علی خالصی

نــام :
علی
نـام خـانوادگـی :
خالصی
نـام پـدر :
یدالله
تـاریخ تـولـد :
1343
مـحل تـولـد :
سـن :
سـال
دیـن و مـذهب :
شرح شهادت
وصیت نامه

بسم الله الرحمن الرحیم

الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّـهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللَّـهِ ۚ وَأُولَـٰئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ

کسانی که ایمان آورده و هجرت کرده و در راه خدا با مال و جانشان به جهاد پرداخته‌اند، نزد خدا مقامی هر چه والاتر دارند و اینان همان رستگارانند.

دوستان همه رفتند و مسئولیتی بس سنگین بر دوش ما گذاشتند. خدایافقط از خودت کمک می جوییم. آری جبهه آئینه تمام نمای اسلام و انسان است. در جبهه، خاک عطر آگین است و یاران سرود می خوانند و در آسمان خونین شهر، هر ستاره خاطره خون است. چراغ، خون شهیدی است که غریبانه نقش خاک شده و فریادش بر سینه آسمان ستاره جاویدی گشته که راه را نشان می دهد. حسین جان، عمری دیدم و شنیدم نیاکانم که سینه می زنند و فریاد می زنند«کربلا، کربلا» ای کاش در کربلا بودیم، و در رکاب حسین می جنگیدیم. امروز خودم باز شاهدم که از سلاله پاک تو فردی به پا خواسته و فریاد مظلومیت تو را سر داده و پوزه شرق و غرب را بر زمین مالیده و جهت حاکمیت نمودن کلمه «لا اِلهَ اِلَّا الله» را بر جهان ندا می دهد و می بینیم کربلا دوباره تجدید شده. چگونه عزیزان ما را پرپر می کنند و نه به کودکان رحم می کنند و نه به دیگران. چگونه می توانم نظاره گر این همه ظلم و جنایت باشم. چگونه شاهد باشم که قدس عزیز را آنطور اشغال کنند و بر سر ملت مظلوم فلسطین و شهرک کپر قاسم آنطور بدهند و هویزه ما اینطور و ملت ستمدیده افغانستان آنطور. خدایا تو خوددت کمک کن و تو را سپاس می گویم که به من جان دادی و قدرت تعقل. باز از تو مدد می جویم. خدایا لحظه ای مرا به حال خودم رها مکن. اینک راه خودم را پیدا کرده ام و تا قطره ای خون در بدن دارم، به نبرد با کفار تا رفع فتنه در جهان، دوشادوش دیگر همرزمانم می جنگم و دیگر علاقه ای به این آزمایشگاه و این قفس ندارم و دیگر نمی توانم شاهد این همه جنایات کفار باشم. می روم تا شاید بتوانم حداقل یک خدمت برای اسلام کرده باشم. و اما برادرانم، محمد، سرورم و استادم و مربی ام! کوچکتر از آن هستم که سفارش به تو بگویم. فقط این را می گویم تا جان در بدن داری حالا که من در جبهه خارجی می جنگم، تو نیز سلاحت را به زمین نگذار و در جبهه داخل بر علیه منافقین که از کفار بدترند و سوداگران مرگ که هدف نابودی جوانان را دارند، جنگ و مبارزه کن. و تو محمود جان! لحظه ای برادرمان و استادمان را تنها مگذار و روش و سیره او را انتخاب کن تا نکند شاید فردا پیش روی زهرا شرمسار باشیم. تو ای پدر و مادرم! که می دانم سنگین است ، نمی توانید تحمل کنید. به فکر حسن باشید و به فکر علی اکبر، در سوگ فرزند خود مگریید و دشمنان را شاد مکنید. فرزند شما امانتی بود که خدا به شما داده و از شما امانت را پس می گیرد. با روی شاد در تشییع پیکرم، حرکت نمایید تا فردا پیش سرور آزادگان، حسین و بی بی زهرا سرافراز باشید. در آخر شما را به صبر و تقوای الهی سفارش می کنم.

اللهم ارزقنا اشرف القتل فی سبیلک تنصرنی و تنصر رسولک و ختم عاقبتا بالشهاد

بیوگرافی

نهم‌ مرداد 1343، در روستاي دوساري از توابع ‌شهرستان جيرفت متولد شد. پدرش يدالله و مادرش صغري نام داشت. تا پايان مقطع متوسطه در رشته انساني درس ‌خواند و ديپلم گرفت. به‌عنوان پاسدار وظيفه در جبهه‌ حضور يافت. بيست‌‌و‌ششم ‌آبان 1365، در اهواز هنگام آموزش نظامی بر اثر اصابت گلوله سهوي به شهادت رسيد. مزار وي در گلزار شهداي زادگاهش واقع است.

جـزئیات شـهادت

تـاریخ شـهادت :
1365/08/26
کـشور شـهادت :
مـحل شـهادت :
اهواز
عـملیـات :
نـحوه شـهادت :

اطـلاعات مـزار

مـحل مـزار :
وضـعیت پـیکر :
موقـعیت مـزار در گـلزار شـهدا
قـطعـه :
ردیـف :
شـماره :

تصویرمـزار

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *