. والسلام.

جـزئیات شـهادت

تـاریخ شـهادت :
1361/01/03
کـشور شـهادت :
مـحل شـهادت :
سوسنگرد
عـملیـات :
فتح المبین
نـحوه شـهادت :

اطـلاعات مـزار

مـحل مـزار :
وضـعیت پـیکر :
موقـعیت مـزار در گـلزار شـهدا
قـطعـه :
ردیـف :
شـماره :

تصویرمـزار

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *