بسم الله الرحمن الرحیم
(إِنَّ الَّذینَ آمَنُواْ وَالَّذینَ هَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِی سَبیلِ اللّهِ أُوْلَـئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللّهِ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ.)
به نام الله پا سدار حرمت خون شهیدان و باسلا م برمهدی موعود وسلام ودرود برامام عزیزورزمندگان جبهه های نور علیه ظلمت درتاریخ 65/7/10بنا بر وظیفه انسانی و سنت پیامبر و یقین به بازگشت به سوی خدا وند بنا به گفته خود خداوند (انا لله و انا الیه را جعون) خدایا تو شاهد باش در این بازگشت بسو یت به نام تو، برای تو و در راه تو قد م گذا شتیم و دراین راه از جان و مال دریغ نکردم پس ای خدا ی مهربان مرگم راشهادت در راه خودت قرار داده و شهادتم را قبو ل کن . اینک ای پدر و مادر هسرم اکنون که وصیت نامه ام را باز می کنید و سخت نگرا ن ما هستید بدانید مورد امتحان خداوندی قرار گرفته اید پس بر مرگم گریه و زاری نکنید بلکه افتخار کنید زیرا مرگ من برای شما مصیبت نیست افتخار است و اصلا” احساس حقارت نکنید و خدا را شکر کنید زیرا آن لحظه شما در نزد خداوند و ائمه اطهار عزیز گشته اید پس این قرب و منزلت را حفظ کرده و برای اسلام و انقلاب منت نگذارید زیرا این یک و ظیفه بود که به جبهه رفتم و درسی است که امامان و ائمه شیعیان اموخته اند اگر در هزار و چندین سال پیش مانع صدور اسلام شدند هم اکنون هم زیارت قبر امام عزیزمان حسین (ع) را از مردم و مسلمانان […] ازمرز ما عبور کرده و بر زنان و کودکان وطن ما رحم نکرد ند و بنا بر وظیفه دینی و انسانی در این کار بطور آگاهانه قدم گذاشتیم و امیدوارم به آرزوی خود برسم .
اما ای پدر و ای مادرم در زندگی شما رنج فراوان دادم از شما امید عفو و بخشش دارم و صبر و بردباری شما دلیل بر ایمان شما است اگر شهادتم قبول درگاه خداوند شد شما را شفاعت می کنم و ای همسرم امیدوارم در طو ل این چند سال زند گی اگر در مواردی تندی کردم من را ببخشید و همسرم خدا وند از تورا ضی با شد چون من از تو را ضی هستم .همسرم زند گی یک کلاس درس بیش نیست که انسا ن باید دوریا زود امتحان پس د هد اگر از این امتحان قبول شدم و تو و فرزندانم را تنها گذاشتم مرا ببخشید و فرزندانم قاسم و زینب و قتی بزرگ شدند سلام مرا به آنها برسا نید و بگوئید معذرت می خواهم از اینکه مصلحت نبود بمانم و خدمت کنم .
همسرم درتعلیم و تربیت آنها بکوش برایم گریه مکن بلکه افتخار کن زیرا تو همسر یک شهید و سرباز اسلام هستید .
برادران و خواهران عزیزم ازشما هم امیدحلالیت طلب می کنم و نصیحت می کنم شما را درصبر و بردباری و این یک مصلحت بود و شما بدانید همه ما باید بمیریم .
برادران و خواهرانم در تشییع جنازه و مراسماتم قبول زحمت کنید و سپس مرا حلال کنید.
وای پدر و مادر و برادران و خواهران و همسرم بزرگترین وصیت من به شما باز ماندگانم این است تو جه کنید به دستورات خداوند و سعی کنید بایاد خدا و بنام خدا و در راه خدا زندگی کنید […] و دستورا ت را عمل کنید مستجبات را ترک نکنید ومکروهات را […] اگرجسدم را به محل آوردند هرکجا صلاح دانستید اما حتی المقدور .درمورد همسرم کسی حق ندارد مزاحم او شو د خانه ها وبچه هایم تازما نی خود اودوست دارد دراختیار همسرم با شید و مهریه او پر دا خت شو د .همسر م بعد از مدت شرعی می تواندعروس بشو د .آنچه از سپاه و بنیاد شهید به من تعلق می گیرد دراختیار زن و فرزندانم قرار گیرد و به کسی بدهکار نیستم و خانه های نیمه سازم کا مل شود و در اختیار زن و فرزندانم قرارگیرد و در آخر از پدر و مادر عزیزم و برادران و خواهران مهربانم و همسر با وفایم خداحافظی می کنم و از شما حلالیت می طلبم و اگر مرا دوست می داشتند قاسم و زینب را دو ست بدارید و نگذارید خوار شوند و یا محتاج و دربهدر گردندچون پیغمبر یتیم نواز باشید.
دیگر به قیامت است دیدار پدر و مادر همسر م خدانگهدار.
انا الله و انا الیه را جعون
65/7/10
يكم فروردين 1338، در روستاي دژدان از توابع شهرستان رابر ديده به جهان گشود. پدرش عزيزالله و مادرش زرافشان نام داشت. تا پايان مقطع راهنمايي درس خواند. سال 1360، ازدواج كرد و صاحب يك پسر و يك دختر شد. پاسداربود، يكم دي1365، با سمت تکتیرانداز دربمباران شیمیایی خرمشهر به شهادت رسید. پيكر وي در زادگاهش به خاك سپرده شد.
