بسم الله الرحمن الرحیم
مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلاً
احزاب 33ايه 23
از جمله مومنان مردانند كه پيمان خويش با خدا وفا كرده اند، بعضى از اينان بعهد خويش بسربرده اند(وشهادت ؟؟؟) و بعضى از ايشان منتظرند و به هيچ وجه تغييرى نيافته اند.(قرآن كريم)
با سلام و درود فراوان به رهبر كبير انقلاب اسلامى ايران ، اين رهبرى كه هشتاد و سه سال عمرش را در راه … وجمهورى اسلامى گذرانده است .سلام بررزمندگان اسلام كه در جبهه هاى حق عليه باطل ميجنگند و درود گرم ما به رزمندگان جان بر كفى كه به نداى هل من ناصرينصرنى حسينى لبيك مى گويند و به پيشواز شهادت مى شتابند و هيچ گونه ترس و هراسى بدل راه نمى دهند .
سلام بر شهيدان راه الله ، آن شهيدانى كه دست از جان و مال خويش كشيدند و تنها براى خدا جهاد كردند و شهيد شدند .
مانند .شهيد صد پاره محراب مدنى، دستغيب ، بهشتى ،رجايى ، باهنر و هزاران شهيد ديگر كه با خون خود درخت اسلام را آبيارى كردند . هيهات كه چندين سال از عمرم گذشت و هنوزاندرخم يك كوچه ام. خيلى دلم مى خواهد پر بگيرم و از اين قفس دنيا نجات يابم ولى چه كنم ؟ كه گناهان بسيار دارم و هر روز بر بار گناهانم افزوده مى شود ! مادر جان اگر ناراحت شديد و خواستى برايم گريه كنيد برو در كنار آن طفلهاى پدر از دست داده و براى آنها گريه كن برويد و در گوشه اى بنشينيد و به ياد سيد الشهدا (حسين ابن على (ع))گريه كنيد و بر خود بنال و افتخاركن كه توانستى امانتى را كه خدا به تو سپرده بود چنين تربيت كنى و در راهش هديه بدهى ناراحت نباش و بگو خدايا تو را شكر ميكنم كه به من توفيق داده اى فرزندى را بزرگ كنم و تقديم انقلاب اسلامى ايران كنم . ناراحت نباش زيرا شهيدان زنده اند و نزد خدا روز ى مى خورند مادر من شما را خيلى دوست دارم ولى اسلام را بيشتر دوست دارم و ميروم تا راه شهيدان را ادامه دهم اگر در خانه بنشينيم و دست روى دست بگذاريم به شهيدان خيانت كرده ايم مادر جان ميروم تا اخرين قطره خونى كه در رگهاى بدنم جريان دارد به پاى درخت اسلام بريزم ما بايد از على اصغر شش ماهه حسين (ع )درس؟؟؟آن طفل شير خوارى كه درگهواره به نداى پدرش و امامش لبيك گفت بايد از حبيب ابن مظاهر درس بگيريم آن پير جوانمردى كه دو مرتبه جانش را فداى اسلام كرد. از طرف من اين پيام را به دوستانم برسانيد و بگوييد كه براى سلامتى رهبر دعا كنند و از قران پيروى نمايند و از روحانيت جدا نشويد و پشت جبهه راحفظ كنيد (سنگر مدرسه را رها ننمايند )و تا مى توانيد رزمندگان جبهه را يارى كنيد پدر و مادر عزيزم …خيلى شرمنده ام اگر نتوانستم حق شما را نسبت به خود ادا نمايم و گاهى با شماها تندى نمودم ،اگر ناراحتى از من ديديدمرا ببخشيد بنده اكبر ركنىبيست شبانه روزنماز و روزه قضا دارم يا خودتان انها را بجابياوريد و يا به كسى بگوييد كه نمازها را بخواند و روزه ها را بگيرد جسدم را در قطعه شهدا در كنار برادر شهيدم عباس ركنى و در صورتى كه جا نبود در كنار شهيدان ديگر مرا دفن كنيد . ديگر وصيتى ندارم از شما خواهشم اين است كه در مرگم گريه مكنيد و فقط صبر و استقامت را پيشه كنيد
به اميد پيروزى تمام مستضعفان بر مستكبران -خدا حافظ
دهم آبان 1342، در روستاي كشكوئيه از توابع شهرستان رفسنجان زاده شد. پدرش محمد، كشاورز بود و مادرش مريم نام داشت. تا چهارم ابتدايي درس خواند. پاسدار بود، يكم آذر 1359، در چابهار هنگام درگيري با اشرار بر اثر اصابت گلوله به سر، شهيد شد. مزار وي در گلزار شهداي زادگاهش واقع است. برادرش اكبر نيز به شهادت رسيده است.
