بسم الله الرحمن الرحیم
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَىٰ تِجَارَةٍ تُنجِيكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ . تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ ۚ ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ .يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَيُدْخِلْكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ ۚ ذَٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ(سوره صف آیه های 10-11-12)
پس از حمد خداوند متعال که حق حیات در این برهه زنده از تاریخ به ما عطا نمود با درود و سلام بر رهبران الهی که با تلاش و پشتکار و خون خود راه حق و باطل را به انسانیت نشان دادند و با درود و سلام بر امام امت و شهدای اسلام از صدر تاکنون و بر خانواده های معظم شهدا و اسرا و مفقودین و معلولین.
مرا در سر هوائی دگر است چهره دنیا عوض شده هر لحظه که نام شهدای صدر اسلام از حمزه و عمار و امام علی(ع) و حسن(ع) و حسین(ع) را بخاطر می آورم احساس می کنم روح بنده به پرواز آمده است و به سوی آقا امام حسین(ع) در حرکتم چون ندای هل من ناصر ینصرنی آقا امام حسین(ع) را بخاطر می آورم بخود می لرزم و طاقت تحمل بودن در این دنیا را در خود نمی بینم گاهی فریاد مولا علی(ع) که دعا می کرد بنده را در بستر نمیران و با خدایش به راز و نیاز می پرداخت و همچنین سخن علی اکبر در ذهنم متجلی می شود که فرمود مرگ از عسل برایم شیرین تر است مغز استخوانم را می سوزاند و خورد و خواب دنیا را به گونه ای دیگر تجسم می کنم به دنیا دل نخواهم بست.جوانم اما از علی اکبر جوانتر نیستم. آرزو دارم اما نه دنیوی بلکه رسیدن به کربلای حسین(ع) در سایه امام زمان(عج) و نایب برحقش امام امت. من هم مادر دارم ولی آیا مادر بنده از ام البنین بهتر است که عباسش در صحنه کارزار دو دستش قطع شد و آیا مادر من از حضرت زهرا(س) بالاتر است و یا از زینب(س) داغدیده تر است لذا باید مادرم شادی کند و به این عزیزان اقتدا کند و اشک شوق بریزد که خونم وسیله آبیاری درخت اسلام گشت.
اکنون که خداوند منان توفیق شهادت به بنده عطا نمود از پدر و مادرم می خواهم که مرا ببخشند و زحماتشان را حلالم نمایند از نزدیکان و اقوام و دوستان و هم کلاسها و آشنایان می خواهم ادامه دهنده راه شهدا باشند و با خدای خود بیشتر ارتباط برقرار کنند که کلید حل مشکلات بالا بردن سطح معنویت است و من کوچکتر از آن هستم که بتوانم پیام دهم اما عاجزانه می خواهم که وحدت را نسبت به خودتان (تمام اهل خانواده) حفظ کنید و در عمل پشتیبان ولایت فقیه باشید در پایان از پدر و مادر و تمام خواهر ها، برادرها، داماد و اقوام وی و خلاصه تمامی قوم و خویشان و دوستان و همسایگان و بطور کلی از همگی امید عفو و بخشش دارم و در خاتمه از پدر و مادر خود امید همبستگی و همچنین دیگر اقوام و خواهر برادرهای خود و بخصوص از برادران و خواهرانم خواهش می کنم که با درس خواندن و وحدت مشت محکمی به دهان منافقین و ابر جنایتکاران تاریخ معاصر و مشرکین زده باشند و باز هم در پایان از همگی شما امید عفو و بخشش دارم. من الله التوفیق
ضمنا چنانچه مقدور باشد دوست دارم که اگر جسدم برگشت در پسوجان دفن شود
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار. از عمر ما بکاه و بر عمر رهبر افزا- یحیی اسدی
بيست و نهم شهريور 1348 ، در روستا ي پسوجان از توابع شهرستان سيرجان چشم به جهان گشود. پدرش رستم، كارگری می کرد و مادرش عطيه نام داشت. دان شآموز سوم متوسطه بود. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. يازدهم تير 1365، در مهران توسط نيروهاي عراقي بر اثر اصابت تركش به سر، شهيد شد. پیکر وي را در گلزار شهداي شهرستان زادگاهش به خاك سپردند
جـزئیات شـهادت
اطـلاعات مـزار
تصویرمـزار
بدون دیدگاه