بسمه تعالي
يا ايها الذين آمنوا تقوا و كونوا مع الصادقين
سوگند به شهادت
چند كلمه اي به عنوان وصيت از طرف سرباز وظيفه عباس كمالي فرزند اصغر پايه خدمتي فروردين ماه 1359 تولد 1340 داراي شماره شناسنامه 8 صادره از راور كرمان. پدر و مادر مهربانم اي خواهر و اي برادر عزيزم اين وصيت نامه پس از شهادت است پس از اينكه سعادت نصيبم شود.
در مرحله اول اميدوارم كه بتوانم با يك پيروزي كامل براي خدا و اسلام و قرآن جان بي ارزشم را به الله آفريننده خود تسليم نمايم و اين چند قطره خونم را پهلوي نهال اسلام بريزم و اميدوارم بتوانم براي شما يك فرزند نيكو و صالح بوده باشم و از شما مي خواهم پس از شهادتم هيچگونه گريه و زاري نكنيد. بلكه خوشحال هم باشيد زيرا كه من پيروز شده ام و به آرزوي خود رسيده ام. اميدوارم برادران و دوستان من بتوانند با پايداري مرز و بوم اين كشور اسلامي را از دست دشمنان پليد و كافر پاك گردانند و شما را هر چه بيشتر به خدا نزديك شدن و دوري از گناهان سفارش مي كنم. مادرجان هر موقع كه بياد من افتادي و خواستي گريه كني و يا اينكه بر سر قبرم بيايي آن لحظه بياد امام حسين (ع) باش كه در آن زمان با كافران و ستمگران براي پابرجاي ماندن اسلام و تمام مسلمانان از زير سلطه يزيد جنايتكار و جاني چگونه جان خود و فرزندان عزيزشان را دو دستي تقديم حق تعالي نمودند. مادر مگر علي اكبر قاسم و سرباز شش ماهه اش در عاشورا در كربلاي امام حسين عليه السلام شهيد نشدند. مگر حضرت عباس دستش را قطع نكردند. پس من كه از آن بزرگواران بيشتر نيستم بلكه يك بنده كوچك و بي ارزش . اي كاش من صد جان مي داشتم و هر صد جانم را فداي اسلام و قران و ايران مي كردم و دوست دارم زير سايه كلاه خود زندگي كنم و تكيه به اسلحه و سرنيزه بدهم و در ميدان هاي كارزار تفريح كنم. (سوگند به شهادت) شهادت مرگ سعادت آميزي است كه آغاز زندگي پربار جديدي را نويد مي دهد. من اين مرگ را بر وجودم از عسل گواراتر مي دانم چون اطاعت از راه امام است. شهادت شيرين است ولي هر كس توان آن را ندارد كه بنوشد مگر اينكه خود را از تمام قيد و بند ظاهري اعم از مال و جان خودگذشته و در راه حق عليه باطل فداكند. اي خداي بزرگ تو را به عزيزترين خونهاي تاريخ ساز عالم (خون شهيدان كربلا) قسمت ميدهم كه شهادت شربت معنوي را نصيب من گردان شهادت مانند مادري است كه تنها فرزندش را در آغوش مي كشد. شهادت نقطه اوج مسلمين است ما به آغوش شهادت مي رويم و به سويش پرواز مي كنيم. (سوگند بر شهادت) سوگند به شهادت كه آرزوي من است هر چه بيشتر به مأموريت مي ايم بيشتر به شهادت عشق مي ورزم. شهادت حد نهايي تكامل يك انسان است چه زيباست لحظه اي كه تفنگ از زمين كنده مي شود و به سوي دشمن نشانه مي رود. چه زيباست لحظه اي كه دشمن را ذليل و خوار به اسارت مي گيرد. و چه شيرين است آن هنگام كه در خون خود مي غلتيم و با شهد شهادت سيراب مي شويم. چقدر شهادت در راه خدا زيباست و مانند گل رز خوشبو . شهادت انسان را به درجه اعلاي ملكوتي مي رساند. (سوگند بر شهادت) بار الها من مأموريت خود را بقدر توان ضعيف خود انجام دادم اينك اي امام بفرمان تو لبيك گويان حركت مي كنم و دعا كن . باريتعالي از ما جهاد و شهادت را قبول كن. خداحافظ
سوگند بر شهادت – عباس كمالي
بسمه تعالي
در مهرماه 1340 در خانواده اي متوسط و مذهبي چشم به جهان گشود. و چهارمين فرزند خانواده بود. دوره ابتدايي و را هنمايي را با موفقيت و نمرات عالي پشت سر گذاشت. در حالي كه كمك كار پدر در امور كشاورزي از ابتداي دوران دبيرستان وارد فعاليتهاي سياسي شد و تمام اوقات خويش را وقف مسايل روز قبل از انقلاب نمود و مدتي در مشهد و مدتي در تهران به فعاليتهاي خود ادامه داد. از جمله شركت در تظاهرات كمك به مجروحين آوردن و پخش اعلاميه ، نوار سخنراني رهبر و عكس از قم به اكثر شهرهاي كشور و …
البته اين فعاليتها بر درس او تأثير گذاشت. چون تمام اوقات خود را در مسافرت به شهرهاي مختلف و شركت در فعاليتهاي سياسي مي گذراند و از همان ابتدايي جنگ خود را به ارتش معرفي كرد تا بتواند بدون هيچ مانعي در جنگ شركت كند.
تا اينكه انقلاب به پيروزي رسيد با شور و شوق فراوان لامپ رنگي در خيابانها وصل مي كرد. لامپ رنگي كم بود، لامپها را با رنگ رنگ آميزي مي كردند و چراغاني مي كردند تمام شهر را.
سال 1359 كه جنگ شروع شد ايشان سربازي بود در حوزه انتظامي مشغول خدمت شده بود و محل پلي راه بود. ولي ايشان گفت من بايد بروم جبهه و رفت به جبهه و به درجه مفقودالاثري كه آرزوي ايشان بود نائل آمد.
جـزئیات شـهادت
اطـلاعات مـزار
تصویرمـزار
بدون دیدگاه