ف پدرانه و بزرگوارانه خودش به انجام برساند(البته با عرض پوزش و معذرت از محضر پدر بزرگوارم).
8-عرض دیگری ندارم و از همین موقعیت استفاده می کنم و سلام خودم را خدمت فرزندانم، مریم خانم، فاطمه خانم و آقا مصطفی تقدیم می دارم و امیدوارم که خداوند متعال آنها را در زمره عبادالله المخلصین قرار دهد (آمین).
9-از فرزندانم می خواهم که مرا ببخشند و از آنها معذرت خواهی می کنم چون پدر خوبی برای آنها نبوده ام و ممکن است که آنها را به ناحق زده باشم، و یا ترسانده باشم و یا آزار و اذیت کرده باشم و یا تکلیف خود را در برابر آنها انجام نداده باشم. امیدوارم که مرا ببخشند و حلال کنند.
سم الله الرحمن الرحیم رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِمامًا همسر عزیزم، زهرا خانم سلام امیدوارم در راه انجام وظایف و تکالیف شرعی و الهی خودت موفق بوده باشی. اعتراف می کنم که در این مدت زندگی شوهر خوبی برای تو نبوده م و اینک امیدوارم که از خطاهایم در گذری و اشتباهاتم را نادیده بگیری و از خداوند بزرگ برایم درخواست آمرزش بنما. تو خود می دانی برایت در این مدت روشن شد که آنچه برای بنده مهم بود، عمل به تکلیف شرعی و انجام وظیفه بود و اگرچه در انجام آنها کوتاهی می کردم ولی حداقل در صحبت هایم این مطلب واضح و روشن بود و لذا تنها چیزی هم که از تو می خواهم این است که به وظایف شرعیت عمل نمایی و آن گونه باشی که خداوند متعال و نبی مکرم اسلام(ص) و ائمه معصومین سلام الله علیهم اجمعین خواسته اند و و به کرمش که بچه هایم همین گونه بار بیایند.(البته این سفارش بنده حقیر به تمام خواهران و برادران ایمانیم هست.) اینک چند مطلب است که لازم است با تو در میان بگذارم: 1- اگر از وسائل و یا کتابها و نوارهای مربوط به سپاه و همچنین جزوه های مربوط به سپاه چیزی در خانه هست آنها را به سپاه برگردان. 2- بنده از مال دنیا چیزی نداشتم و اگر هم چیزی هست، هرچه شرع مقدس در مورد آنها حکم کرده باید انجام شود، ولی مایلم که دو عدد قالیچه ماشینی به عنوان یادگار به منزل پدرم داده شود. همچنین مبلغ هفت هزار تومان به صندوق قرض الحسنه شهید نصیری لاری سیرجان و هفده هزار تومان به صندوق قرض الحسنه بقیه الله کرمان که مربوط به سپاه اسلام برادر کیانشکی هست(حساب 1116) بدهکارم و مبلغ پنج هزار تومان به برادر وهاب(پاسدار بسیج) بدهکارم. همچنین از ایشان خواهش کرده بودم که راجع به پدرم با بیمارستان شهید باهنر تسویه حساب بنماید که اگر این کار را کرده باشد این مبلغ را نیز به ایشان بدهکارم. لذا می توانید با فروش موتورسیکلت و با بعضی وسایل دیگر بدهکاریها را بپردازید. 3- بچه هایم همگی در اختیار خودت باشند و کسی حق ندارد آنها را از تو بگیرد. سفارش می کنم که آنها را تحت صحیح ترین تربیتها (تربیت اسلامی) قرار بده و از اینکه بچه ها در اختیار افراد بداخلاق و به دور از تربیت اسلامی قرار گیرند و یا اینکه با آنها معاشرتهای طولانی داشته باشند جداً پرهیز کن.0 4- بعد از من انتخاب زندگی با خود توست( منظورم ازدواج است که اختیار داری ازدواج نمائی یا ننمائی) و هیچ کس در این رابطه نمی تواند متعرض تو بشود ولی هرکجا که بودی سعی کن که فقط رضایت خداوند تعالی در زندگیت مطرح باشد. 5- هر چند وقت یکبار حتماً با بچه ها دیداری از خانواده پدرم داشته باش. در این رابطه باید عرض کنم همانگونه که در وصیتنامه ای که به پدر و مادرم نوشتم درباره تو به آنها سفارش کرده ام، درباره آنها نیز به تو سفارش می کنم که با گرمی و صمیمیت با آنها رفتار نمایی و مواظب باش که خدای ناکرده رابطه بین شما تیره نشود. 6- اگر خداوند تعالی فرزندی به تو عنایت کرد، اگر دختر بود اسم او را مرضیه و اگر پسر بود اسمش را مرتضی بگذار. 