بسم الله الرحمن الرحیم
وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ
من محمود انجم شعاع وصیت نامه خود را با نام خدایی که ما را خلق کرد شروع می کنم. اگر سعادت شهادت نصیبم شد این وصیت را به دوستان و خانواده دارم که ناراحت نباشید که من شهید شده ام بلکه خوشحال باشید و جشن بگیرید و شربت و شیرینی بدهید که باعث شادی روح من می شود وصیتی که به مادرم دارم این است مادرم برای من گریه نکن که شهید گریه ندارد مادر هر وقت که به یاد من افتادی و اگر سر قبر من آمدی و اگر بالای جسد من آمدی و خواستی گریه کنی به فکر امام حسین(ع) بیفت. مادر به فکر علی اکبر و مادرم به فکر ابوالفضل و به یاد بهشتی و به یاد بدنهای جزغاله رجایی و باهنر بکن و بعد اگر خواستی گریه کنی آن وقت برای آنها گریه کن نه به خاطر من و بعد اگر خواستی من را عفو کن. پدر جز طلب صبر از خدای بزرگ چیزی دیگر نمی توانم برای تو داشته باشم. پدر بعد از نماز و دعایت از خدا بخواه که من را ببخشد چون من خیلی گناه کرده ام و خوب عفوم کن. برادر تو معلم هستی تو به پدر و مادرم بگو که برای من گریه نکنند و از خدا صبر برای آنها بخواه. برادر به دوستان بگو که شهادت من یک پیروزی است من در مقابل شهیدان دیگر چیزی نیستم و نمی دانم که خداوند جزو شهیدان حسابم می کند یا نه ولی به دوستان بگو که من پیروز شده ام و پیروزی ما پیروزی اسلام است که پیروزی اسلام بر همه مبارک باشد. خواهرم انشاالله که تو هم مثل برادر یک معلم برای خواهران مسلمان خواهی شد. توفیق تو را از خدا می خواهم. وصیتی که به دوستان دارم این است که برادران بخاطر من پوستر چاپ نکنید و دوستان و خانواده و امت شما گوش به حرفهای این منافقین و شایعه پراکنان ندهید و رادیوهای بیگانه را گوش نکنید و همیشه گوش به فرامین امام امت بدهید امیدوارم که خداوند پیروزی نهایی را هر چه زودتر نصیب اسلام و مسلمین کند. والسلام
محمود، بیستوسوم اسفندماه سال 1342 در شهر کرمان دیده به جهان گشود. پدرش حسین و مادرش کبری نام داشت. او در کودکی همراه برادرش به مكتب خانه میرفت، تا قرآن خواندن را یاد بگیرد و حافظ سورههایی از قرآن شود.
محمود تا مقطع متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. استعدادش در یادگیری خوب بود و دروس را سركلاس یاد میگرفت. انسانی متواضع و شوخطبع بود، در جمع شوخی میكرد و شادی به وجود میآورد.
با شروع انقلاب، در كنار مطالعات درسی و غیر درسی، به توزیع اعلامیههای امام(ره) پرداخت. به انقلاب اسلامی و امام(ره) علاقه داشت و به انقلابیون، شجاعانه كمك میكرد. وی در كارهای اجتماعی و سیاسی، به طور فعال شركت داشت. بدون ترس از مأموران ساواك، نزد روحانیون، از جمله حضرت آیتالله مشكینی میرفت تا با اهداف امام(ره) آشنا شود.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و با شروع درگیریها در مرزهای جنوب و غرب ایران، محمود با این كه درسش تمام نشده بود، اصرار داشت كه به جبهه برود و میگفت اكنون كه تمامی كفر علیه كشور اسلامیمان قد علم كرده است، وظیفه یكیك ما حكم میكند برای جلوگیری از پیشرفت دشمن بعثی به جبههها عزیمت كنیم.
با وجود مخالفت پدر، به دلیل كمی سن و ناتمام ماندن درس، از برادرش خواست تا برگه او را امضا كند و سپس برای گذراندن دوره آموزشی و فراگیری فنون نظامی، وارد پادگان شد.
محمود سرانجام سوم فروردینماه سال 1361 در عملیات فتحالمبین، در جبهه دشتعباس بر اثر اصابت گلوله دشمن به شهادت رسید.
جـزئیات شـهادت
اطـلاعات مـزار
تصویرمـزار
بدون دیدگاه