چهارم ارديبهشت 1345 ، در روستاي كتگرگ از توابع شهرستان جيرفت متولد شد. پدرش محمد، كارگر بود و مادرش مريم نام داشت. دانشآموز سال چهارم متوسطه بود، بهعنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. هشتم مرداد 1362، در مهران بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد. پيكر وي بر اثر ماندن در منطقه متلاشي شد و پس از تفحص سال 1365، در گلزار شهداي عليآباد عمران تابعه شهرستان زادگاهش به خاك سپرده شد.
زندگینامه پاسدار شهید اسلام علی ریگ آبادی
از فرمایشات مولای متقیان علی (ع): خدا را ، خدا را در مورد جهاد با مالها و جانها و زبانهایتان.
زمانی عارفی قلم برداشته و با کوبنده ترین جملات حق را نمایان ساخته و باطل را رسوا می کند و این است رسالت قلم. زمانی عالمی بالای منبر رفته و با زبانی شیوا و محکم همانند آفتاب عیان ساخته و باطل را در ظلمت و گمراهی فرو می برد و رسالت بیان را انجام می دهد. عمل هر کدام از آنها نیز جهاد در راه خدا محسوب می شود زیرا جهاد انواعی دارد اما زمانی عاشقی تنها هستی اش را که جانش می باشد در طبق اخلاص نهاده و سلاح بدست یاران خدا را یاری و با دشمنان خدا به جنگ و ستیزه بر می خیزد. او جهادگری است که نه تنها با بیان و موعظه بلکه با عمل پا به عرصه امتحان و آزمایش گذاشته و تا سر حد شهادت پیش می رود، در این راه اگر پیروز گردد فاتحی است وارسته و در راه این پیروزی جان داد باز پیروز است و فاتح.
آنجاست که این فرموده رهبر انقلاب که فرمود چه بکشیم و چه کشته شویم، پیروزیم. نسیمی است روحبخش که روانش را نوازش می دهد.
خدا معشوق است واین جوانها عاشق. هیچ گاه دیده و یا شنیده اید عاشقی از رسیدن به معشوق هراس داشته باشد. زمانی که مژده وصل به عاشقی دهند سر از پا نمی شناسد چه رسد به ترس و هراس.
در حقیقت عاشق در پی کاری است که محبوبش راضی باشد عاشقان خدا نیز رضای خدا را می خواستند و احکام خدا را بجان به مرحله اجرا گذاشتند. آنان خود را فقط برای خدا فروختند زیرا خدا خریدارشان بود و چه خوش خریداری.
از طرف دیگر تمام کارها و فعالیتهایی که جسم انجام می دهد بوسیله روحی است که خداوند در آن جسم دمیده. آنگاه که عاشق می خواست برای رضای خدا و در راه خدا یاری رساندن با یاران خدا و در راه اجرای فرمان خدا روح از بدنش جدا گشته و به محبوب برسد، دیگر چه فرقی دارد از اینکه او را کجا دفن کنند یا اینکه سر در بدن داشته باشد یا نداشته باشد. یا اینکه بعد از شهادت او را دفن کنند یا سه سال بدنش در بیابان بماند . او دیگر بعد از رسیدن به محبوب برایش چه فرقی می کند که بدنش مفقود شود یا معلوم.بلکه پیدا شدن و دفن کردنش تسکیلی است برای دل غمگین و سوزناک پدر و مادر فقط همین.
و من هنوز صدای آن مادر مفقودالاثر در گوشم طنین انداز است که گفت: برادرها اگر من فرزندم را برای خدا داده ام جسدش هم باشد برای خدا.
آری او همه چیزش را به خدا می داد تنها چیزی که از خدا می خواست فقط این بود. (رضای خدا)
این مادر می داند و آگاه است در حقیقت او راه و هدف فرزندش را یافته است و چه عالی و جالب فرمود رهبر عزیز انقلاب که : شما خانواده های شهداء چشم و چراغ این ملت هستید.
حقیقتا این طور است ، اوایل انقلاب وقتی خواستیم از تاریکی و ظلمت استبداد دوران شاه خائن بیرون بیائیم جلو دار ما شهدایی بودند که خونشان سنگفرش خیابانها را رنگین ساخت و زمینه را برای پیروزی امت اسلام مهیا ساختند.