شهید دیده ای باز و چشمی ایمان اول بینا و پربصارت و قلبی آکنده از مهر و عطوفت نسبت بخداوند و ضمیری شاد و چهره ای پر خنده و گشاده و برخوردی خوش بامردم و رفتاری آشنا در میان همگان و اخلاقی پسندیده و مورد قبول همگان و همسایگان و خلاصه سیمای خوش و سیرتی خوشتر وا ندامی متواضع وپای بند به هر گونه قانون بشری و انسانی و مردم پسند او که کودکی پایاپای پدر و مادر بدون در نظر گرفتن سختی یا سادگی کارمی کوشید و مشغول بود و از هر گونه کمکی به پدر دریغ نورزید و باهر کاری سخت و طاقت فرسا که پدر برایش تعیین می نمود موافق و با هر گونه سرگرمی صحیح قانع بود.او از کودکی سیمایش انسانی کامل دیده می شد و تا زمانی که سن او به حد قانونی مدارس رسیده بود و او می بایست همچون دیگران جهت کسب معلوماتی که خود مشتاقش بود به مدرسه برود و بهمین جهت دیر به همراه پدر که به ییلاق و قشلاق زمستانی و تابستانی می پرداختند راهی نشد و در زادگاه خویش سکونت گزید و سخت مشغول کار جدید خویش گشت و تا اینکه این مرحله نیز به پایان رسید و سنین مربوط خدمت دوره ضرورت سربازی او شان فرارسید که او علاوه بر نفرتی که از مفسدین و مزدوران آنزمان داشت ، اما بر اساس پای بندی بر اصول اجتماعی و اجرای نظام کشوری و دفاع از سرزمین او که در هر زمان و هر شرایط آن را از خود و مردم می دانست و نیز دفاعش را در برابر بیگانگان واجب می شمرد و نیز طبق احترامی که به قانون مردم کشور قائل بود به خدمت رفت و در همان زمان علاوه بر شرایط ارتش و جوی که در کشور حاکم بود وی هیچگاه نمازش ترک نمی شد و امر به معروف ونهی از منکر را نیز فراموش نمی نمود و در صحنه های مختلف انقلاب که پس از اتمام دوره خدمت […] ظهور کرده بود شرکت فعال و مداوم داشت تا اینکه پس از فرمان تشکیل نهاد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از سوی رهبری معظم انقلاب صادرشد وی بخدمت این نهاد مردمی و سهیم در انقلاب درآمد و در سالهای متوالی در عملیات مکرر و مختلف شرکت نموده و حتی چندین بار توسط نیروهای بعث مجروح شده و پس از مداوای فوری به جبهه مراجعت می نمود و هیچگاه طالب دریافت مقام و درجه ای نبود و بعنوان نیروی عادی درصفوف مقدم جبهه دوشادوش دیگر برادران بسیجی و÷ادسار خود می جنگید شهید فضل ا… شمس الدینی پس ازشرکت در سخت ترین عملیات ها و سب پیروزی باتفاق دیگر رزمندگان ، شادمان به وطن باز می گشت او حالا دیگر فردی کارآزموده و جنگی بحساب می آمد و از امور جنگ در اثر تکرار مداوم آگاه و از معنویتی خاص برخوردارشده بود.
و در آخرین اعزام امواج پر عظمت وعزیمت گسترده راهیان کربلای حسین و سپاهیان محمداین عاشق وارسته را بار دیگر در آغوش خود گرفت و همراه اولین و پیش تازان کاروان کرمانبه خطوط جبهه رساند و با چهره ای درخشان و تبسمی بر لب آماده نبردی سخت تا قلب دشمن و تا سرحد دستورفرمانده کل قوا شد. آنگاه که رمز عملیات از جبهه خرمشهر بسوی شهر بصره صادرگشت پرشور و پر حرارت همچون دیگرعاشقان بر صف حرامیان صدامی زد وا ین فاتح دشت شلمچه که مسئولیت تسلیحاتی محمور لشکرپیروز ثارا…رابعهده داشت در سحرگاه روزپنجمدی ماه سال یکهزار وسیصد و شصت و پنج در اولین ساعات روز آماج وحشیانه ترین بمباران شیمیایی قرارگرفت و سریعا به تهران اعزام گشت ولی متاسفانه پس از چهار روز دیگریعنی سحرگاه روز نهم دیماه از بیمارستان تماسی با لشکر گرفته شد و خبراز شهادت مردی دادند که هرگز نه طاقت شنیدن آنرا داشتیم و نه تاب تحملش را و این چنین شهد انگبین وصال یار را برجان خرید و در آن صبح ، متنعم ابدی درگاه متعال گشت و دو خردسال عزیز و نونهال انقلابی برسم یادبود در میان ما بر جای گذاشت یادش گرامی – روانش شاد و روحش جاویدو محشور باامام خویش باد.
هم اکنون گزیده ای از یکی از وصیت نامه های شهید مختصرا بخوانیم (ازقسمت مناجات و راز و نیاز)
بارالها – خداوندا -معبودا ای بخشنده ای که هر چه خواستم و طلب نمودم ، تو عطا فرمودی ، ای مهربان ای دادرس ای که از هردوستی بهتری و مهربانتر نتوانم وصف تو راگفتن که تو دروهم نایی تورا سپاس که این ذلیل و فقیر و گنهکار را سعادت بخشیدی که در فضای عطر آگین این شهر آزاد شده از دست دشمنم از شیرینی جان دادن در راهت و در راه آزادی خاک وطنم لذت ببرم .و حجاب بین من و تو بر کنار رود ،و آن وقت مشاهده کنم که به چه دوستی رسیده ام ….
حجاب چهره جان می شود غبار تنم خوشا دمی که ازآن چهره پردهبرفکنم
جـزئیات شـهادت
اطـلاعات مـزار
تصویرمـزار
بدون دیدگاه