
خداوندا می دانی که از آتش داغ وجودم می گویم از آن سوز جانگدازی که از اعماق وجودم زبانه می کشد، پس برای آن وصیت می نویسم که ذره هایی از آتش دلم را بازگو کنم تا شاید مورد رحمت حق قرار گیرم .خدایا آگاهی به کارهای بندگانت و می دانی که گناهکارم و خطا کارم پس خدایا رحمتت را شامل حال ما گناهکاران گردان تا شاید ما هم پیش رفقا ودوستان همان دوستانی که خجالت می کشم اسم آنها را ببرم روسفید باشم.
خدایاعشق خودت را در دلهای ما بندگان آنچنان قرار بده که از هر گونه خطایی مصون باشیم.
خدایا بند بند وجودم اقرار می کند که شایسته ترین معبود تویی، پس شهادت می دهم که محمد (ص) فرستاده توست وعلی (ع) دوست توست ، واسلام آخرین دین است و قرآن آخرین کتابی است که از طرف خدا به رسول(ص) نازل شده است.
محمدرضا، هشتم بهمنماه سال 1341، در شهر كرمان به دنیا آمد. پدرش ماشاءالله کارمند اداره بهداشت بود و مادرش فاطمه نام داشت. او تا پایان مقطع متوسطه در رشته علوم انسانی تحصیل كرد و دیپلم گرفت. البته سالهای دوم و سوم هنرستان را که سپری میکرد، انقلاب اسلامی هم حال و هوای جامعه را دگرگون کرده بود و محمدرضا همراه با مردم انقلابی در صف تظاهرات ضد رژیم ستمشاهی حضور پیدا میکرد. با پیروزی انقلاب و اتمام تحصیلات، محمدرضا با مدرک دیپلم به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد.
او برای تکمیل دورههای آموزش نظامی به شیراز رفت و با شروع غائله ضدانقلاب در کردستان، زمستان سال 1359 راهی مهاباد شد. پس از مدتی به کرمان بازگشت و در برای رفتن به جبهه آماده شد. محمدرضا همزمان با شروع عملیات فتحالمبین در اسفندماه سال 1360 به جبهه میرود و واحد شناسایی را پایهریزی میکند. این واحد بعدها با نام واحد اطلاعات-عملیات فعال شد. محمدرضا ماهها در جبهههای غرب و جنوب و در عملیاتهای مختلف کار شناسایی را انجام داد و یک بار هم مجروح شد.
مدتی هم به کرمان برگشت و در امر مبارزه با قاچاقچیان مواد مخدر و سوداگران مرگ، با دل و جان فعالیت کرد. وقتی به جبهه برگشت، مسئولیت اطلاعات-عملیات لشکر ثارالله را بر عهده گرفت.
سرانجام این جوان پرشور و فداکار کرمانی هفدهم اسفندماه سال 1362 در پی بمباران شیمیایی منطقه عملیاتی خیبر توسط هواپیماهای رژیم بعثی صدام، به شدت دچار سوختگی شد و به شهادت رسید.
جـزئیات شـهادت
بمباران شیمیایی
اطـلاعات مـزار
تصویرمـزار



بدون دیدگاه