شهادت
غائله کردستان توسط گروهکهای مزدور اوج گرفته بود و محمد که پاسدار بود و حراست از تمامیت ارضی کشور و تامین امنیت هموطنان عزیزمان را وظیفه خود میدانست، به آن خطه عزیمت کرد. او در عملیاتی از ناحیه شکم مورد اصابت گلوله قرار گرفت و سیزدهم آذرماه سال 1359 با دهان روزه به دیدار معبودش شتافت.
فرازی از وصیت نامه شهید:
اگر به تیر جفا کشته شدم چنانچه پیکرم، ناشناخته گردد یا بی کفن روزی، روزی خواران درگاه حقی شود و اما چنانچه خواست خدا به این باشد که در جایگاه شهیدان به خاکم سپارند این نوشته را بر بالای قبرم بنویسید آنچنانکه با گذشت زمان اگر اثری از قبرم باقی نماند آن نوشته برجای باشد.
واما آن نوشته !!!
بسم الله الرحمن الرحیم؛
روزگاریست که پیکر خون آلود جوانی را به امانت این زمین سپرده اند، پیکریست که برای قوام بخشیدن به دین خدا قامت راست کرد و برای مصون داشتن دین خدا از آسیب دشمنان خویشتن را سپر گرداند که اگر مورد رضای حق قرار گرفته باشد جای بسی شکر و سپس است.
و چگونه انتظار چشم داشتی تواند داشت در حالی که او را خدا داده است و از خویش را به سوی خودش بازگردانده پس رهائی از حیات دردناک ورنج آور قبر پرترس ووحشت عالم برزخ وعذاب سوزان جهنم بر اومبارک باد.
لیکن برایم بیم بسیار است که مبادا در این همه کردار و گفتار هرزهای ریا و خودستایی ریشه دوانده باشد و او را از راه صدق و اخلاص و صراط مستقیم به راه شرک و خطوط شیطان سوق داده باشد در این صورت انتظار دارد تا همه درخواست کنندگان برای او از خداوند عفو و طلب استغفار کند آنچنان استغفاری که آنان را از راه خلافی که می روند باز دارد تا به سبب عامل خیر شدن خداوند او را مورد آمرزش قرار دهد.
اما اگر خداوند منان بر او منت نهاد و از درگاه تفضلش او را در زمره شهدا قرار داده باشد پس بر این خاک قدم با ملایمت بردار و اندکی تامل و تفکر نما که اینجا نشان از بنده ایست که دائم در حمد و ثنای پروردگارست و با هر نفسش شکریست و آرزویش این است که در حیات جاودانه اش بتواند سپاس این همه نعمت که با رنج و سختی اندک بدست آورده است به جا آورد.
او در زمانی زیسته است که رنج دوران طاغوت را چشیده و در تلاش برای به ثمر رساندن انقلاب اسلامی و بعد از آن در حفظ و نگهداریش چشمانش به دیدار امامش منور گشت سخن او را با جان و دل شنید و در انجام فرامینش خدا را به یاری طلبید و اکنون نیز شاهد و ناظر بر امانت داری شما و آیندگان است
با اینمهمه آرزو داشت که ای کاش در مدت کوتاه زندگیش آنی خدا را از یاد نمی برد و لحظه ای بدون رنج و سختی در انجام کارهای دشوار برای رضای خدا سپری نمی کرد بسیار قرآن می خواند و همیشه از خداوند طلب استغفار می نمود.
بدون ترس از خدا به رحمت او دل نمی بست از بیهودگی ها دور می کرد و از سرگذشت پیشینیان عبرت می گرفت و می دانست که هر لحظه از زندگیش در حال امتحان دادن است پس در حوادث و رویدادها بیهوده به خشم نمی آمد و غمگین و نا امید نمی شد و از سرور و شادی از خود بیخود نمی شد.
لیکن اینک مهلت او تمام شده است و امیدوار است در این امور آیندگان از او سبقت بگیرند زیرا نه رشک و حسادتی در اوست و نه الطاف الهی محدود است تا به واسطه آن از او چیزی کاسته شود و در نهایت سفارش می کند شما را به تقوی و سبقت گرفتن در آن از دیگران زیرا “والسابقون السابقون اولئک المقربون”.
محمّد در تاریخ 30/3/1333 در محلهی قلعه دختر ـ یکی از محلاّت قدیمی شهر کرمان ـ در خانهی علی و فاطمه متولّد شد.
از کودکی با نماز و قرآن و روزه آشنا شد. در پنج سالگی اذان میگفت و در همان سن برای نخستین بار، روزه گرفت.
او تحصیلاتش را در دبستان کورش و دبیرستانهای شاهپور (دکتر شریعتی) و ایرانشهر کرمان به پایان رساند. در سال 1351 دیپلم گرفت و به خدمت سربازی فراخوانده شد.
فقر مستمندان و دردِ مستضعفان محمّد را به خود مشغول کرده بود و او رسیدگی به نیازمندان را رسالت خویش میدانست.
وی پس از پایان سربازی در سال 1354 به عنوان کتابدار در آموزش و پرورش کرمان استخدام شد. یک سال بعد، ساواک که به فعالیتهای مذهبی و سیاسیاش مشکوک شده بود، او را زیر نظر گرفت.
