قسمتي از وصيتنامه شهيد: خدايا گنهكارم خطا از من است مي دانم هميشه مغلوب نفسم شده ام خدايا از من درگذر كه جزگذشت تو هيچ پناهگاهي ندارم . خدايا ايي مهربانترين مهربان ها اي عزيزترين عزيزانم اي پاكترين پاكان اي نويد دهنده اي هميشه زنده اي سريع الرضا اي كاشف البلا به هر نحوي مي خواهي ببريم ببرم اگر يكبار به مرگم راضي نيستم هر بار بكشم زنده ام كن باز بكشم حاضرم راضيم به رضاي تو فقط يك چيز از تو مي خواهم اي عزيز از من درگذر گناهانم را عفو كن آتش جهنم را يار من مكن اي خدا اي هميشه زنده زندگي آن دنيا را در دوزخ براي اين بنده حقير كه جز اشك سلاحي ندارم و جز ذكر تو دوايي ندارم مخواه . فرزندان زيزم را از مرگ فراري نيست و با مردن فراري از حكم خداوند نيست پس خدايي زندگي كنيد چنان زندگي كنيد كه گويي در بين خدا هميشه در حال فيلم گرفتن است به حال خودم گريه ام گرفت و از اين بابت برايم گريه كنيد كه حتي در عمرم موفق نشدم حتي يك بار هم كه شده امام را از نزديك زيارت كنم و دست مباركشان را ببوسم اين نهايت ناكامي من بود . زياد مخواب كه فردا بايد سالها به زير خاك بخوابي زياد مخور كه براي خوردن وقف بسيار است زياد مخند كه دليلي برخنديدن نيست با گذشت باش كه خدا نيز از تو بگذرد. خواهرم حجاب تو سنگري است كه اغشته به خون من است . برادرم مي خواهم بازبان عاجزم و قلب ناتوانم برايت سفارش مي كنم روحانيتي كه كنون پرچمدار اين انقلاب است پيرو اين اسلام است حفظش كن امام را تنها نگذاريد كه فردا بايد به پاي اين اشتباه بسوزيد. افسوس ها بخوريد اگر اما نبود مي بايست در سالن هاي قمار به دعوا بپردازيم در صف سينماها به سروكول هم بزنيم . امام افتخار دين و ملت ماست . با جانم و ذره ذره وجودم درخوابم درزندگيم در نماز به هنگام نيازم در هر زمان در هر كجا با هر زبان او را دعا مي كنم . حسين از زبان حاج قاسم سليماني حسين هم سلمان بود هم ابوذر از حسن همين بس كه سري ترين اموال لشكر در اختيار و بود.
حسین، دوازدهم شهریورماه سال 1338 در روستای خنامان به دنیا آمد. پدرش رمضان و مادرش صغری نام داشت. تحصیلات خود را تا پایان مقطع ابتدایی به پایان برد و سپس برای کار به کرمان آمد.
با شروع فعالیتهای انقلابی همیشه در تظاهرات و شعار دادن علیه رژیم پهلوی شرکت میکرد. با پیروزی انقلاب اسلامی وارد سپاه پاسداران شد تا از این طریق خدمتی به اسلام کرده باشد.
حاج قاسم سلیمانی در وصف او گفته بود: حسین، اَبَر مرد دشت جبهههای جنگ بود، هم سلمان بود هم ابوذر.
وی سرانجام در عملیات والفجر هشت درجبهههای جنوب شربت شهادت نوشید.
در وصف شهید:
مسئولان میدانستند با حس عدالتخواهی و عدالتپروری که در وجود اوست، حق کسی را پایمال نمیکند. حسین بیشتر از بقیهی افراد کار میکرد و هنگامی که بچهها استراحت میکردند، او مشغول کار بود و با همه خستگی، دست از کار نمیکشید.
سه بار شیمیایی شد که یک بار در بیمارستان نجمیه تهران بستری شد و یک بار هم ترکش به بازویش اصابت کرد.
یک روز یک نفر به منطقه عملیاتی رفته بود تا فرمانده تسلیحات لشکر ثارالله را ببیند. سراغ فرمانده را از یکی از بچهها می گیرد و او حسین را نشان میدهد که مشغول کار است.
آن فرد دوباره میگوید: من با حسین اسماعیلکاخ فرمانده تسلیحات کار دارم.
و دوباره حسین را به او نشان میدهند که چهرهای غبار گرفته و خاکی داشت. آن فرد با تعجب میگوید: تا به حال فرماندهی را ندیده بودم که تا این اندازه کار کند.
حسین همیشه به رزمندگانش توصیه میکرد: این مهمات، هزینه بیتالمال است باید مراقبشان باشیم.
جـزئیات شـهادت
اطـلاعات مـزار
تصویرمـزار
بدون دیدگاه