گزیده ای از وصیت نامه شهید :
من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوالله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا(قرآن کریم)
برخی از آن مومنان بزرگ مردانی هستند که به عهد و پیمانی که بستند کاملاً وفا کردند، سپس برخی بر آن عهد ایستادگی کردند (تا براه خدا شهید شدند) و برخی به انتظار (فیض شهادت) مقاومت کردند و هیچ عهد خود را تغییر ندادند.
رحمت و برکات خداوند بزرگ بر پیامبر عظیم الشأن اسلام حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی (ص) و رحمت و برکات خداوند بر اهل بیتش در راس همه دوازده ستاره آسمان امامت و ولایت و با درود و سلام بر محضر مبارک حضرت ولی عصر امام زمان (عج) یگانه پرچم دار اسلام محمدی و با سلام و درود بر ابراهیم زمان بت شکن عصر حاضر پرچم دار نهضت حسینی ولایت امر حاضر در هم کوبنده ستمگران حامی و یاور مظلومان عالم اسلام حضرت امام روح الله الموسوی الخمینی رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و با درود و سلام به خواهران و برادران حزب الهی در سراسر میهن اسلامی و رحمت و برکات خداوند و سلام و درود گرم ما رزمندگان اسلام به خانواده های معظم شهدا، با نام خدا و یاد خدا و برای خدا وصیتم را شروع می کنم و از همه شما التماس دعا دارم. خدمت مادر عزیزم و از جان عزیزترم سلام عرض می نمایم، امیدوارم مادر جان حالت خوب باشد. مادرم فرزندت جائی قدم نهاده است که امام زمان قدم نهاده است و سر عزیزان رزمنده را روی دامن مبارکش گذاشته و آنها را نوازش کرده است. مادرم صابر باش هنوز ما کمر راه هستیم و تا محور نابودی دشمنان خداوند و دین و قرآن خدا مبارزه خود را ادامه خواهیم داد و نخواهیم گذاشت امام تنها بماند. مادر جان برایم دعا کن و شیرت را حلالم کن و این دم آخر فرزند گناهکارت را ببخش و از خدا بخواه که خداوند مرا ببخشد. مادر جان اگر لیاقت پیدا کردم و امام حسین هم قبول کرد و این فیض بزرگ الهی یعنی شهادت نصیبم شد برای من گریه مکن برای مصیبتهای حضرت فاطمه گریه کن. مادر جان از همسر و فرزندانم خوب مواظبت کن یادت باشد چون فاطمه زهرا باید صبر پیشه کنید. حضور برادر عزیزم حسن جان، علی جان و حسین جان و خواهرم سلام عرض می نمایم امیدوارم که حالتان خوب باشد. برادرانم همانطور که قبلاً گفته بودم اگر مفقود شدم خدا را شکر کنید و اگر جسدم را آوردند احتیاج به غسل داشت دلم می خواهد یک روحانی از سازمان تبلیغات بدن گناهکارم را غسل دهند. شاید خداوند به آبروی روحانیت مبارز و در خط امام خداوند این بنده حقیر را ببخشد. برادرانم و خواهرانم مرا عفو کنید. خدمت همسرم سلام عرض می نمایم. امیدوارم حالت خوب باشد، همسرم لحظات سرنوشت ساز نزدیک می شود ، آماده باش که رزمندگان اسلام می روند تا به یاری خداوند بزرگ راه بسته شده کربلا را باز کنند. تا چند ساعت دیگر حمله آغاز خواهد شد و این بنده حقیر نیز به خواست خداوند بزرگ در این حمله که انشاءالله آخرین حمله ما خواهد بود شرکت دارم می رویم تا به یاری خداوند بزرگ دشمنان قسم خورده اسلام را از بیخ و بن بر کنیم. همسرم ناراحت نباش که خدا با جابران است. همسرم دشمنان قسم خورده اسلام می خواهند که ما تسلیم ابرجنایتکاران شویم اما ما به آنها این را می گوییم :«هیهات من الذلة» زیر بار ذلت نخواهیم رفت. امروز حرف ما همان حرف سرور شهیدان حسین است که فرمود :«مرگ با عزت را می پذیرم، اما هرگز تسلیم شما کافران نخواهم شد.» همسرم امروز تو باید همچون زینب پیام شهیدان را به گوش جهان برسانی و به آنها بگویی اگر حسین نیست، اما زینب با قد خمیده و داغ بیش از 72 تن هست که کاخ شما یزیدیان پلید را روی سرتان خراب کند ، بله همسرم امروز سراسر میهن اسلامیمان پر از زینب است، مثل تو و باید چون زینب کشتی نجات را به ساحل برسانی و تسلیم مصیبتها نشوی. همسرم هر قدر هم مصیبتهای ما زیاد باشد، به اندازه زینب کبری مصیبت ندیده ایم. همسرم در این لحظات آخر از تو می خواهم در مدت چند سالی که باهم بودیم و امانتی نزد یکدیگر بودیم از جانب خداوند، و حالا خدا امانتش را طلب کرده است و از تو که امانتی در نزد من هستی می خواهم و تو را به جان زهرا قسمت می دهم که مرا ببخشی و برایم دعا کن که خداوند در بهشت ما را به هم ملحق کند. همسرم اگر این نعمت عظماء نصیبم شد به سر در خانه سه پرچم نصب کن. پرچم قرمز و روی آن یا حسین، پرچم سبز روی آن محمد رسول الله و علی ولی الله، پرچم سوم ، پرچم جمهوری اسلامی ایران در وسط ، عکس امام امت برای همیشه باشد تا دشمنان اسلام ببینند و کور شوند و دوست داران اهل بیت خوشحال. همسرم به خدا خیلی شرمنده ام می دانم مریض داری مشکل است، آنهم چهار بچه اما به یاد آور روز عاشورا که زینب یک مشت اسیر از کودک تا بزرگ را از این منزل به آن منزل آنهم با تازیانه. همسرم فرزندان دلبندم را از طرف من نوازش کن. فاطمه جان، دختر بزرگم، عزیزتر از جانم، سلام. فاطمه جان دخترم مادرت را دعوت به صبر کن. فاطمه جان عزیزم مرا ببخش اگر یک وقت با تو تندی می کردم. فاطمه جان امام را دعا کن.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
بيستوششم شهريور 1335، در شهرستان بم چشم به جهان گشود. پدرش محمد و مادرش سكينه نام داشت. خواندن و نوشتن را ميدانست. سال 1357، ازدواج كرد و صاحب دو پسر و دو دختر شد، از طريق جهاد سازندگي در جبهه حضور يافت. بيست و دوم اسفند 1363، در جزيره مجنون بر اثر اصابت گلوله شهيد شد. پيكر وي مدتها در منطقه بر جا ماند و پس از تفحص سال1377، در گلزار شهداي زادگاهش به خاك سپرده شد.
جـزئیات شـهادت
اطـلاعات مـزار
تصویرمـزار
بدون دیدگاه