محمّد ناچار در تاریخ 15 مهر ماه 1356 برای ادامهی تحصل راهی کانادا شد، تا در محیطی آزادتر به فعالیتهای ضد رژیم استبدادی ادامه دهد.
او در کانادا عضو انجمن دانشجویان مسلمان شد و توانست نقش موثّری در شناساندن ماهیت ضد مردمی رژیم شاهنشاهی به عهده بگیرد. وی در امر چاپ، پخش و توزیع اعلامیههای حضرت امام خمینی رحمتالله علیه در کشور کانادا و امریکا مشارکت داشت و بارها توسط عوامل ساواک و پلیس آن کشورها تحت تعقیب قرار گرفت.
سرانجام، با پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن 1357 محمّد طائی به ایران بازگشت.
کمی بعد، به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و جهت تشکیل سپاه بارها به شهرهای مختلف استان سفر کرد و نهایتاً به عنوان مسئول روابط عمومی سپاه کرمان مشغول به کار شد.
ایثار، عشق، کوشش و تلاش محمّد در سپاه را هیچ یک از دوستانش فراموش نکردهاند؛ کوششی که در ترغیب به نوآفرینی و ابداع داشت؛ تلاشی که برای آگاهی بخشیدن به نسل جوان میکرد و عشقی که به قرآن و نهجالبلاغه میورزید.
محمّد طائی در تاریخ 13/9/59 در سرزمین به آشوب کشیده شدهی کردستان، با دهان روزه به دیدار معبودش شتافت.
دشمنان نخواستند تلاشی که او جهت آگاهی بخشیدن به مردم این خطّه از میهن اسلامی آغاز کرده بود، به نتیجه برسد. پیش از ظهر آن روز تیری که از اسحلهی ضد انقلاب در جادّهی مهاباد ـ بوکان شلیک شد، محمّد را به شهادت رساند.
محمد، سيام خردادماه سال 1333، در شهر كرمان متولد شد. پدرش علي، كارمند اداره كشاورزي بود و مادرش فاطمه نام داشت. او تا پايان مقطع متوسطه درسخواند. فرازهایی از زندگی او بدین شرح است:
مسخره کردن شاه با خندیدن
سال ۱۳۵۲ دوره آموزش سربازی را در پادگان گرگان میگذراند. هنگام مراسم صبحگاه همه خبردار ایستاده بودند. فقط صدای افسری که مراسم را اجرا میکرد، به گوش میرسید. صدای افسر در بلندگو پیچید: «شاهنشاه آریامهر». ناگهان صدای خنده، سکوت میدان صبحگاه را شکست. همه با تعجب به شخصی که هنوز میخندید، نگاه کردند. محمد طائی بود. به جرم مسخره کردن شاه به زندان افتاد و تا پایان دوره آموزش آزار و اذیت شد.
مهاجرت به کانادا
او پس از پایان سربازی در سال ۱۳۵۴ به عنوان کتابدار در آموزشوپرورش کرمان استخدام شد. یک سال بعد، ساواک که به فعالیتهای مذهبی و سیاسیاش مشکوک شده بود، او را زیر نظر گرفت. محمد به ناچار مهرماه سال ۱۳۵۶ برای ادامهی تحصل راهی کانادا شد.
او در امریکا در رشته جامعه شناسی تحصیل میکرد و هم زمان با انجمن دانشجویان مسلمان، علیه رژیم ستمشاهی، فعالیت داشت. ساواک آنجا هم او را تحت نظر داشت و گفته بود حق بازگشت به ایران را ندارد.
طائی توزیع کننده اعلامیههای امام در کانادا بود
محمد در کانادا عضو انجمن دانشجویان مسلمان شد و توانست نقش موثّری در شناساندن ماهیت ضدمردمی رژیم شاهنشاهی به عهده بگیرد. او در امر چاپ، پخش و توزیع اعلامیههای حضرت امام خمینی رحمتالله علیه در کشور کانادا و امریکا مشارکت داشت و بارها توسط عوامل ساواک و پلیس آن کشورها تحت تعقیب قرار گرفت. سرانجام، با پیروزی انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ محمد طائی به ایران بازگشت. کمی بعد به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و نهایتاً به عنوان مسئول روابط عمومی سپاه کرمان مشغول به کار شد.
شهادت
غائله کردستان توسط گروهکهای مزدور اوج گرفته بود و محمد که پاسدار بود و حراست از تمامیت ارضی کشور و تامین امنیت هموطنان عزیزمان را وظیفه خود میدانست، به آن خطه عزیمت کرد. او در عملیاتی از ناحیه شکم مورد اصابت گلوله قرار گرفت و سیزدهم آذرماه سال 1359 با دهان روزه به دیدار معبودش شتافت.
مزار وي در قطعه 1، ردیف 4، شماره 2 گلزار شهدای کرمان واقع است. نام مستعار او محمدحسين بود.
//وصیتنامهی زیبای شهید محمد طائی به سفارش خودش بالای مزارش نصب شده تا در دسترس زائران شهدا باشد.
جـزئیات شـهادت
اطـلاعات مـزار
تصویرمـزار
بدون دیدگاه