محمد رودباری مشایخی

نــام :
محمد
نـام خـانوادگـی :
رودباری مشایخی
نـام پـدر :
ظهرعلی
تـاریخ تـولـد :
1333
مـحل تـولـد :
سـن :
سـال
دیـن و مـذهب :
شرح شهادت
وصیت نامه

بسم الله الرحمن الرحیم
تا خون در رگ ماست خمینی رهبر ماست
ای گرویدگان به دین اسلام شما همانند آنان که راه کفر و نفاق پیمودند نباشید که گفتند اگر برادران و خویشان ما به سفر نرفته و یا به جنگ حاضر نمی شدند به چنگ مرگ نمی افتادند این آرزوهای باطل را خدا حسرت دلهای آنان خواهد کرد و خداست که حیات بخشد و بمیراند و به هر چه کنید آگاه است. آیه 156 سوره آل عمران
ای رسول بگو امت را که ای مردم اگر شما پدران و پسران و برادران و زنان و خویشان خود را و اموالیکه جمع آورده اید و مال التجاره که از کسادی آن بیمناکید و منازل عالی که به آن دلخوش داشته اید بیش از خدا و رسول و جهاد در راه او دوست دارید منتظر باشید تا امر نافذ(قضای حتمی) خدا جاری گردد و خدا فساق و بدکاران را هدایت نخواهد کرد. آیه 24 سوره توبه
از مومنین مردانی هستند که صادقانه به آنچه با خدای خویش عهد بسته بودند وفا کردند پس برخی از آنان شربت شهادت نوشیدند و شهید شدند و برخی دیگر در انتظار(شهادت) و لقاالله هستند و تغییر رای و عهد ندادند. آیه 23 سوره احزاب
امام علی از یاران و همرزمان شهیدش چنین یاد می کند: و قرآن را خواندند پس با عمل به آن استوارش ساختند و بسوی جهاد برانگیخته شدند (آنچنان جوانه عشق خدا به دلشان بارور گشت که رغبت آنان به رفتن برای جهاد چونان کشش اشتران به فرزندانشان بود، در جهاد شمشیرها را از نیام بیرون کشیدند و در سراسر زمین، گروه گروه و صف به صف بر باطل یورش بردند، برخی از آنان کشته شدند و برخی از کارزار به سلامت برگشتند (اما از آنجا که شهادت را سعادت و زندگی جاوید می دانستند) از زنده ماندنشان شاد نبودند و بر کشته شدن همرزمانشان نمی گریستند چشمهایشان از شدت اشک که به عشق و خوف خدا ریخته بود صدمه دید، شکم هایشان از روزه های فراوان لاغر شد و لبهایشان از دعا خشکید و رخسارشان از بیداریهای شبانه زرد گشت(اما) بر چهره های آنان همواره غبار پرطراوت تواضع نشسته بود. آنان برادران من، اینچنین کسان بودند که رفتند پس به راستی سزاوار است که تشنه دیدارشان باشیم. نهج البلاغه خطبه 120
و اینک پیام حسین(ع) آموزگار بزرگ شهادت را خطاب به یارانش در شب عاشورا می بینیم که خود حاوی شرایطی است که شهید باید داشته باشد:
گفت ای گروه هر که ندارد هوای ما / سر گیرد و برون رود از کربلای ما
با دادن تن بخواری و ناکرده ترک سر / نتوان نهاد پای به خلوت سرای ما
تا دست و رو نشست بخونش نیافت کس / اذن دخول در حرم کبریای ما
برگردد آنکه به هوس کشور آمده / سر ناورد به افسر شاهی گدای ما
ما را هوای سلطنت ملک دیگر است / کاین عرصه نیست در خور خونبهای ما
یزدان ذوالجلال به خلوتسرای قدس / آراسته است بزم ضیافت برای ما
(به امید شهادتی حسین وار)
تا خون در رگ ماست خمینی رهبر ماست
خدایا چون به لطف تو امیدوارم تقاضا دارم مرا در چنین حالتی از دنیا ببر: در جبهه جنگ در زیر آتش شدید تا آخرین لحظه بجنگم که دیگر رمقی نداشته باشم و در همان میدان نبرد جانم را بگیر تا بی غسل و کفن بسوی تو بشتابم چون عاشقانه تر است و امیدوارم خداوند به التماسم پاسخ مثبت بدهید. می دهد انشاالله. وقتی به فیض شهادت رسیدم و طبق حکم شرع اسلام در میدان بود مرا بدون غسل و کفن در فاصله بین قبر برادران شهیدم معنا […] و فاریابی به خاک بسپارید و اگر قبل از من کسی را در آنجا بخاک سپرده اند در نزدیکترین محل به این عزیزان مرا دفن کنند هیچ کس حق ندارد یک شاهی خرج شهادتم کند و هر کس قصد چنین کاری کرده پولی که می خواهد خرج کند بحساب بنیاد شهید واریز کند و چون بخشنامه است که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برای هر شهید تا مبلغ ده هزار تومان خرج می کند این مبلغ مساوی است با مهریه همسرم پس مبلغ یاد شده را عوض مهریه به همسرم بپردازید و اگر جسدم پیدا نشد در همان محل فوق که گفتم یادبودی برایم بسازید.
