وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون
آنانکه در راه خدا کشته می شوند را مرده مپندارید، بلکه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می خورند.
اَشهَدُ اَن لا اِلهَ اِلَّا الله وَ اَشهَدُ اَنَّ مُحَمَّدً عَبدُهُ وَ رَسُولُه وَ اَشهَدُ اَنَّ عَلیًّ اَمیرَالمُؤمِنینَ وَلیُّ الله و اَشهَدُ اَنَّ جُمهُوریَةَ الاِسلامِیةَ بِه زِمامَت الاِمام الخُمِینُی حقَّ وَ المُوتِ الحَق وَ القِیامَتِ الحَق وَ الجَنَّةِ الحَق وَ البِعثَ الحَق وَ النُشُورَ الحَق.
و اما بعد اول سخنم به مردم منطقه ام این است که امروز استکبار جهانی صدانم را به نوکری استخدام نموده تا شاید بتواند وحدتت مسلمین و یکپارچگی آنها را متزلزل نماید و از این طریق به اهداف شوم خود جامه عمل بپوشانند اما این پیر جماران و این اسوه و اسطوره دوران فرزند رسول خداست که همواره می خروشد و بانگ خصم براندازش، توطئه های شرق و غرب را در هم می شکنند و آنان که به ندای این رهبر لبیک گفته و قدم به طریق حق و حقیقت گذاشته اند و در این معرکه جان باخته اند، خوشا به حاشان که چه زود به دیدارشان شتافتند و از زیر بار سنگین گناه و معصیت و آلودگی های دنیوی خالی کردند و به معبود و معشوقشان پیوستند و اما آنانکه به بهانه های واهی به قول معروف سخن امام را پشت گوش انداختند و نجوای آن را توجیه کردند با اینکه در گذاشتن ریش و پشم و بستن دکمه پیراهنشان تا گلوگاه و به حد خفگی از دیگران گوی سبقت را ربوده اند، بدانند تا قیامت مدیون خون شهدا هستند و می توان گفت تا حد زیادی با صدامیان شریک قولند. مگر نه اینکه رادیوی مزدور بعثی شبانه روز اعلام می کنند مردم به جبهه ها نیایند و چنین و چنان… و آنانکه بدون عذر موجه در صورتی که چون جنگ ما دفاع است و در دفاع از حیثیت اسلام هیچگونه عذری موجه نیست. روی به جبهه ها نمی آورند. آیا با این قول صدامیان همراه هستند؟ پس آنانکه نمی دانند اگر امروز اسلام و مملکت اسلامی ما از این بابت ضربه و لطمه ای بخورد و فردای قیامت نخواهند توانست جوابگوی خون شهدا باشند و در پیشگاه خداوند سرافکنده و مجرم می باشند. برادران مسلمان بیایید علایق دنیوی را رها نموده و به سوی سعادت جاویدان و یاری دین خدا گام بردارید. و اما را تنها نگذارید و آنچه که شما را از آمدن به جبهه باز می دارد بدانید که شیطان هایی هستند که در قالبهای متفاوت که گاهی به شکل میز اداره و پست و مقام جلوه گری می کند و گاهی به شکل کار بازاری و درآمد کلان و دست آخر هم به شکل زن و فرزند شروع به فریبندگی و باز داشتن از راه خداوند می کند و خوشا به حال آنانکه به همه این شیطانها پشت پا زدند و صراط مستقیم را یافته و در آن سوی کمال و سعادت اخروی رهسپار گردیدند.
رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادي لِلْإيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ (پروردگارا ، همانا ندادهنده ای را شنیدیم که به ایمان دعوت می کرد که به پروردگارتان ایمان آورید ما هم ایمان آوردیم پروردگارا ، پس گناهانمان را بر ما ببخش و بدی هایمان را از ما بزدای و ما را در زمره نیکوکاران بمیران.)
اما سخن دوم به برادران عزیزم و خویشان ارجمندم و دوستان عزیزم و ملت شهید پرور عنبرآباد این است که سلاح ما را بر دوش گیرید و راه ما را که همانا یاری دین خدا و هدف امام حسین(ع) می باشد ادامه دهید و در فقدان من هیچگونه زاری و شیون ننمایید تا دشمنان کوردل و منافقان خرسند نشوند و استقامت شما مشت محکمی باشد بر دهان یاوه سرایان و از همگی شما طلب عفو و بخشش دارم.
پدر عزیزم و مادر مهربانم از شهادت من ناراحت نباشید و افتخار نمایید که چنین قرباین ناچیزی را به پیشگاه خداوند تقدیم کرده اید. باشد که انشاءالله خداوند اجر شما را در دنیا و آخرت چندید برابر نماید و تنها سفارش من این است که مسجد و نماز جمعه و جماعات را خالی نگذارید و همواره در آنها حضور داشته باشید و از شما مجدداً طلب عفو و مغفرت می نمایم و امیدوارم به بزرگواری خودتان مرا حلال کنید و از خداوند برایم طلب مغفرت نمایید و از پدر بزرگوارم می خواهم که من مقداری خرده حساب دارم در بین مردم از پدر بزرگوارم خواهش می کنم که آنها را پرداخت نماید. در ضمن جای قبر من کنار مسعود مختاری است. سفارش این را نمی گیرم. مادر جان و پدر جان هیچ ناراحت نباشید. از شهید شدن من افتخار کنید که در راه خدا رفته ام و نه در بستر مرده ام. از شما می خواهم در عوض گریه و ناراحتی تا توانایی که دارید کمک به بیچارگان کنید. از خواهرم شوکت طلب بخشش می خواهم که مرا ببخشد و از هاشم هم طلب بخشش می خواهم.
وَالسَّلامُ عَلَیکُم وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُة
زندگینامه شهید معظم هدایت الله محمودی
پنجم آذر 1342در روستای محمدآباد بی بی شهری عنبراباد ا زتوابع جیرفت به دنیا آمد پدرش عزیزالله کارگر بود ومادرش فاطمه نام داشت تا پایان مقطع ابتدایی درس خواند به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت یازدهم تیر 1365در مهران بر اثر اصابت گلوله به سینه وقلب شهید شد پیکر وی در گلزار شهدای عنبرآباد جیرفت به خاک سپرده شد
جـزئیات شـهادت
اطـلاعات مـزار
تصویرمـزار
بدون دیدگاه