بسم الله الرحمن الرحيم حضور محترم پدر ومادر عزيزم وخواهران ويگانه برادر مهربانم سلام . پس از احوال پرسى از يكايك شمااگر جوياى حال اينجانب باشيد بحمد الله بد نيستم ونعمت سلامتى برقراراست . الان كه اين نامه را مى نويسم در جمع دوستانم وبرادران عزيز سپاه هستم كه همگى داريم در باره انقلاب عزيز مان واثرات ثمر بخش ان صحبت مى كنيم .هر چند كه فرصت كم است ولى در هر موقعيتى كه به دست مى ايد از اين نعمت الهى سخن مى گوييم وشكر گذارى مينماييم .واما مادر عزيزم اينجا روى سخنم با شماست .باشمايى كه هردم به ياد من هستى وهرلحظه منتظر نامه ويا تلفن ويا امدنم مى باشيد مى خواهم چند كلمه اى به عنوان تذكر برايت بنويسم البته سخن حق هميشه تلخ است ولى اميدوارم اين تلخى را كه براى من مانند شكر شيرين است بپپذيريد.بااينكه مى دانم كه توهم مانند تمام افراد خانواده چقدر مومن وعلاقه مند به اين انقلاب هستى ولى بايد بعضى نكات رابدانى . مادر مهربانم الان زمان بارورى وبازسازى است .درخت انقلاب عزيز ما اگر آب به پايش نرود مى خشكدوخون هزاران شهيد از كف مى رود .مادر عزيزم شايد اين آخرين نامه ا ى باشد كه برايتان مى نويسم چون احساس مى كنم كه دارم به ارزوى ديرينه ام كه همانا شهادت در راه خداست مى رسم و نزديك مى شوم اگر روزى خبر شهادت مرا شنيدى مبادا خداى نكرده ناراحت شوى كه در قيامت نزد حضرت زهرا (ع)سربلندنخواهى بود. از رهبر بزرگمان امام خمينى مد ظله العالى پند بگيركه در شهادت فرزند عزيزشان حتى قطره اى اشك نريختند ومن چقدر ارزو داشتم قبل از رفتن به جبهه حق عليه باطل يكبار ديگر امام عزيزم را ببينم ولى خداوند توفيق ندادان شاء الله شماهمان طور كه ارزوداريدحضورامامخواهيدرسيدازايشان خواهش نماييدكه براى شهدا وامت اسلامى دعا كنند.اخر امام اميد ملت ماهستند.اگر خداى بزرگ توفيق شهادتم دهدو پس از ان دوباره زنده ام كند .به همان خدا قسم كه مجددا به جبهه مى روم وبه نداى حسين زمان لبيك خواهم گفت اين براى من بزرگترين سعادت است . بيش از اين مزاحم اوقات عزيزتان نمى شوم به همگى اقوام واشنايان سلام برسانيد آبادان .منصور اشرف عسكرى
منصور، سال 1338 در شهر سراوان از استان سیستان و بلوچستان، متولد شد. پدرش حمدالله ومادرش سکینه نام داشت. خانوادهی اشرفعسکری پس از مدتی به کرمان نقل مکان کردند و منصور تحصیلات ابتدایی خود را در کرمان گذراند و پس از اخذ دیپلم وارد دانشکده افسری شد. او تحصیلات دانشگاهی را نیز با موفقیت پشت سر گذاشت و پس از اخذ درجه ستواندومی برای طی دوره مقدماتی به شیراز منتقل شد.
منصور پس از دیدن آموزش مقدماتی ابتدا به جبهه دزفول و پس از آن به جبهه آبادان اعزام شد و سرانجام پنجم مهرماه سال 1360 در اولین پیشروی جهت شکستن حصر آبادان به درجه شهادت نائل آمد.
پیکر مطهرش در قطعه 1، ردیف 7، شماره 45 گلزار شهدای کرمان به خاک سپرده شد.
بخشی از نامه شهید خطاب به مادرش
الان كه این نامه را مىنویسم در جمع دوستان و برادران عزیز سپاه هستم كه همگى داریم درباره انقلاب عزیزمان و اثرات ثمربخش آن صحبت مىكنیم.
هر چند كه فرصت كم است، ولى در هر موقعیتى كه به دست مىآید از این نعمت الهى سخن مىگوییم و شكرگزارى میکنیم.
و اما مادر عزیزم! اینجا روى سخنم با شماست. البته سخن حق همیشه تلخ است ولى امیدوارم این تلخى را كه براى من مانند شكر شیرین است، بپذیرید. با اینكه مىدانم تو هم مانند تمام افراد خانواده چقدر مومن و علاقهمند به این انقلاب هستى، ولى باید بعضى نكات را بدانید.
مادر مهربانم! الان زمان بارورى انقلاب اسلامی است. درخت انقلاب عزیز ما اگر آب به پایش نرود، مىخشكد و خون هزاران شهید از كف مىرود.
مادر عزیزم! شاید این آخرین نامهاى باشد كه برایتان مىنویسم چون احساس مىكنم كه دارم به آرزوى دیرینهام كه همانا شهادت در راه خداست، مىرسم و نزدیک مىشوم.
اگر روزى خبر شهادت مرا شنیدى، مبادا خداى ناكرده ناراحت شوى كه در قیامت نزد حضرت زهرا (ع) سربلند نخواهى بود.
از رهبر بزرگمان امام خمینى پند بگیر كه در شهادت فرزند عزیزشان اشک نریختند و من چقدر آرزو داشتم، قبل از رفتن به جبهه حق علیه باطل یكبار دیگر امام عزیزم را ببینم ولى خداوند توفیق نداد.
اگر خداى بزرگ توفیق شهادتم دهد و پس از آن دوباره زندهام كند، به خدا قسم كه مجدداً به جبهه مىروم و به نداى حسین زمان لبیک خواهم گفت، این براى من بزرگترین سعادت است.
جـزئیات شـهادت
اطـلاعات مـزار
تصویرمـزار
بدون دیدگاه