برادران و خواهران عزیز و مسلمانم سلام مرا به امام امت خمینی بت‌شکن برسانید و بگویید ای امام افسوس که یک جان بیشتر نداشتم دلم می خواست که چندین جان خداوند به من عطا فرموده بود تا در راه تو همانا راه خداست فدا کنم. ای عزیزان امام این فرزند مظلوم حسین را فراموش نکنید به ندای او لبیک بگویید و گوش به فرمانش باشید که هر کس خطی به غیر از این خط انتخاب کند نابودی او صد در صد است. روحانیت اصیل را فراموش نکنید اینان ایثارگران و وارثان پیامبر خدا هستند از آنها بشنوید و با آنها باشید که در خط امام که خط رسول خداست و خط سرخ تشیع پیروز خواهید شد.
و این پیام نیز به شرق و غرب و نوکران سرسپرده آنها یعنی گروهکهای چپ و منافقین و کلیه گروهها و افرادی که از اسلام سیلی خورده اند برسانید و بگویید ای بیگانگان از خدا بی خبر بین ما و شما آتش جنگ باید قضاوت کند. خوب گوش کنید ما پیرو مکتب اسلام و خط خونین حسین هستیم که اگر دین اسلام باقی نمی ماند مگر با ریخته شدن خون ما پس ای آتشهای جنگ ما را در آغوش بکشید. ای دشمنان اسلام به پیروی از چنین مردی پس یا شما را بر گلوله و ترکش خمپاره و توپ و یا آتش بمب سوار کرده و به جهنم می فرستیم یا اینکه بر گلوله و ترکش خمپاره و توپ و آتش بمب شما سوار می شویم و روانه بهشت می گردیم در هر دو صورت پیروزیم. ما از مرگ نمی ترسیم چون مرگ اول زندگیست. شما می ترسید که از دنیا رفتید هیچ چیز ندارید. و اما ای برادر و خواهر مسلمان این سفارش همه شهداست به شما: پیغمبر اکرم می فرماید من به زیادی امتم می بالم. می بینید هر روز تعدادی از بهترین عزیزانمان در جبهه های جنگ به خدا می پیوندند پس ازدواج کنید که اسلام به سرباز احتیاج دارد این مسئله را سرسری نگیرید که آزادی اسلام در زیر اتش جنگ است و آتش جنگ هم بدست فرزندان راستین اسلام می باشد و این مسلمین مسئولند که سرباز به جبهه می فرستند. خداوند هدایت کند پدر و مادرانی را که به جوانان مسلمان در ازدواج آنها کمک می کنند به امید ادامه راه شهیدان تاریخ.
خواهران مسلمان بیش از همه چیز به تعلیم و تربیت فرزندانتان بپردازید که بهترین بندگان خدا افرادی هستند که فرزندان صالح تربیت کرده و تحویل جامعه اسلامی بنمایند و یکی از اعمال خیر که پس از مرگ هم قطع نمی شود فرزند خوب است که بعد از هر کس می ماند و به اجتماع خدمت می کند.
