چهارم خردادماه سال 1367 در شلمچه دچار مصدومیت شیمیایی شد و به شهادت رسید.
بسم الله الرحمن الرحیم به نام خداوند بخشنده مهربان آخر ای مادر زمانی من جوانی شاد بودم / سر به سر دنیا اگر غم بود من فریاد بودم مطمئن باش که مهرت نرود از دل من / مگر آنروز که در خاک شود منزل من من آنجا محبت جستجو کرده بودم / روزگارت با که بی من بگذرد خوش آباد فرق من و پروانه در عالم چنین بود / پروانه پرش سوخت ولی من جگرم سوخت إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ بدرستیکه خداوند جان و مال اهل ایمان را به بهای بهشت خریداری کرده و آنها در راه خدا جهاد می کنند و دشمنان دین را می کشند و در این راه هم کشته می شوند. با سلام بر حضرت بقیه الله الاعظم حجه بن الحسن مهدی روحی و ارواح العالمین له الفدا. با سلام بر مهدی موعود و نائب برحقش امام خمینی و با سلام به شهدای اسلام و با سلام بر پدر و مادر و خواهر و برادرهای عزیزم .قبل از شروع به وصیتنامه ناقابلم از همه فامیل و دوستان و آشنایان و همکارانم تقاضای عفو و بخشش دارم و اگر با دست یا زبانم مرتکب اذیتی نسبت به هر یک از این اشخاص شده ام برای رضای خدا از جرمم بگذرند که دستم از همه جا کوتاه و محتاج دعای خیرم. ای عزیزان بدانید که هر انسان که قدم در مسیری نهاد البته که بدنبال هدفی می باشد و اگر هدف او رسیدن به خدا باشد آن هدف مقدس خواهد بود و من که به جبهه آمدم هدفم جنگ و جهاد در راه خدا و کسب توشه راه شهادت در راه اوست و چون مسئولیت حس کردم و طبق حدیث “كلّكم راع و كلّكم مسؤول عن رعيّته” این مسئولیت خطیر مرا بر آن داشت که از لذت زندگی دست بکشم و دور از پدر و مادر و سایه محبتشان و دور از آغوش گرم خانواده و گرمی مجالس دوستان مومن و باتقوا بسوی دانشگاه الهی به این سنگرهای مقدس قدم بنهم که شاید سایه لطفی از سوی پروردگارم بر من رسد و مرا منزه کرده و پس از دور کردن از هر عیب به پیش خود ببرد و البته ما غرق گناهیم و معصیت کاریم و هیچگاه عزمی راسخ برای رسیدن به الله نگرفته ایم حال بیاییم با خداوند پیمان ببندیم که در راهش قدم نهیم و در راه اخلاص و مخلص واقعی بودن بکوشیم که شاید نظری بر این بنده حقیر و روسیاه کند. پدر و مادر عزیزم برادرم و خواهرم و دوستان عزیز و فداکار بدانید که اگر من حقیر در این نبرد با دشمنان دین خدا به درجه شهادت رسیدم از آن است که متاعی و اجری نزد خداوند دارم که باید به لقای او نائل شوم من کمتر از آنم من روسیاهی و معصیت کاری بیش نیستم و طبق حدیث “القتل قتال قتل درجه و قتل کفاره” ما در مقام دوم هستیم یعنی خداوند بر ما معصیت کاران و گناهکاران منت می گذارند ما را به درجه شهادت می رسانند که کفاره ای از برای گناهانمان باشد و اما پیام من به پدر و مادر عزیزم که همواره از زمان طفولیت در تربیت من کوشیدند و هدفشان تربیت صحیح من بوده که در خط اسلام و خط سرخ تشیع و خط ولایت و اهل بیت و خداوند بمانم اگرچه من فرزندی خوب برای شما نبوده ام و همواره مایه دردسر و آزار برای شما بوده ام از شما بخاطر زحمات بی حدتان تشکر و قدردانی می کنم منکه چیزی ندارم ولی خداوند باری تعالی اجری جزیل بشما عنایت کند و ضمنا اگر من به درجه شهادت رسیدم مرا حلال کنید و مرا ببخشید و از من راضی و خشنود باشید زیرا اگر شما از من راضی و خشنود نباشید خداوند هم از من راضی نیست و دلیل آن این است که “رضی الله معی رضی الوالدین وحلا” مقداری سفارش دارم که خدمتتان عرض می کنم. اول آنکه همواره در خط امام و پشتیبان او باشید و تقوا پیشه کنید و از خداوند طلب مغفرت بخاطر گناهان سابق و گذشته کنید و خدا را فراموش نکنید و در هر کارتان که خداوند ناظر است قدم بردارید و اگر شهید شدم شهادتم را سوژه ای بدست دشمنان و منافقین از خدا بی خبر ندهید و راضی ندارم که گریه برای شهادتم بکنید و اگر دلتان گرفت برای آقا امام حسین(ع) گریه کنید. زیرا که ما از علی اکبر امام حسین(ع) عزیزتر نیستم که در روز عاشورا دلاورانه با دشمنان دین خدا می جنگیدند که مبادا این کافران از خدا بیخبر به اسلام و قرآن لطمه ای بزنند و در این راه هم شهادت را برای خود انتخاب کردند ذلت این ستمکاران. ما امانتی از طرف خدا بدست شما هستیم و حال چه بهتر که این امانت را در راه خود او از دست بدهیم و از خواهرانم می خواهم که همواره حجاب را رعایت کرده و امام را دعا کنند و به مجالس روضه و گریه بروید و از برادرم می خواهم که اگر من شهید شدم و به حرفهایی که برایش زده ام عمل کند از پدر و مادرم می خواهم که هر چه سرمایه دارم در راه خدا به فقیر و فقرا بپردازند و نماز و قرآن برایم بخوانید و از خداوند طلب مغفرت کنید”والسلام”.
ناصر، بیستوهشتم اردیبهشتماه سال 1348 در شهر كرمان به دنیا آمد. پدرش منصور، كارگر زحمتکش شركت ذغالسنگ بود و مادرش عصمت نام داشت.
ناصر تا مقطع اول متوسطه درس خواند و بعد از آن به سپاه پاسداران ملحق شد و برای دفاع از تمامیت ارضی کشور، در جبهههای جنگ تحمیلی حاضر شد.
او که در این راه از جان و مال خود گذشته بود، چهارم خردادماه سال 1367 در شلمچه دچار مصدومیت شیمیایی شد و به شهادت رسید.
پیکر مطهرش در قطعه 2، ردیف 4، شماره 14 گلزار شهدای کرمان به خاک سپرده شد.
جـزئیات شـهادت
اطـلاعات مـزار
تصویرمـزار
بدون دیدگاه