در عملیاتها و یورشهای رزم آوران اسلام جلودار و پرچمدار کسانی هستند که با شهادتشان و عبور از موانع و پیشروی در قلب سپاه دشمن راه را برای پیشروی دیگر رزمندگان باز می کنند.
آری آنان جلودارند و جلوه ای از چراغ هدایت.
زیرا مولایشان حسین نیز چنین بود نه رسول اکرم فرمود: ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه
(حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است)
امیدواریم این کشتی سواران در بهر عشق و ایمان نظری به ما غریقان دریای گناه نیز بیندازند.
علی ریگ آبادی از جوانان مؤمن و معتقد به مبانی اسلام و جمهوری اسلامی که از اوائل انقلاب در صحنه های مختلف و فعالیتهای گوناگون شرکت داشت. در روستای علی آباد از جوانان الگو واسوه ای بود که رفتارش و کردارش سرمشق جوانهای این روستا شده بود. علی دارای قامتی جذاب و بازوانی نیرومند و بدنی استوار بود که از این نیرو بجز برای دفاع از مظلوم استفاده نکرد ه و همیشه خصم ظالمان بود.
در اوایل انقلاب اسلامی که در مدرسه راهنمایی عنبرآباد درس می خواند یک روز معلمها مدرسه را تعطیل اعلام کردند و یکی از آن معلمها که سیره و روش انقلاب را یافته بود گفت که امروز در شهرهای مختلف کشور بر علیه استبداد راهپیمایی براه انداخته اند ما نیز با آنها همگام شده و تا مسجد این راهپیمایی را ادامه داده و در آنجا یکی از برادران سخنرانی خواهد کرد ، باید بگویم هنوز حرفهایش با اشاره بود و رک و پوست کنده نمی توانستند حرف بزنند از مدرسه که به راه افتادیم بسیاری از بچه ها مادرها و پدرهایشان آنها را از صف بیرون کشیدند اما لحظه ای که وارد مسجد شدیم علی را دیدم و بعد از سخنرانی نیز در حال بیرون آمدن از مسجد مشاهده کردم.
آری علی از آن زمان انقلاب را یافته بود و عشق اسلام از همان اوایل در وجودش رسوخ کرده و باعث شد بیشتر خدا را در کارهایش ناظر بداند.
علی در سال 1345 در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود و در سن 6 سالگی همگام با دیگر همسن و سالانش وارد مدرسه گردید و دوران ابتدائی را در روستای علی آباد در مدرسه حافظ علی آباد به اتمام رسانید. سال اول و دوم راهنمایی را در عنبرآباد و در سال سوم راهنمایی باز در روستای علی آباد مشغول تحصیل شد و دوباره پس از اینکه وارد دوره دبیرستان شد به عنبرآباد رفت و در آنجا بود که عشق به جهاد و دفاع از حریم اسلام در مغزش جرقه ای زد و همان باعث شد که علی کسی که بارها دنبال چنین فرصتی می گشت و اکنون آن فرصت پیش آمده بود همراه خیل راهیان حسین درس و مدرسه را رها کرده و همگام با سلحشوران جان بر کف کربلا راهی جبهه ها شده و والفجری آفریدند که دشمن به هراس افتاد و در حقیقت پس از آن شب تاریک فجری روشن پیدا شد که قلب مولا و رهبرشان ابی عبدالله را شادان نمودند.
در همین عملیات بود که علی شهید شد و در دشت مهران جنازه اش مفقود گشت و اکنون پس از سه سال چشم انتظاری پیکر پاکش پیدا و در کنار هشیدان دیگر آرمید. شهیدانی که علی در زمان حیات با آنان بود و اکنون در زمان شهادت نیز پیش آنان رفت.
شهیدانی چون مهرعلی و خسروی و داراب نیک نفس و چراغ زمانی.
روحش شاد و راهش پررهرو بود.
جـزئیات شـهادت
اطـلاعات مـزار
تصویرمـزار
بدون دیدگاه