تا خون در رگ ماست خمینی در رگ ماست
ای پدر بزرگوار و رنج کشیده ام که از جان مایه گذاشت تا مرا به این سن رسانیدی […] هر چه فکر کردم مکتبی آبرومندتر و غنی تر و حیاتبخش تر از اسلام ندیدم پس بهترین را برگزیدم و هر قدر تفکر […] را بهتر از شهادت آنهم شهادتی حسین وار و فی سبیل الله ندیدم پس بهترین را انتخاب کردم و تمام روشهای مبارزه را بررسی کردم روشی بهتر از راه حسین بن علی ندیدم پس آنرا برگزیدم و اما در زمان حال هر چه بر مدعیان دفاع از خلق و بشر و ملت نظر انداختم رهبری دلسوزتر و مهربانتر و خالصتر باایمانتر و خداگونه تر از عزیزم یعنی خمینی ندیدم پس او را به رهبری و جانشینی امام زمان و مجری احکام الله قبول کردم و به فرمان قرآن که اطاعت کنید از خدا و از رسول و اولی الامر از او پیروی کرده و به فرمانش پاسدار اسلام و قرآن شدم و این راه را آگاهانه با چشم و گوش باز پذیرا شده و به یاد این فرموده امام صادق که می فرماید هر کس آرزوی شهادت نکند از ما نیست برای رسیدن به این مقام به پیشگاه الله به التماس افتاده و به انتظار نشستم اکنون که به آرزوی دیرینه ام رسیدم ناراحت نباش گریه مکن اشک نریز چون باید بر غم من گریه کنی نه بر شادیم اگر من به سیاه روزی افتاده بودم باید گریه می کردی نه اینکه به فیض شهادت و دیدار با معشوقم(الله) . پدر تو برای من رنج بسیار کشیدی فراموش نمی کنم که هیزم به شهر می بردی و می فروختی و ما تا نیمه شب چشم به راه بودیم تا چون عبدالله از فروش هیزم قرص نانی یه مقداری خرما بیاوری بخوریم. قربان تو پدر که با هیزم فروشی و […] نان رنج و حلال به من دادی چون در طول زندگی نتوانستم خدمتی برایت انجام دهم قطره خونی داشتم به پیشگاه پروردگارم تقدیم کردم تا پیش او سرافراز باشی. پدر من براه خدا و بسوی او رفتم مبادا پس از شهادتم حرفی بزنید و عملی انجام دهید که خلاف احکام خدا باشد. پدر بگو به آمریکا و عوامل داخلیش گروهکهای چپ و منافق که بچه با کارگری و کشاورزی و هیزم فروشی بزرگ کردم و در راه خدا و برای رضای او و آسایش بندگان او دادم. ای اتوکشیده های کثیف که داد از کارگر و کشاورز می زنید ای لای پر قو بزرگ شده ها بروید و از صحنه روزگار گم بشوید.
پدر من می روم تا سایه اسلام بر سر محرومین جهان بماند من می روم تا حق بماند من می روم تا که به دریای بیکران شهدا بپیوندم و راه برای حکومت جهانی اسلام به رهبری امام مهدی(عج) باز شود من می روم تا آمریکا و شوروی و مدعیان دفاع از خلق که ضد خلقند با چشم کورشان ببینند فرزندان محروم خلق در راه خدا و برای رضای او جهت آسایش خلق محروم از جان می گذرند پدر من مسلسل در دست به میدان جهاد می روم تا محرومان داس به دست با خیال راحت به میدان کشت و برداشت و مبارزه با شرق و غرب و عمال داخلشان بروند. پدر تنها انقلاب اسلامی ایران حدود یکصد هزار شهید داده است و تو تنها نیستی بلکه شهید تو قطره ای از دریای بیکران است. پدر خدا به تو صبر و استقامت بدهد هر وقت ناراحت شدی رو بطرف آسمان کن و بگو خدایا بازگشت همه به سوی تو است و من پسرم را در راه تو و بسوی تو فرستادم این قربانی ناقابل را قبول بفرما پدر اگر مرا دوست داری امام خمینی را دوست داشته باش و به ندای او گوش بده که هر چه او می گوید گفته خدا و رسول اوست همانطور که کار می کردی باز هم زحمت بکش که خداوند زحمتکشان مسلمان را دوست دارد. پدرجان من هیچ کس را دلسوزتر از تو برای بچه هایم نمی دانم پس سرپرستی آنها را بعهده بگیر و برادرم هم کمک تو هست. پدرجان تو شش دختر داری کبری