قسمتی از وصیتنامه پاسدار شهید محمد صالحی
بسمه تعالی
….. عزیزانم شما که این نامه را می خوانید و هر آنکه این نامه را خواهد خواند بداند که تا کی انسان باید در آن قفس فولادین در آن حصارهای سربفلک کشیده زندگی کند؟ آخر تا کی ما باید اسیر هواهای نفسانی خود باشیم و تا کی می توانیم اعمالمان و حرکاتمان را که شاید بدور از رضایت خدا باشد برای خود توجیه کنیم، زهی اندیشه محال که افرادی از آمدن به جبهه ها کراهت دارند و شاید علت این باشد که هنوز نیامده اند ببینند، نیامده اند تا لمس کنند . ای عزیزانم بدانید اینجا زیارتگاه و مسجدی است بی نظیر، معبدی است زیبا و باشکوه ، جلوه و نمای خاص دارد، کینه ها ، حسادتها ، ریاها، تزویرها ، دروغها و زیرکیهای جاهلانه در اینجا معنی ندارد، انسان از بعد انجماد و ماده به کمال معنویت و روح می رسد ، به خدا می رسد به مرحله قرب می رسد و متخلق به اخلاق الله می شود ودر ضمیر شما ایثار، فداکاری، جهش و کمال نقش می بندد. وقتی که به اینجا می آیید ، اصلا با دنیای دیگری روبرو می شوید از آن شهرها که برای خود مدینه فاضله ای که درست کرده بودید، بیرون می آیی و به دشت خونین تلاطم ، کربلای ایران وارد می شوی.
مسائل شهری آن افکار و ایده ها براستی صفر می شود، از آن ؟؟؟ از آن خمودگی و رکود و از آن زنجیر جهنمی شهرها پا را فرا می گذاری و به دیار حق می شتابید و بهر ولای معشوق سراز پا نمی شناسی.
محمد در فرازی از وصیتنامه خود چنین می نویسد:
برادرانم امروز روز عمل ماست ، روز امتحان ماست ، الیوم عملوا و لا تحسبوا امروز روز عمل است و روز حساب نیست. جامعه ما در حال حاضر پر از افراد دورو و زیرک و منافق است در ادارات ، ارگانها ، سازمانها و در همه جا این چنین افرادی وجود دارد و در حال که شما در آنجا هستید، مسئولیتی عظیم دارید. وراثت خون هزاران شهید و هزاران معلول و مجروح و هزاران دل داغدار یابد تا آنجا که می توان در مقابل مزدوران و مسخ شدگان و از خدا بی خبران ایستادگی کنید تا جامعه ما جامعه ای سالم و ایده آل و اسلامی و منتظر فرج باشد. برادرانم می خواستم از اینجا برایتان بنویسم ولی خود را کوچکتر از آن می دانم که در مورد جبهه برایتان قلم فرسائی کنم. قاصرم از اینکه از جبهه ها سخن بگویم؛ نمی دانم از کجا بگویم ، از عارفانش ، از عاشقانش، از دلیرانش، از شهیدانش از … نمی دانم چه بگویم ولی تا خود فرد پا به این معبد بزرگ نگذارد ، درک نمی کند….
و در پایان می نویسد:
شما اصلا ناراحت من نباشید و فقط دعا کنید. برای امام ، برای پیروزی و … پیوسته دعا کنید که امیدوارم مستجاب شود، در آخر این بنده ذلیل ، این روسیاه درگه باریتعالی از آن بزرگوار طلب مغفرت دارد، امید به قربش دارد و از هم شما پدر و مادر عزیز و خواهران و برادران طلب عفو و بخشش دارم. از همه شما می خواهم که مرا ببخشید. اگر خطایی از من دیده اید که فراوان دیده اید، امیدوارم ک گذشت نموده مرا عفو کنید، پدر عزیز و بزرگوارم امیدوارم که در کارتان همیشه موفق و مؤید باشید و لطف خداوند همیشه شامل حال شما باشد وامیدوارم که مرا ببخشید و مرا عفو کنید، آدرس مرا که می دانید، اگر به این آدرس نامه بفرستید به دستم می رسد.
اهواز – لشکر ثاراله ، واحد اطلاعات و عملیات ، محمد صالحی
…. و فقط دعا کنید برای امام، برای پیروزی و پیوسته دعا کنید امیدوارم که مستجاب شود…
محمد، بیستوهفتم تیرماه سال 1343 در کرمان متولد شد. پدرش عزیزالله ارتشی بود و مادرش ربابه نام داشت. محمد تا پایان مقطع متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت و به شغل شریف معلمی روی آورد.
او به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت و یازدهم فروردینماه سال 1363 در جزیره مجنون به شهادت رسید.
پیکر این شهید بزرگوار در قطعه 1، ردیف 11، شماره 46 گلزارشهدای کرمان به خاک سپرده شد.
جـزئیات شـهادت
اطـلاعات مـزار
تصویرمـزار
بدون دیدگاه