نصرت اله مختاری آبپنگوئی

نــام :
نصرت اله
نـام خـانوادگـی :
مختاری آبپنگوئی
نـام پـدر :
علیجان
تـاریخ تـولـد :
1343
مـحل تـولـد :
سـن :
سـال
دیـن و مـذهب :
شرح شهادت
وصیت نامه
بیوگرافی

بسمه تعالی

شهیدنصرت الله مختاری درتاریخ 1343درروستای خونک از توا بع زر ند چشم به جهان هستی گذا شت و درخانواده ای مومن پر ورش یا فت ایشا ن درسن 7سالگی به مدرسه رفت هم درس می خواند ودرکارهاهم به خا نواده کمک میکرد درکار هایی نظیرقالی بافی ،کشا ورزی ودا مداری او بچه ای سا کت و آرا م و مهربا ن و با خدا بود به وا جبا ت خویش اهمیت زیادی قائل بود به ائمه اطهار (ع)اظهار علا قه  می کرددرمراسما ت عزا داری و دعا ها حضوری گسترده داشت او تا کلاس چهارم ابتدایی درس خوا ندبه دلیل نداشتن بضا عت مالی مدرسه را ترک کرد به کار کشاورزی پرداخت تا اینکه 17سالش تما م شدوبه خد مت سربازی رفت او دو را ن سربازی را در کردستان درگر دا نهای کما ندو یی به مدت 24ماه خدمت کرد که 18ماه آن وظیفه و6ماه احتیا ط بوداواز سر بازی که برگشت دنیال کار گشت ولی کار های دولتی پیدا نکرد اما درکارهای کشا ورزی به خانواده کمک می کرد اودردوران سربازی فعالیتهای خوبی انجام داده بو دو هر چند و قت تشویقی می گرفت و به خانه می آمد دریک عملیات شکست خورده بودند وایشا ن با یکی ازپیشمر گان که زخمی هم شده بو دسه شبا نه روز در کو ههابد ون آب وغذاما نده بو دندکه رو زها را پنهان می شدند و شبها راهشا ن را ادامه می دادندوبا ریشه های گیا هان تغذ یه میکردندتا اینکه به یک روستا رسیدند وبعد خود را به کی ازپاد گا نهای خود می رسا نند و با زدریک عملیات د یگردر همان کرد ستان که موجب عقب نشینی نیروها شده بو د ایشان و یکی از فر ما ندهانش درکو ه مانده بو دند اما او نمی دانست که فر مانده درکوه پنهان شده می گفت دا شتم از کو ه پا یین می امد م یک مرتبه دیدم یک دختر با تیر بار دارد نیروها ی ما را درو می کند من با خودفکر کردم که اگر ازاین راه دورتیراندازی کنم ممکن است به آن نخورد واو به طرف خودم تیراندازی می کند تیربار م رابه یک د ستم گرفتم و آهسته آهسته تاپشت سراو رفتم و با دست پشت گردن او را گرفتم واورابه زمین زدم و کشتم سرتا پا یم خیس عرق شده بود یک مرتبه دیدم دستی به پشت سر م خورد وگفت:مر حبا مختاری جان خود ونیر وها رانجات دادی من او ل وحشت کردم بعدفهمیدم که فرمانده گردان ??? که امد و 20روزتشویقی برایم نوشت .

شهید مختاری درپایان سربازی درسال 1364به جبهه اعزام ش و درگردان 411به عنوان تیربارچی به فاو اعزام شددوماهی ماند ودوباره برگشت ومجددا ” درسال 1365به جبهه رفت ودرعملیات کربلای 4شرکت کرد ودرهمان سال درعملیات کربلای 5هم شر کت کر د اودرتمام این عملیا تهای تیر بارچی بو د از کربلای 5تعریف می کرد :آنقدرنیروی  عراقی کشتم که تعدادشان ا زهزاربه بالا بودمی گفت تیربارم انقدر داغ کر ده بود که لازم نبود من د ست روی ما شه بگذارم خودش به صورت خود کار شلیک می کرد تا نکها به سمت ما می آمد ندو من برجکهای انها را می زدم خط کا ملا خلوت بود تعدادی از بچه ها شهیدشده بو دندوبعضی دیگر درزیر گلوله بارا ن شدید به سنگر ها پناه گرفته بو دندفر مانده ما علی زمانی آمد و گفت :که تانکها از آن طر ف می آیند من آن تا نکها را می دیدم امافکرمیکردم جای دیگر را می گوید تا سر برگردا ندم تیری مستقیم آمدو به زیرفکم خور د و حنجره ام  راپا ره کرد ازخا کریز پا یین افتادم کمک من شهید حسین زما نی بود که 16سال داشت تیرباررابرداشت رفت روی خا کریز اما تیری مستقیم امد وبه پیشانی اش خورد مرابه بیمارستان منتقل کر دند به مدت 20روزدیگر دربیمار ستان بودم و بعداز بیست رو زبه مدت یک ماه استرا حت درخانه داشتم .

شهید مختاری درمد تی که درخانه بودهرچه می نوشید و می خورد از جای تیربیرون می آمد تااینکه یک ماه استرا حت تمام شد ومن به او گفتم به بیمارستان برودچند وقت د یگراستراحت بگیرتا کاملاخوب شو ی بعد به جبهه  برو او درپا سخ گفت من با خدای خود نذرکرده ام هر مو قع که آب خو رد م وازجای تیربیرو ن نیا مد به جبهه برگر دم ودیشب همین گونه شداو مجددا ” در 65/11/19به جبهه اعزام شد تا اینکه در عملیات کربلای 10درغرب به انها 150تیرمی دهنداما شهیدمختاری گفت من با150 تیرنمیتوانم انتقا م خون شهیدان رابگیر م  اوبه همراه کمکی هایش 800تیررا تحویل گرفتوواردعملیات شد .موقعی که شهیدشدفقط 50تیربرایش باقی مانده بود او به همراه مجیدزمانی درگردان سیرجان بودندکه به شهادت رسیدند ایشان درکوههای پربرف کردستان که هوا بسیارسردبو دشهیدشددرحالی که همر زما ن اواز لباسهای گرم استفاده کرده بودند اما شهید فقط یک بلوزو یک شلوار کاردا شت و می گفت با چابکی وسرعت زیاددراین کوهها حرکت کنم هنگا می که تیرخورد فقط 2سا نتی متر ازجایی که قبلا ” تیرخورده بودبالاتر اصا بت کرده بودو ازان طر ف بیرون امده بودوقتی افتاده بود عراقیها اورا به رگبار بسته بودند که 15الی 20تیربه پهلویش زده بودند دراین حال بود که با چهره ای خندان وباذکریا زهرا(س)به شهادت رسید.

جـزئیات شـهادت

تـاریخ شـهادت :
1366/02/07
کـشور شـهادت :
مـحل شـهادت :
سردشت
عـملیـات :
کربلای10
نـحوه شـهادت :

اطـلاعات مـزار

مـحل مـزار :
وضـعیت پـیکر :
موقـعیت مـزار در گـلزار شـهدا
قـطعـه :
ردیـف :
شـماره :

تصویرمـزار

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *