به نام خدا
قسمتی از وصیت نامه شهید:
مادر من در زیر سنگ بزرگی هستم که هر لحظه امکان منفجر شدن آن می رود . مادر هدیه ای ندارم که تقدیمت کنم جز یک چیز آنهم دسته ای از کشته شدگان و اجساد جوانان زیبا که چند روز پیش دارای اندامی زیبا چون شمشاد و صورتی نیکو مانند پنجه آفتاب و چشمانی چون دو ستاره صبحگاهی بودند ولی حالا طعمه گرگان و لاشخورها و نوکران امپریالیست شرق و غرب و اخلال گران داخلی و ستون پنجم دشمن بشریت شده اند . مادر وقتی که گلوله به آنها اصابت می کند مانند بره ای که قصاب کارد بر حلق او بگذارد دست و پا می زنند و چند لحظه بعد جوانی که هزاران امید و آرزو دارد جسدی به آب و آتش کشیده است. اکنون در این سنگر ملت با ایثار و فداکاری جان بر کف در خدمت اسلام بر رهبری حسین زمان امام خمینی بزرگ کام شهادت را که سعادت الهی است بر کلیه آرزوهای دنیوی ترجیح داده و وظیفه سربازی ام را ایفا می کنم اما در عین حال بیاد شبهایی می افتم که تا سحرگاهان برایم لالایی می گفتی و با دستهای زیبایت گهواره ام را تکان می دادی و برایم قصه می گفتی قصه دختر دریارا اما قصه اینجا قصه مرگ است قصه جنگ است و خونریزی جنگ با برادران نااگاه و زاهدان احمق بازیچه های دشمن که عراق را در لوای […] عربیست آشکارا پایگاه امپریالیستها نموده و برادرکشی براه انداخته اند من که سربازی کرمانی در سنگر ملتم که در مکتب محمدی پرورش یافته ام . ابوجهل ها را بسان محمد(ص) و علی(ع) می کوبم و با همرزمان قهرمانم و پاسداران انقلاب اسلامی در اینجا با توپ و تفنگ و آرپیجی هفت و خمپاره و گلوله های سربی پذیرایی می شوم.
مادر من از جبهه جنگ نمی گریزم زیرا نمی خواهم مایه سرافکندگی تو باشم گرچه تو از کشته شدن من گریه می کنی اما برای همیشه سربلند هستی و افتخار می کنی که پسرت فدای میهن خود شد و خواهی گفت که او شجاعانه جنگید و با افتخار شهید شد. پسرت نصرت.
سيام شهريور 1335، در شهرستان بافت به دنيا آمد. پدرش رحمتالله (فوت 1343) و مادرش پوردخت نام داشت. تا پايان مقطع كارشناسي در رشته علوم و فنون نظامي درسخواند. ستواندوم ارتش بود، بيست و چهارم مهر 1359، در خرمشهر بر اثر اصابت گلوله به قلب، شهيد شد. مزار وي در زادگاهش واقع است.
جـزئیات شـهادت
اطـلاعات مـزار
تصویرمـزار
بدون دیدگاه