مهدی در تاریخ 1362/1/16 به جبهه اعزام گردید. در گردان 410 به فرماندهی حاج احمد امینی مشغول خدمت شد. تابستان مجدداً به جبهه اعزام شد. شهیدان درس می خواندند و به موقع عملیات در جبهه شرکت می کردند. با گروه فعال رزمندگان لاهیجان با هم بودند. مهدی دیپلم گرفت و محمدرضا در کنکور نیز شرکت نمود و قبول شد. زمانی که محل خدمت پدر شهیدان در یزد بود پدران شهیدان توسط بسیج ادارات به جبهه رفته بود. بچه ها قول داده بودند که به جای پدر در خانواده باشند. در همان موقع، عملیات والفجر8 شروع شده بود و چند نفر از دوستان شهدا و همچنین محسن باقریان در این عملیات شهید شدند آنها ناراحت بودند که چرا نتوانسته اند در این عملیات شرکت کنند.
آبان ماه 65 بود، شهیدان (مهدی و محمدرضا) جلسه میهمانی ترتیب دادند و دوستان جبهه ای لاهیجان را به یزد و به خانه خود دعوت کردند. مهدی خوشحال بود و می گفت سفره عیش خود را گسترده ایم. هر دو خوشحال بودند و آن شب آخرین دیدار ما با شهیدان بود. آنها رفتند و هر روز جمعه به ما تلفن می زدند. در تلفن های آخر از ما حلالیت می خواستند و حرفهایی می زدند که ما فهمیدیم عملیات نزدیک شده است، در یکی از شب ها پدر و مادر هر دو خواب می بینند و می فهمند که بچه ها شهید شده اند!
مهدی و محمدرضا هر دو غواص بودند و در عملیات کربلای 4 هر دو به شهادت رسیدند. جنازه مهدی را آوردند، اما محمدرضا تا سال 74 مفقود بود و جنازه او را همراه دایی خود سیدجلال سجادی به رفسنجان آوردند.
مهدی فرمانده دسته خط شکن غواص از گردان 410 بود.در دعاهای جبهه، سجده های طولانی داشت و همراه با محمد قنبری، معاون گردان، از شهدای لاهیجان با هم به شهادت رسیدند.
جـزئیات شـهادت
اطـلاعات مـزار
تصویرمـزار
بدون دیدگاه