سیدناصر حسینی نسب

نــام :
سیدناصر
نـام خـانوادگـی :
حسینی نسب
نـام پـدر :
سیدحاجی
تـاریخ تـولـد :
1346
مـحل تـولـد :
سـن :
سـال
دیـن و مـذهب :
شرح شهادت
وصیت نامه

بسم الله الرحمن الرحیم

با درود فراوان به پیشگاه ولی عصر، امام زمان و سلام بر نائب بر حقش، این قلب تپنده ملت حزب الله و سلام و درود بی کران بر شهیدان صدر اسلام و همچنین شهیدان ایمان و سلام و درود بی کران بر شهیدان دلاوری که در جبهه حق علیه باطل می رزمند و هر روز با رزمشان، حماسه حسینی وار به پا می دارند. و سلام و درود فراوان به مردم شهید پرور و همیشه در صحنه ایران که در پشت جبهه با ضد انقلاب می جنگند و امید آن دارم که روزی با همت جوانان غیور این مرز و بوم بتوانیم پرچم پرافتخار اسلام را در سرزمینهای مسلمین جهان و برفراز لبنان و اسرائیل و آمریکا و دیگر کشورهایی که از اسلام بویی نبرده اند و در آنجا زیر پای انسانیت زده اند، سربلند و استوار نگاه بداریم. ای امت حزب الله جیرفت و ای جوانان دلیر، اینک به پا خیزید و با ندای رهبر کبیر به طرف جبهه روی آورید و صدام وصدامیان را نابود کنیم. زیرا که صبح آزادی فرا رسیده است. وصیتم به پدرم این است که اگر نتوانستم جبران فرزندی را برای شما کنم، امیدوارم که به حسین بن علی مرا ببخشید و اگر گاهی در مقابل شما نافرمانی کرده ام و نتوانستم به طور شاید و باید در مقابل شما آن حق پدر و فرزندی را به جای آورم، باز هم مرا عفو کنید. پدر جان برای من گریه نکنید و اگر گریه برای من می کنید، بر غریبی حسین گریه کنید. چون حسین در آن روز کسی جز 72 تن نداشت. ای پدر دعا کنید که من با شهیدان صدراسلام همنشین باشم.

سلام بر تو ای مادر عزیزم و ای جگر گوشه زینب زمان و ای مادری که مرا بزرگ کردیید، اگر بدی از من دیده اید و اگر در مقابل شما بدرفتاری کرده ام، مرا ببخش و دعا کن که من با شهیدان صدراسلام باشم. مادر جان برای من گریه نکنید. اگر گریه می کنید، بر اسیری زینب زمان گریه کنید. مادر جان مرا ببخش.
و سلام بر تو ای برادرم. همین طور که من و اصغر در جبهه می رزمیم، تو هم ادامه راه را بده و سلاح برگیر و با دشمن زبون بجنگ. برادر جان می دانم در مقابل تو و در پیش روح تو بد اخلاقی کرده ام، تو را قسم به خون حسین می دهم که مرا ببخش و برای من دعا کن که با شهیدان اسلام باشم.

و سلام بر تو ای خواهر یگانه ام. اگر از من بدی دیده ای، مرا ببخش و برای من گریه نکن.

سلام بر تو ای کانون گرم خانواده و ای همسرم، از اینکه نتوانستم جبران آن مهر و محبت ها را کنم، مرا ببخش و همچنین چادرت را به کمر ببند و مانند همسر قاسم باش. همسرم اگر بدی از من دیده ای، مرا ببخش و برای من گریه نکن و اگر من شهید شدم، دعا کن که با شهیدان صدراسلام همنشین باشم.

مرا در بهشت معناص دفن کنید و همچنین دستهای مرا باز بگذارید تا کور دلان بدانند که ما چیزی با خود از این دنیا نبرده ایم. و تا می توانید اندکی از خدا غفلت نورزید و نماز را به پا دارید که نماز ستون دین است. من چیزی ندارم و مقدار کتابی است. آنها را به کتابخانه مسجد بدهید و کارکرد دوماه در حزب جمهوری را بگیرید و مبلغ 2500 تومان از سید جلال قرض دارم، بدهید. والسلام و همچنین این وصیت را می نویسم تاریخ 63/7/24 است که آمادگی نبرد با صدامیان را داریم.

جنگ جنگ تا پیروزی

سید ناصر حسینی

بیوگرافی

دهم تير 1346، در روستاي كهنوج سادات از توابع شهرستان جيرفت به دنيا آمد. پدرش سيدحاجي و مادرش شيرين نام داشت. تا چهارم متوسطه درس خواند. سال 1363 ازدواج كرد. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. بيست و نهم مهر 1363، در ميمك توسط نيروهاي عراقي بر اثر موج انفجار و اصابت تركش به پا، شهيد شد. پیکر وي را در گلزار شهداي شهرستان زادگاهش به خاك سپردند. او را سيداشرف نيز مینامیدند.

جـزئیات شـهادت

تـاریخ شـهادت :
1363/07/29
کـشور شـهادت :
مـحل شـهادت :
میمک
عـملیـات :
عملیات میمک
نـحوه شـهادت :

اطـلاعات مـزار

مـحل مـزار :
وضـعیت پـیکر :
موقـعیت مـزار در گـلزار شـهدا
قـطعـه :
ردیـف :
شـماره :

تصویرمـزار

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *