دوم خرداد 1345، در شهرستان بردسير به دنيا آمد. پدرش دُرعلي، كشاورز بود و مادرش صاحبجان نام داشت. تا پايان مقطع راهنمايي درس خواند. به عنوان پاسدار وظيفه در جبهه حضور يافت. بيستو هشتم فروردين 1367، در فاو عراق بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسيد. مزار وي در بخش نگار تابعه شهرستان زادگاهش واقع است.
وی در ميان خانواده اي فقير و مذهبي ديده به جهان گشود، تا سن 7 سالگي در روستاي سرخکان و اسماعيل آباد وارد مدرسه ابتدايي شد و بامشقت ناشي از فقر و تنگدستي گذران زندگي مي نمود به هر نحو که بود با پشتکار خودش دوران ابتدايي را پشت سر گذاشت و بعد از آن به روستاي نگار براي ادامه تحصيل روانه شد و در منزل يکي از آشنايان به مدرسه رفت و دوران راهنمائي را نيز با موفقيت پشت سر گذاشت . در اين دوران استعدادهاي اين شهيد شکوفا شده بود علاوه با کوشش فراوان در درس خواندن ايام تعطيل به کمک پدرش مي شتافت و سخت کار مي کرد. نمازخواندن سر وقت انجام فرائض مذهبي و علاقه زياد به ادعيه از خصوصيات ديگرش بود. کارهايش را با شهامت و شجاعت عجيبي انجام مي داد با روحيه اي شاد با اطرافيان صحبت مي کرد . مورد پسند همه اقوام و آشنايان بود و بعد از انقلاب اسلامي به سختي عاشق امام و نهضت اسلامي ايشان شده بود و دعا براي امام هميشه در خاطرش بود، هر کجا راهپيمايي يا تظاهرات بود شرکت مي کرد . با شروع جنگ تحميلي در سال 1366 به خدمت سربازي اعزام شد و عليرغم علاقه اي که به سپاه داشت ، خدمت را نيز در اين ارگان شروع کرد، به لشکر ثارلله رفت در عملياتهاي والفجر 9 و 10 و کربلاي 5 شرکت فعالانه داشت همچنين کربلاي 10 و چندين عمليات ديگر و مسئوليت ايشان فرمانده توپ 106 بود. اين يادبود از اينجانب رضا ذوالعلي که در اين دفتر چه نوشتم که علي داشت راديو ضبط مهدي شادکام را درست مي کرد و من هم روي متکا نشسته بوم و اين چند کلمه را نوشتم و از منطقه اهواز هم همينطور جيمي آمده بودم که مي بايست صبح روز ديگر بروم. اين وصيتنامه در مورخ 66/12/5 نوشته شده است.
امام زاده ببنديد سنگ مزارم شب جمعه بياييد و بنشينيد کنارم
ببنديد چارقد لاکي نگارم ببنديد حجله اي روي مزارم
ببوسم دستت اي مادر که پروردي مرا آزاد.
به حجله مي روم بابا به جاي رخت دامادي لباس خونين بتن دارم. اين بيت هم در مورخ 66/11/14
بسمه تعالي
از زبان يکي از هم رزمانش صحبت مي کرد تنها خاطره من اين است که هميشه مي گفته ما تا آخرين قطره خونمان بايد بجنگيم و ما دو هدف داريم يا شهيد بشويم يا پيروز و اين شهيد به تنهايي هم فرماندهي و هم خدمه توپ 106 را به عهده داشته است و روزي که هنوز شهيد نشده بود به من گفت که من امروز شهيد مي شوم ، بلي همان روز بود که در تک فاو به لقاءالله پيوست.
يادش گرامي و راهش پررهرو باد.
جـزئیات شـهادت
اطـلاعات مـزار
تصویرمـزار
بدون دیدگاه