را هم یک دخترت حساب کن همانطور که با او مهربان بودی باز هم پدری مهربان باش و تا زمانی که خواست با بچه هایش باشد اشکالی ندارد بگذارید بچه هایش را به نحو احسن تربیت کند طوری با او رفتار کنید که غم نبودن من برایش سنگین نباشد بلکه احساس کند از آن زمان بیشتر برایش احترام قائلید حقوقی که از سپاه به من می دهند که در اختیارش بگذارید تا او و بچه هایش احتیاج بر هیچ کس بغیر از خدا پیدا نکنند احساس حقارت نکند دوست ندارم بعد از من ناراحتی داشته باشد پس هر چه محبت درباره من دارید درباره کبری و فرزندانش داشته باشید پدر اگر کبری بخواسته خودش از بچه ها جدا نشده بهیچ وجه او را از بچه هایش جدا نکنید مگر موردی که خلاف اسلام باشد که انهم نیست و او زنی مسلمان و خواستار اسلام بوده و هست و زحمات زیادی هم کشیده . پدر از اینکه این سفارشات را کردم ناراحت نشوید من ا او او مطمئن هستم ولی چون پس از شهادت چند نفر از برادرانم بین خانواده و همسرانشان اختلاف دیدم این موضوعات را نوشتم.
پیام به همسرم: و اما ای همسر باوفایم ای همرزم دوران انقلاب ای همرازم امیدوارم خداوند به تو صبری بزرگ عطا فرماید همسرم هر چند که تو برایم عزیزی اما خدا برایم عزیزتر است می بخشید مرا که در طول زندگی با هم داشتیم انطور که شاید و باید نتوانستم خدمتگزار خوبی برای تو باشم کبری می خواستم بگویم که چه خدماتی کرده ای اما نمی گویم که خدا اجرت دهد مواظب باش که از راه خدا جدا نشوی هر چند که مشکل باشد و فقط به خدا پناه ببر و از هیچ کس کمک نخواه مگر از خدا . همسرم مدتی که با هم زندگی کردیم بجز سختی و مشکلات چیز دیگری نداشتی و حال هم که شهادت نصیب من شده تو را به صبر و استقامت سفارش می کنم پس از شهادتم زینب وار چون کوه و سخت تر از آن چون آهن و سخت تر از آن ایستادگی کن تا یزیدیان را در کاخهایشان رسوا کنید مبادا از خود ضعف دهید که دشمن خیال کند زنان مسلمان با از دست دادن شوهرانشان مکتب و مسیرشان را از دست می دهند باید پیروان زینب و شاگردان کلاس او باشید همچنان که ما باید شاگردان و پیروان حسین باشیم همسرم رسالت شهدا خون است و شما پیام آور آنها هستید و در این میان یکی از وظایف سنگین تو تربیت دو فرزندمان است. محدثه و فاطمه را خوب تربیت کن طوری که شایسته این اسم ها باشند آنها را به مدرسه بفرست حتی الامکان به مدارسی بفرست که با علوم دینی اشنا شوند چون بخاطر خدا و اسلام یتیم شده اند و باید افرادی مسلمان و مومن بشوند وقتی که بزرگ شدند و دیدی خوب تربیت شدند آنها را به افرادی تزویج کنید که پاسدار اسلام، باایمان و تقوا و از محرومین باشند به انها بگویید که پدر شما در راه خدا شهید شده است و شما را به خدا و اسلام سفارش کرده است مبادا از اسلام جدا شوید دختران من افتخار منند چون نامم محمد و آنها فاطمه و تنها وارثان من هستند از خدا می خواهم که با افرادی علی وار ازدواج کنند و پیروان اسلام باشند و مرا روسفید گردانند(انشاالله) این را بدانید افرادی که با دختران من ازدواج می کنند موارد امتحان آنها فقط ایمان به خدا و تقوی باشد نه مادیات. همسرم تنها افرادی می توانند بچه های من و تو را نوازش کرده و مورد لطف قرار دهند که در خط اسلام باشند و به اذن خدا کار کنند هیچ کس غیر از برادران و خواهران مسلمان حق ندارند بچه ها را نوازش کنند اگر در خط اسلام نباشد حتی اگر از اقوام من یا تو باشد و افرادی که می خواهند با انها رفت و امد داشته باشند و برایشان دلسوزی کنند  اول ببینید که نسبت به اسلام چه نظری دارند همسرم اموالی