این یار باوفای روحالله، بیستوهفتم آبانماه سال 1359 درسومار طی درگیری با گروهکهای ضد انقلاب به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
بسم الله الرحمن الرحیمپدر و مادرم شرمنده هستم از اینکه نتوانستم حتی گوشه ای از زحماتی که شما برایم کشیدید را جبران کنم امیدوارم برمن ببخشایید و حتما برایم دعا کنید ، چنانچه خواهران و برادران دینی براینجانب حقی دارند به خانواده ام مراجعه کنیدتا آنها در این زمینه اقدام کنند. 1359/6/10
دوم آبان 1340 ، در شهرستان كرمان به دنيا آمد. پدرش عبدالحسين، كارمند بهداري بود و مادرش طاهره نام داشت. تا پايان دوره متوسطه درس خواند و ديپلم گرفت. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. بيست و هفتم آبان 1359 ، در سومار هنگام درگيري با نيروهاي عراقي بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسيد. پیکر وي در گلزار شهداي زادگاهش به خاك سپرده شد.
محمود، دوم آبانماه سال 1340 در کرمان متولد شد. پدرش عبدالحسین کارمند بهداری بود و مادرش طاهره نام داشت.
مادر وی در یک خانواده زرتشتی بهدنیا آمده بود و در نوجوانی به اسلام گرایش پیدا کرده و مسلمان و متدین شده بود.
محمود در طول دوران تحصیل در دبیرستان، فردی پرشور و انقلابی بود و بارها و بارها بهخاطر به آتش کشیدن پرچم شاهنشاهی در مدرسه نظام کرمان و ساخت سرودی بهجای سرود شاهنشاهی و اجرا در مدرسه، بازداشت شد.
او تا مقطع متوسطه تحصیلات خود را ادامه داد وسپس بهعنوان پاسدار راهی جبهههای نبرد شد.
این یار باوفای روحالله، بیستوهفتم آبانماه سال 1359 درسومار طی درگیری با گروهکهای ضد انقلاب به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
پیکر پاک این شهید عاشورایی در قطعه 1، ردیف 4، شماره 3، گلزار شهدای کرمان به خاک سپرده شده است.
خاطراتی از شهید
/یک حرفی محمود میزد که من اعتقاد دارم بهش، میگفت ما از ابوذر هم میتوانیم بهتر بشویم. میگفت ایمان ده درجه دارد که ما هم میتوانیم به عالیترین درجات آن برسیم. به سلمان برسیم. و این را با یک قاطعیتی میگفت.
/حتی اگر انسان بخواهد اراده بکند، از محمود بالاتر هم میتواند بشود. قصد، مقام بهدست آوردن نیست که آدم خودش راضی بشود بگوید من از محمود بالاتر شدم. من میگویم راه تا بینهایت ادامه دارد. اسلام میگوید انسان خلیفهالله است همچین مقامی خدا به او داده است.
/پیغمبر میفرماید کسی که دو روزش مثل هم باشد، اگر بمیرد، ضرر کرده؛ محمود اینطوری بود و دو روزش که مثل هم نبود، بلکه هر لحظهاش از لحظهی پیش از آن بهتر بود. بهترین خدمتی که میتوانیم به شهدا بکنیم و حتی خدمت به انقلاب بکنیم، این است که از شهدا الگو بگیریم.
راوی: شهید علی آقا ماهانی
/مادرش ختم سورهی واقعه برداشت؛ به این نیت که اگر قرار است پسرش شهید شود، روز عاشورا باشد تا اگر برای فرزندش گریه میکند برای سیدالشهداء باشد.
محمود که رفت منطقه، عکسش را قاب گرفت و نصب کرد روی دیوار.
روز عاشورا که رسید، مادر هنوز خبر نداشت که محمود شهید شده. نگاه کرد به قاب عکسش و دستهایش را رو به آسمان بلند کرد:
خدایا، هنوز منو قابل ندونستی که دعام رو مستجاب کنی …
چند روز بعد دعای مادر مستجاب شد؛ خبر شهادت محمود در روز عاشورا را برایش آوردند.
/محمود اصول اخلاق اسلامی را کاملاً رعایت میکرد و حرمت همه افراد حتی کسانی را که متهم یا مجرم بودند، محفوظ نگه میداشت.
اوایل که زندانبان دادگاه انقلاب بود، توانست یک الگوی شایسته از فرهنگ اسلامی را به زندانیها ارائه دهد. یک بار آمدم پایگاه رزمندگان اسلام، دیدم چند نفر را به اعدام و زندان محکوم کرده بودند و میخواستند آنها را ببرند. اما این افراد منتظر بودند تا آقای اخلاقی بیاید و از او خداحافظی و تشکر کنند. برخوردهای اسلامی شهید اخلاقی زبانزد همگان شده بود.
راوی: علیاکبر پوریانی
/از وسط میدان مین رد شد و رفت لب رودخانه، وضو گرفت تا نماز ظهر عاشورا را بخواند. قد قامت الصلاه را که گفت، ترس بچهها ریخت و صف نماز جماعت پشت سرش تشکیل شد.
نماز جماعت که تمام شد، همهی بچهها از صف جماعت بلند شدند. محمود برگشت به طرفشان و گفت: کجا برادرا؟ بشینید، هر روز چه کار میکردید بعد از نماز؟
: هر روز تعقیبات و دعای فتح مکه و تسبیحات حضرت زهرا میخوندیم؛ ولی امروز، زیر این آتش شدید …
– امروز هم بخونید، مگه امروز چه فرقی کرده؟ امروز عاشوراست. باید کار رو یکسره کنیم.
راوی: اکبر علوی
جـزئیات شـهادت
اطـلاعات مـزار
تصویرمـزار
بدون دیدگاه