قسمتی از وصیتنامه شهید علیاکبر بختیاری مقدم:
در همه دعاها امام زمان(عج) را فراموش نکنید و برای سلامتی وجود مقدسشان دعا کنید و در همه امور از حضرتش استمداد بطلبید.
خانواده محترم! در هوای زیبای انقلاب انشاءالله میتوانید گامهای ارزندهای در جهت حفظ دستآوردهای آن بردارید، من که همیشه از خودم ناامید هستم و احساس میکنم نتوانستم هیچگونه خدمتی به اسلام و انقلاب بکنم، اما امیدوارم بتوانیم فرزندانمان را آنچنان تقویت کنیم که نیروی قوی و مناسب برای اسلام عزیز باشند.
*مطالب بیشتر راجع به این شهید والامقام در فرهنگنامه جاودانههای تاریخ، دفتر دوازدهم، زندگینامه فرماندهان شهید استان کرمان آمده است.
علیاکبر، بیستوهفتم مهرماه سال 1343، در محله سرآسیابفرسنگی كرمان به دنیا آمد. پدرش حاجی و مادرش معصومه نام داشت. او تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت.
سال 1360 ازدواج كرد و صاحب دو پسر و یک دختر شد. علیاکبر به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت و فرماندهی محورهای عملیاتی لشکر ۴۱ ثارالله را بر عهده داشت. او پس از سالها مجاهدت دلیرانه در جبهههای نبرد، یازدهم مردادماه سال 1365 طی عملیات کربلای یک در مهران به شهادت رسید.
پیکر مطهرش در قطعه 1، ردیف 8، شماره 11 گلزار شهدای کرمان به خاک سپرده شد.
//خاطراتی از شهید
به گفته یکی از دوستانش وقتی عملیات والفجر ۸ انجام شد و فاو را از بعثیها گرفتیم، دشمن عملیات دفاع متحرکی برای خود تعریف و مهران را اشغال کرد. در همین موقع علیاکبر بختیاری که انصافاً در والفجر۸ زحمات زیادی کشیده و مدتها در خط بود، برای کمک به آزاد سازی مهران داوطلب شد ولی از طرف مسئولین لشکر موافقت نشد و گفتند شما باید استراحت کنید. ایشان قبول کردند و گفتند فقط میخواهم بچههای بسیجی خط را از نزدیک ببینم و دیداری با آنها داشته باشم و وقتی برای دیدن بسیجیها رفته بود از ناحیه سر ترکش میخورد که همین ترکش بعدها شهادت را برای ایشان رقم زد. البته بعد از ترکش خوردن مدتی دید چشمهایش کم شده بود و چون ایشان علاقه زیادی به قرآن خواندن داشت، متوسل به حضرت عباس شده بود تا بتواند قرآن بخواند و همینگونه هم شد.
// رضا کارنما، مسئول وقت روابط عمومی سپاه ثارالله کرمان به نقل از شهید میرحسینی میگوید: در عملیات والفجر ۸ بختیاری حدود شش ماه در منطقه کار کرد و تلاش زیادی برای نیل به اهداف آن داشت، جهت بازدید از محورهای عملیاتی رفته بودیم و حاج قاسم سلیمانی نیز در منطقه حضور داشتند، در همین موقع بیسیمچی به ما خبر داد از بین گرد و غبار منطقه کسی به ما نزدیک میشود. کمی جلوتر که آمد بیسیمچی گفت این شخص پابرهنه است!
نزدیکتر که رسید، دیدیم علیاکبر بختیاری است که پابرهنه و خسته به ما نزدیک میشود و این برای ما عجیب نبود چرا که خیلی اوقات دیده بودیم اگر کسی کفشش خراب شده، علیاکبر کفشهای خودش را به او میبخشد و خودش پابرهنه تردد میکند.
سردار حاج قاسم سلیمانی هم نقل کرده است:
در ارتفاعات قلاویزان با گروهی از بچهها نشسته و مشغول بحث بودیم که دیدیم شهید بختیاری خسته و عرقریزان در حالی که بریدهبریده نفس میکشید بالا آمد، دلیل خستگیاش را پرسیدم، گفت: اسیر عراقی به شدت مجروح بوده با خودم آوردم که مداوا شود.
وقتی اسیر عراقی را دیدم از دیدن هیکل بسیار درشت وی تعجب کردم وگفتم علیاکبر حق داری نفسنفس بزنی، این بنده خدا که دو برابر تو وزن دارد!!!
جـزئیات شـهادت
اطـلاعات مـزار
تصویرمـزار
بدون دیدگاه