که من دارم و حقوقی که می گیرم همه متعلق به بچه هایمان است و تو تا آخر عمر هم که بخواهی با بچه هایت باشی فرق ندارد که من باشم یا نباشم و تو با بچه هایت برای من فرق نداری به پدرم هم نوشتم اموال و حقوق مرا در اختیارت بگذارند تا محتاج هیچ احدی به جز خدا نباشید باز سفارش می کنم خدا را فراموش نکن و کمک فقط از او بخواه سعی کن درباره اسلام بیشتر مطالعه کنی که بدرد دنیا و آخرتت می خورد کبری محدثه و فاطمه را به حضور امام خمینی ببر که انها را نوازش کند و سلام مرا به ان رهبر عزیزم برسانید و از او بخواهید برای فاطمه از خدا درخواست شفاعت کند و برای من طلب آمرزش و برای شما صبر که قطره خونم در پیشگاه خدا قبول شود. کبری باز هم می گویم تا هر زمان که خواستی با بچه هایت زندگی کنی قدمت به چشم تو با بچه ها خدا می داند فرقی نداری حتی عزیزتر هم هستی در پایان چند خواهش از تو دارم یک در خط اسلام حرکت کن هر چه بیشتر در اسلام تحقیق کن و به اسلام عمل کن. دو بچه ها را خوب تربیت کن و آنها را به پاسدار مسلمان باایمان و […] که از محرومین باشند تزویج نما. سه همانطور که پدر و مادرم را احترام میکردی دیگر هم محترم بشمار فکر نمی کنم آنها آدمهای بدی باشند […] خواستی به من برسی از راهی که من رفتم بیا که انشاالله می رسی. امیدوارم که زندگی تو در راه خدا با موفقیت و مرگت شهادت در راه خدا باشد. والسلام.
تا خون در رگ ماست خمینی رهبر ماست.
پیام به برادر عزیزم باربردار رسالت خونم: عزیزجان از خداوند می خواهم که تو را یک لحظه به خود واگذار نکند و تا اخرین مرحله تکامل هدایتت کند برادرم خوب گوش کن مسیر تو این است اطاعت از خدا و رسول و ولی امر. این وظیفه تو است عزیزم. من برادر ارشد تو هستم و حکم پدر بر تو دارم اسلام و روحانیت اصیل را فراموش مکن نور چشمم، اسلام + ولایت = اسلام. اسلام منهای روحانیت اسلام نیست بهوش باش همیشه بیاد خدا باش با خانواده ات خوب رفتار کن در زندگی که انشاالله تشکیل می دهی با همسرت مهربان باش و با اقوام و خویشان او بخصوص با پدر و مادرش مهربان باش و به انها چون پدر و مادر خودمان احترام بگذار که احترام به پدر و مادر همسرت اگر بگذاری مهر و محبت او زیاد شده و به زندگی و سازندگی و اخرت شوق بیشتری پیدا می کند و تو هم می توانی خوب زندگی کنی چنانکه اسلام دستور داده است. برادر اگر خداوند به تو پسر عطا فرمود اسم او را محمد بگذار . برادر من رفتم ولی بار رسالت خون شهدا و ناله بیوه زنان و یتیمان و شهدا را بعهده تو گذاشتم و تو را به صبر و نظم و تقوا سفارش می کنم عزیزم وقتی که شهید شدم مبادا در مقابل دشمنان ناله کنی و ضعف نشان بدهی که این به ضرر اسلام است اسلحه به دست بگیر تجهیزات ببند و اگر اینکار را نمی کنی کمرت را محکم ببند و مردانه و مسلمان وار جسدم را تحویل بگیر و پدر و مادر و خواهران و همسر و فرزندانم را دلداری بده و با شرافت تمام و قدرت مقاومت کامل مرا بخاک بسپار عزیزم. پدر و مادر و خواهرانم را دلداری بده چون اگر تو آنها را دلداری بدهی و جلو چشم آنها باشی شهادت مرا تحمل خواهند کرد برادر تو از من بهتر می توانی به پدر و مادرمان خدمت کنی چنانکه خدمت هم کرده اید اما من به انها خدمتی نکردم و حال می روم تا خونم آنها را انشاالله در پیشگاه الهی سربلند سازی. برادر عزیزانم را به امید شماها گذاشتم و به اذن خدا شما را سپردم سعی کن در صراط مستقیم حرکت کنی (و این را از خدا بخواه) که صراط مستقیم فعلا در خط امام خمینی (ولایت فقیه متجلی است) موفق و پیروز باشید.
