بسم الله الرحمن الرحیم
وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ
ابتداء با اهدا سلام و درود فراوان به پیشگاه یگانه منجی عالم بشریت حضرت ولی عصر و نایب بر حقش این اسطوره مقاومت و پایداری و مظهر ایمان و تقوا و این قلب تپنده است اسلامی ایران و نور امید دلهای مستضعفین جهان اسلام روح خدا خمینی کبیر و با آرزوی پیروزی عاجل برای لشکریان توحید که در مصاف رو در رو با خصم زبون حماسه ها می آفرینند و با آرزوی اجر و صبر جزیل برای بازماندگان شهداء و اسراء و مفقودین:
قبل از هر چیز باید عرض کنم که این وصیت نامه را چند روز قبل از رفتن به جبهه و در حالی می نویسم که از سلامت کافی و عقل کامل برخوردار بوده و در محیطی که آرامش و سکوت آنجا را فرا گرفته
بار خدایا! از تو سپاسگذارم که به من عقلی سالم عطا فرمودی که بتوانم راه و مسیری را انتخاب کنم که انتهایش به معبود پیوستن و قرب الهی یافتن است که تمامی اولیاء و اوصیاء از آدم تا خاتم بر آن تاکید و اصرار ورزیده اند مسیری که راه و صراط مستقیمی است که حاصل و بازده و محصول آن سعادت ابدی و به میهمانی خدا رفتن است.
بار خدایا!از تو ممنونم که بزرگترین نعمتی که سلامتی تن و روان است به بنده حقیر خود عنایت فرمودی که یتوانم از آن نیرو در جهتی استفاده کنم که خواست تو و پیامبرت و رهبرم روح خدا ست و آن نبرد با کفار و مخالفین اسلام و قرآن و نظام عدل الهی(جمهوری اسلامی) است خدایا تو خوب میدانی زمانیکه پا به میدان نبرد می گذارم تنها یک چیز از تو می خواهم و آن اینکه مرا در زمره خالصین و مخلصین قرار بده و شهادت را بسراغم بفرست: و اما ای پدر بزرگوارم ای کسی که میدانم کوهی از صبر و مقاومت هستی اگر روزی این افتخار (شهادت) ) نصیب فرزندت شد هرگز …که از خداوند بخواه که این قربانی را از تو قبول کند بگ خدایا امانتی را که چند روزی بدست من سپرده … به خودت بر می گردانم و سپر بگو رضم برضائک
پدر جان مرا ببخش که این فاصله زمانی کوتاه که نزد تو بودم نتوانستم فرزند خوبی باشم و دین خود را آن دینی که خدا و قرآن او و اسلام برگردنم گذاشته بود اداء نمایم:
ای برادرانم : ای کسانیکه خوب میدانم عشق به امام و انقلاب در درون شماست از شما می خواهم که بعد از من گریه نکنید و فقط سعیتان در این باشد که یاران خوبی برای امام باشید و آنی از فکر جبهه و جنگ غافل نباشید ای خواهر و داماد غزیزم (حسن اباذری) که خیلی شماها را زحمت دادهام از شما می خواهم که مرا عفو نمائید و طوری عمل کنید که کار شما پاسداری از خون شهداء باشد.
در پایان از کلیه فامیل و آشنایان و دوستان و سایر مردم بافت و دشت آب که مراسم تشییع و تدفین و بعد از آن متحمل زحمت یا زحماتی شده اند سپاسگذار و متشکرم و از همه ی آنها امید عفو دارم و در پایان همه ی شما را به خدای بزرگ می سپارم: جبهه و جنگ را فراموش نکنید و برای سلامتی امام دعا کنید.
ضمنا ذکر نکته ای را فراموش کردم این وصیت نامه را در شبی که با برادرم عسکر از دشت آب بر می گشتم در بهشت زهرا به او دادم وقبول نکرد و من آن را در منزلش درون کتابی گذاشته و به پسرمش مجتبی گفتم.
“والسلام”
پنجم خرداد 1338 ، در روستاي دشتاب از توابع شهرستان بافت به دنيا آمد. پدرش علي و مادرش سکینه نام داشت. تا پايان دوره متوسطه در رشته انساني درس خواند و ديپلم گرفت. جهادگر بود. از سوي جهاد سازندگي در جبهه حضور يافت. چهارم ارديبهشت 1366 ، در بانه توسط نيروهاي عراقي بر اثر اصابت تركش به شكم، شهيد شد. مزار وي در گلزار شهداي شهرستان زادگاهش واقع است.
جـزئیات شـهادت
اطـلاعات مـزار
تصویرمـزار
بدون دیدگاه