وی در خانواده اي زحمتكش و مذهبي در روستاي خالق آباد كشكوئيه چشم به جهان گشود بعد از طي نمودن مراحل كودكي در سن هفت سالگي به مدرسه رفت و كلاس اول و دوم ابتدايي را فرا گرفت. وي به علت دوري مسير مدرسه وخانه و نبودن وسيله و امكانات موفق با ادامه تحصيل شد. او بعد از ترك تحصيل به همراه پدر و كاركشاورزي مشغول گرديد تا اينكه به كشكوئيه نقل مكان كرديم ايشان در كشكوئيه به كارگاه دروپنجره سازي رفت وبعد از چند سال شاگردي براي خود استاد ماهري گرديد اين بود وصف زندگي سنين كودكي تا نوجواني عباس كه خدا مي داند چه زحماتي را كه در آن دوران فقر و تنگدستي متحمل شديم اما بهتر است چندجمله اي هم از زندگي پراز تلاش و كوشش عباس در دوران انقلاب برايتان بنويسم . در اوايل انقلاب در دوران خفقان وقتي كه اعلاميه هاي امام مي آمد چون پخش اعلاميه قاچاق بود اگر ساواك مي فهميد آنها را شكنجه و اذيت مي نمود ايشان شبانه به پخش اعلاميه مشغول مي شد و آنها را در خانه ها مي انداخت و مردم را از خواب غفلت بيدار مي كرد و با همين سواد كمي كه داشت به روي ديوارها شعارهايي عليه رژيم مي نوشت وي در دوران انقلاب در مراسم جشن نيمه شعبان كه توسط حجه الاسلام آقاي كرباسي برقرار شده بود شركت كرد درآن زمان رسم بر اين بود كه هر شب مجالس دردهاتهاي مختلف برگزار مي شد و سخنراني آن مجالس آقاي غيوري بود كه مردم رابه جهاد عليه رژيم سفاك پهلوي ارشاد مي نمود ولي اين شهيد با موتور طي فرسنگها راه طولاني خود را به اينگونه مجالس مي رساند و هرچه را كه مي آموخت به مردم تبليغ مي كرد يك شب ايشان با جمعي از برادران به دست رژيم سفاك پهلوي دستگير و در ژاندارمري زنداني شده بود و با شكنجه هاي دلخراش عاقبت نتوانستند از او اقرار بكشند تا اينكه يك روز خبر ورود امام به ايران منتشر شد و ي با چند تن از دوستان خود با هم بيعت كردند كه تا آخرين قطره خون در راه انقلاب اسلامي بكوشند ايشان چنان مجذوب امام شده بودند كه در روز ورود امام به تهران رفتند تا امام را از نزديك ديدار كنند و چون رژيم پليد پهلوي فرودگاهها را بروي امام بسته بود خبر تأخير ورود امام منتشر شد ولي ايشان به دوستان خود گفته بود تا امام به ايران نيايد من از تهران برنمي گردم و به وعده خود هم وفا نمود و بعد از ورود امام به كشكوئيه آمد و وقتي جنگ بين ايران وعراق شروع شد امام اعلام بسيج عمومي نمود ايشان هم در بسيج شركت نمود و بعد از تكميل دوران آموزشي عازم نيشابور شد و دومين دوره آموزشي خود را آنجا طي كرد و با دوستان خود عازم چابهار گرديد ايشان دومين شهيد در منطقه رفسنجان بودند و در روز يازدهم محرم طي درگيري با قاچاقچيان در سال 1359 به درجه رفيع شهادت نائل گرديد .
روحش شاد و يادش گرامي باد
جـزئیات شـهادت
اطـلاعات مـزار
تصویرمـزار
بدون دیدگاه