مادر مهربانم فدای شیرت و فدای دستهای شکافته ات مادر یادم نمی رود که برایم تعریف می کردید مرا بغل می گرفتی و سبزی می چیدی برای خوردنت. سبزی می خوردی و شیره جان تولید از آن را به من می دادی تا بخورم. مادر فراموشم نمی شود که چقدر گرسنگی خوردی و ستم کشیدی و بیاد خدا بودی مادر فراموشم نمی شود که از رودخانه شور هیزم جمع می کردی(با اینکه حامله داشتی) هیزم را کوله پشتی به تمگاوان می آوردی و از ده به شهر می بردی با پای برهنه در کوچه ها می چرخیدی و می فروختی که قوت برای ما تهیه کنی مادر محمدت به قربان آن پاهای برهنه ات که زمین داغ آنها را می سوخت تا از عذاب آخرت در امان باشید مادر یادم نمی رود که چه سختی ها کشیدی تا مرا به این سن رساندی مادر محبت هایت را تا دم مرگ بیاد دارم و از خدا می خواهم که تو را در دنیا عزت و در آخرت […] عطا فرماید. مادر فدای آن شیر رنجی که به من دادی از راه حلال بود چون شیر پاکم دادی به راه خدا رفتم و از تو ممنونم که نام مرا محمد گذاشتی خدا پدرت را رحمت کند که نام او نیز محمد بود. مادر چون در دنیا نتوانستم و نمی توانم جواب این همه محبت تو را بدهم امیدوارم که خداوند قطره خونم را قبول بفرماید که شما در درگاهش سرافراز باشید مادر خواهرانم را محبت کنید و به فکر آنها باشید و مواظب برادرم باشید ناراحت نشود و از تو مادر مهربان خواهش می کنم من به اندازه کافی پیش تو خجالت هستم برایم گریه زیاد نکن که تاب دیدن اشک چشمانت را ندارم کاری کنید که برادرم غمزده نشود از او قدردانی کنید مادر هر چه محبت دباره من دارید درباره خانواده و بچه هایم داشته باشید به امید اینکه شیرت را حلالم کنی  و از خدا بخواهی که خونم را قبول فرماید و مرا بیامرزد. والسلام.
بیا مادر حلالم کن خمینی اذن جنگم داد / که قرآن قدرت ایمان سپاه در دست تفنگم داد
بدین حق شدم ملحق خمینی چونکه پندم داد / برای جنگ با دشمن خدا چون شیر جنگم داد
شدم پاسدار ای مادر که خصم ملحدان باشم / بزد خورشید از مغرب خمینی نام [] داد
دعا کن بهرم ای مادر روان جنگ کفارم / شهید راه حق گردم حسین این آرمانم داد
شود جانم فدای دین به من این آرزو باشد / امانت پس دهم مادر خداوند چونکه جانم داد
سعادت گر که یارم شد شهادت افتخارم شد / روم من سوی معشوقم که اربابم پناهم داد
یتیمان بعد من همسر بخوبی کن پرستاری / هزاران سال قبل از این حسین این رمز یادم داد
چهار طفلم را تو ای همسر به راه من روان گردان / شوند قربان راه حق که مسلم ایم پیامم داد
این شعر که سروده خودم در محرم گذشته است.
