بِسْمِ اَللهِ الرَّحمنِ الرَّحيم
اَلْحَمْدُ اَللهِ الَّذي هَدينا لِهذا وَ ما كُناَّ لِنَهْتَدِي لَوْ لا اَنْ هَدينَا اَلله. آيه 43 سوره اعراف
حمد و سپاس خدائي را كه ما را به اين دين مبين و اين انقلاب عظيم و اين رهبر كبير راهنمائي و هدايت فرمود.
قدر اين انقلاب را بدانيد.
الله، الله، از رهبر انقلاب سر پيچي نكنيد.
الله، الله، از روحانيت آگاه و در خط امام اطاعت كنيد از محرومان و خانواده هاي شهيد عفلت نكنيد.
الله، الله از قرآن اطاعت كنيد، نگذاريد درطاقچه ها گرد و خاك بخورد بخوانيد و به كار ببريد. دل از اين دنيا بر كنيد تا هم صبحت خدا شويد، حُبّ دنيا را از دلتان بيرون كنيد تا شوق به لقاي خدا قلبتان را پر كند. از ظلمتگاه بيرون رويد تا نور تقوي وجود تان را نوراني كند. اگر معنويت مي خواهيد دست بدامن امام حسين (ع) بشويد. نماز شب را بخوانيد تا به مقام محمود برسيد.
پدر و مادر عزيز! از اين كه در مقابل زحمات شبانه روزي شما قدرداني نكردم معذرت مي خواهم. پدر و مادر عزيز! راه شهيدان را ادامه بدهيد. از همه هستي خودتان در راه خدا بگذريد. دنيا ارزش ندارد. دنيا را بدهيد به اهل دنيا. دنيا را با عشق امام حسين (ع) عوض نكنيد. پدر و مادر! آنهائي كه امروز در خانه نشسته اند و جهاد در راه خدا را ترك كرده اند خداوند لباس ذلت و خواري در دنيا و آخرت بر آن ها مي پوشاند. آن ها نامردان بي غيرتي هستند كه ماندن در دنيا و زندگي ننگين را بر مرگ شرافتمندانه برگزيده اند. وقتي رسول الله (ص) به اينها دستور جهاد مي داد در جواب مي گفتند: (شَغَلْتَنا وَ اَمْوالُنا وَ اَهْلُنا) مي گفتند ما اموالي داريم، ما زن و بچه داريم. اموالمان از بين مي رود. اهل و عيالمان بي سرپرست مي شوند. اين ها ايمان به خدا ندارند .خدا در قرآن مي فرمايد: (اَلله وَلي الَّذين آمَنُوا ) يعني خدا سرپرست مومنان است. همه ما در معرض امتحان خدا هستيم. خدا در قرآن مي فرمايد: (الَّذي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَيوهَ لِيبْلُوَكُمْ اَيكُمْ اَحْسَنُ عَمَلاً آيه2سوره ملك) خدا زندگي و مرگ را آفريد تا معلوم شود كه كدام يك از شما مردم كردارتان نيكوتر است. اميدوارم كه همه مرا ببخشيد مخصوصاً شما پدر و مادر عزيزم.
برادارن و خواهرانم حق زيادي بگردن من دارند. اميدوارم كه همگي مرا حلال كنند.
در پايان براي همسنگران شهيدم اشعاري سروده ام كه تقديمتان مي نمايم:
يـــاد يــاران وفـــادارم شهیدان عـزيـز اصفيـا و اوليــا و عــاشقــان اشك ريـــز
آن دعـاهــاي كميـل و آن همه راز و نياز گــريـــه هاي عــاشقانه محضر آن بي نياز
آن مصيبتهـــا و آن ســــوز و گـــــداز در غـــم آن تشنــــة خشكيـــده كــــام
در غـم زهــراي اطهر بانوي خشكيده كام كيـــن ز جــــور آن عـــدوي سنــگ دل
در غـم يـاران چه گـويم من خدادانـد ولي سنگ بــاشد آن دلي در وي نبـاشد جوششي
روز و شب در هجران ياران شهيدم سوختم عــاق
علی، یکم آذرماه سال 1336 در شهر کرمان به دنیا آمد. پدرش محمدحسن، در شرکت فرش شاغل بود و مادرش صغری نام داشت. علی تحصیلات ابتدایی و متوسطه را با موفقیت در کرمان به پایان برد. علیرغم قبولی در دانشگاه، به خدمت سربازی رفت تا مبارزه علیه حکومت پهلوی را از درون ارتش آغاز کند. اقدامات انقلابی و ضد رژیم او در پادگان محل خدمت (کازرون) باعث شد تا توسط ساواک دستگیر و زندانی شود. او ماهها تحت شکنجههای دژخیمان شاه قرار داشت ولی هرگز لبازلب باز نکرد تا جایی که از طرف دادگاه نظامی محکوم به اعدام شد. با پیروزی انقلاب اسلامی، علی و دیگر زندانیان سیاسی از قید میلههای زندان رها و به دامان خانواده و جامعه بازگشتند.
او بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به فعالیتهای فرهنگی و مذهبی خود ادامه داد. شروع جنگ تحمیلی عراق بر علیه ایران، برگ دیگری از جانفشانیهای او برای پاسداری از انقلاب بود. او بارها در عملیاتهای مختلف مجروح و نقص عضو شد اما همواره زندگی زیر آتش دشمن برای او شیرینتر بود .
عملیات والفجر سه آخرین حضور این دلاور در میدانهای نبرد بود. علی آقا هشتم مردادماه سال 1362 در این عملیات با شگفتانگیزترین مفهوم ایثار و از خود گذشتگی به شهادت رسید و بقایای پیکر این سردار عارف پس از تفحص سال 1376 به خانهاش کرمان باز گردانده شد.
پیکر پاک علی آقا ماهانی در قطعه 1، ردیف 14، شماره 44 گلزار شهدای کرمان، میعادگاه عاشقان شهداست.
برادرش محمود نیز در جبهههای حق علیه باطل به شهادت رسید.
//یکی از همرزمان شهید نقل میکند:
بالاخره به او اجازه دادند که در عملیات والفجر سه بهعنوان بیسیمچی راهی منطقه شود. وقتی دو روز قبل از حمله برای توجیه بچههای مخابرات به دهلران رفتم، سراغ علی آقا را گرفتم. پیدایش که کردم، در آغوشش کشیدم.
خوشحال بود. گفت: برادر کریمی! دیدی بالاخره نوبت ما هم رسید؟ گفتم: انشاالله به سلامت بر میگردی.
گفت: این بار فرق میکنه، من باید جواز زیارتی کربلا را بگیرم، میشه ازت خواهشی بکنم؟
-چه خواهشی علی آقا؟
-می شه موقع مداحی روضهی حضرت زهرا(س) رو بخونی؟
با بردن نام حضرت زهرا(س) اشکهایش جاری شد. شروع کرد از مصیبتهای بیبی تعریف کردن. او نوحهخوان شده بود، حالم دگرگون شد، انگار توی این دنیا نبود. عاشق روضهی مادر پهلو شکسته بود. آن روز در جمع دو نفرهی ما، او مداحی کرد و من گریستم. نمیخواستم از او جدا شوم. اما… رفتم و رفت… والفجر سه به او بال پرواز داد. رفت به دیدار مادر…
جـزئیات شـهادت
اطـلاعات مـزار
تصویرمـزار
بدون دیدگاه