7- در رابطه با تذکرات فوق و سایر مواردی که پیش می آید کسی نمی تواند خارج از شرع مقدس اسلام بر تو تکلیفی را اعمال نماید و ضمناً راجع به سایر مسائلی که پیش خواهد آمد و یا لازم بوده تذکر داده شود و من آنها را فراموش کردم و یا در نظر نداشتم که یادداشت کنم و در این رابطه لازم است کسی اعمال نظر کند، من پدرم را به عنوان وکیل خودم و ولی تو قرار می دهم……
عبدالمهدی، پنجم بهمنماه سال 1335 در روستای سرآسیاب فرسنگی از توابع شهرستان كرمان به دنیا آمد. پدرش احمد و مادرش بیبی نام داشت. پدرش برای دل مردم روضه میخواند و مخارج زندگی را از پشت دار قالیبافی فراهم میکرد. عبدالمهدی در سایه چنین خانوادهای رشد کرد و تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در کرمان به پایان رساند.
آنچه در این دوران او را از دیگر همسن و سالانش متمایز کرد، پایبندیاش به دین و مسائل دینی بود. او بعد از کسب دیپلم ریاضی برای ادامه تحصیل در رشته برق وارد انستیتو برق کرمان شد و فوق دیپلم گرفت. با پایان تحصیل به سربازی فرا خوانده شد. یکی از بدترین و تلخترین دوران زندگی عبدالمهدی، دوره خدمت و سربازی او بود. برحسب وظیفه در سال ۱۳۵۶ به خدمت سربازی رفت و با سپری کردن دوره آموزش خود در پادگان آموزش لشگرک تهران، به عنوان درجهدار در مخابرات با سمت متصدی تلفن شروع به کار کرد.
به دلیل رفتار خوب و تواضعی که داشت دوستان زیادی اعم از سرباز و درجهدار را به خود جلب کرد و تحت تاثیر قرار داد. عبدالمهدی جزو اولین کسانی بود که به دستور امام خود لبیک گفت و پس از ترک خدمت، به صفوف فشرده مردم انقلابی پیوست. وی در جریان انقلاب و تظاهرات خیابانی با بچههای حزبالهی مرتب در حال فعالیت بود و به جمعآوری و تکثیر و پخش نوارهای حضرت امام میپرداخت.
به دلیل فرار از خدمت سربازی، رژیم پهلوی حکم اعدام او را صادر کرده بود. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به دستور امام به پادگان برگشت و با اتمام دوره نظام وظیفه، کارت پایان خدمت خود را از نظام جمهوری اسلامی دریافت کرد. بعد از آن به کرمان بازگشت و سال ۱۳۵۸ فعالیتهای اجتماعی و سیاسی خود را در نهادهای انقلابی کرمان ادامه داد. از جمله این فعالیتها عضویت در ستاد نماز جمعه کرمان و پیشنهاد تدوین اساسنامه آن بود. ایشان پیشنویسی به این منظور تهیه کرد که مورد تایید و تصویب اعضای ستاد قرار گرفت.
عبدالمهدی سال 1359 وارد سپاه شد و داوطلبانه به کردستان رفت و پس از بازگشت از کردستان مسئولیتهایی مانند سرپرست روابط عمومی سپاه زرند، مسئول تبلیغات سپاه کرمان و فرماندهی سپاه سیرجان را بر عهده گرفت. او در عملیات والفجر هشت شرکت کرد و سپس مسئولیت واحد بسیج سپاه ناحیه کرمان را به مدت نُه ماه عهدهدار شد. سال1360 ازدواج كرد و خدا به او و همسرش یك پسر و دو دختر عطا کرد. عبدالمهدی سرانجام پنجم دیماه سال 1365، در عملیات کربلای 4 در جزیره امالرصاص بر اثر اصابت تركش به شهادت رسید.
جـزئیات شـهادت
اطـلاعات مـزار
تصویرمـزار
بدون دیدگاه