پیام به دختران عزیزم محدثه و فاطمه  عزیزانم شما وارثان من هستید و از الطاف خداوند بزرگ و هر دو مسلمان که به نام و لقب فاطمه زهرا(ع) نامگذاری شده اید کاری کنید که شایستگی این نامها را داشته باشید شما بخاطر اسلام یتیم شده اید پس بدوش گیرنده رسالت خون شهدای اسلام باشید زینب وار چون شیر خروشان بر دشمنان اسلام بتازید و آنها را از پای درآورید چنانکه حسین(ع) خون داد و زینب(ع) رسالت آنرا به عهده گرفت و با خطابه های آتشین یزید را در کاخش رسوا کرد عزیزانم سفارشاتی که من می کنم به این معنی است قبل از همه چیز شما باید دو آموزگار انسانیت بشوید استاد انسان ساز بشوید و شاگرد مکتب قرآن باشید و از دختر پیغمبر پیروی کنید عزیزانم شما باید چون ام وهب باشید که سر فرزندش را دشمن از تن جدا کرد و بسوی او انداخت او هم سر را برداشت و بوسید و بسوی دشمنت انداخت و گفت چیزی که در راه خدا دادم پس نمیگیرم این چنین باشید چون همسر وهب بشوید چون همسر هنظله بشوید چون سمیه بشوید و پیرو فاطمه باشید و پیرو زینب باشید، پیرو زینب باشید. والسلام.
جریان بدهکاریهایم چون در حال تغییر هستند جداگانه نوشته ام.
مطالب فوق در شش صفحه نوشته شده است اگر جایی از آن باشد که اشکال شرعی داشته باشد به وسیله مصلحین اصلاح گردد.
اگر در نوشته هایم اشکال شرعی بود از جهل من بوده نه از […] پس آن قابل عمل یا استفاده نیست و احتمالا حدود سه ماه از جنگ گذشته بود که این شش صفحه مطلب را نوشتم.

بیوگرافی

یکم فروردين 1333 ،درروستاي تم‌گاوان ازتوابع شهرستان جيرفت به دنیا آمد.پدرش ظهرعلي و مادرش فاطمه نام داشت.تاپايان دوره ابتدايي درس خواند. سال 1352 ازدواج كرد و صاحب یک پسر و سه دختر شد. به عنوان پاسدار درجبهه حضور یافت.نوزدهم دي 1365 ،با سمت فرمانده واحد مهندسي رزمي لشكر 41 ثارالله درشلمچه بر اثر اصابت تركش به سينه،شهيد شد.پیکر وي را درگلزار شهداي شهرستان زادگاهش به خاك سپردند.

زندگی خانواده کشاورز محمد مشایخی با فقر گره خورده بود . زیرا حاصل کشت و درو به انبار خان می رفت و چیزی در سفره آنان نمی ماند، محمد روزهای کودکی و مدرسه رابه سختی گذراند. وقتی برای ادامه تحصیل به جیرفت آمد خانواده از تامین هزینه او درمانده بودند ومحمدکه تفاوت زیادی میان خود و همکلاسی هایش میدید برای همیشه از درس ومدرسه خداحافظی کرد وتن به کار سپرد. هنوز به خود نیامده بود که نام خمینی (ره) بزرگ در گوش جانش نشست، این نام متبرک مسیر زندگی محمد را روشن تر کرد . جاده ها  با چرخهای کامیون او انس داشتند و میدانستند که او دراین سفرهای طولانی بامجموعه ای از اعلامیه های امام خمینی (ره) به دنبال زیباترین مقصد است. پیروزی انقلاب آغاز دیگری بود برای تلاش این جوان متدین  ودور اندیش اما جنگ مسیر دیگری در برابر او قرار داد. مهندسی لشکر 41 ثارا… از تجربه هاو دلسوزی های او سود می برد و در حساس ترین لحظه های جنگ تدبیروشجاعت اوبه پیروزی رزمندگان ما جلوه ای دیگر می بخشید و سرانجام در عملیات کربلای 5 در منطقه شلمچه به آرزوی دیرین خودکه همانا شهادت بود رسید.

جـزئیات شـهادت

تـاریخ شـهادت :
1365/10/19
کـشور شـهادت :
مـحل شـهادت :
شلمچه
عـملیـات :
کربلای5
نـحوه شـهادت :

اطـلاعات مـزار

مـحل مـزار :
وضـعیت پـیکر :
موقـعیت مـزار در گـلزار شـهدا
قـطعـه :
ردیـف :
شـماره :

تصویرمـزار

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *