احمد قاسمي زرندي

نــام :
احمد
نـام خـانوادگـی :
قاسمي زرندي
نـام پـدر :
ابوالحسن
تـاریخ تـولـد :
1348
مـحل تـولـد :
سـن :
سـال
دیـن و مـذهب :
شرح شهادت
وصیت نامه

وصیتنامه شهید احمد قاسمی

سوگند به خدا من این جهان را شناختم و به اندازه یک ریال ارزشی ندارد. ای جوانان نکند در رختخواب ذلت بمیرید که حسین (ع) در میدان نبرد شهید شد ای جوانان مبادا در غفلت بمیرید که علی (ع) در محراب عبادت شهید شد و مبادا در حال بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر حسین در راه حسین (ع) و با هدف شهید شد. ای مادران مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری کنید که فردا در محضر خدا نمی توانید جواب زینب را بدهید که تحمل 72 شهید را نمود. برادران استغفار و دعا را ازیاد نبرید که بهترین درمانها و تسکین دردهاست. همیشه به یاد خدا باشید و قدم در راه او بردارید و هرگز دشمنان بین شما تفرقه نیندازند حضورتان را در جبهه های حق علیه باطل ثابت نگه دارید و همیشه پیرو خط امام باشیم سلام مرا به امام عزیزم برسانید و بگوئید تا آخرین قطره خونم سنگر اسلام را ترک نخواهم کرد. از مادر و پدر و سایر اقوام می خواهم که قطره ای اشک برای من نریزند و خشوال باشند که فرزندشان را در راه خدا داده اند و برای من سیاه نپوشید. خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار از عمر ما بکاها بر عمر او بیفزای والسلام .

بیوگرافی

زندگینامه شهید احمد قاسمی

از زبان پدر:

شهید در یک خانواده فقیر و مذهبی متولد شدند در دوران بچگی ساکت و سربزیر بودند هیچ وقت از من پول توجیبی نمی گرفتند در ایام تابستان سر کار می رفتند نانوایی یا نجاری و درماه مبارک رمضان هم ذلوبیاپزی و در کار کشاورزی همیشه به من کمک می کردند و کارهای شخصی خودشان را خودش انجام می دادند و به برادران و خواهرانش در درس خواندن کمک می کردند ایشان در جبهه و جنگ کتابهای ضروری دبیرستان خود را همراه داشتند تا در اوقات فراغت درس بخوانند و عقب نمانند از همان دوران کودکی علاقه زیادی به مسجد و نماز داشت و همراه من به محافل و مجالس سیاسی اجتماعی و مذهبی شرکت فعال داشت و قبل و بعد از انقلاب در راهپیمایی ها وتظاهرات حضور چشمگیری داشتند و در سخنرانیها و مراسمات از جمله مراسم عزاداری از جمله عزاداری ابا عبدالله الحسین (ع) شرکت می کردند در سالهای آخر رژیم منحوس پهلوی ایشان با وجود سن کمی که داشتند در تظاهرات شرکت می کردند.و در صف جلو عکس امام را حمل می کردند بعد از چندین تظاهرات من جمله یک روز در تظاهراتی که در جرجانک بود رفته بودیم بعد از اتمام راهپیمایی که به خانه برگشتیم یک نفر از طرف ساواک آمد و گفت امروز در تظاهرات مورد شناسایی قرار گرفتنید و گفت یک قطعه عکس از خود و فرزندتان بدهید والا چنین و چنان می شود و در همین حال که شهید بزرگوار در خانه بودند به درب خانه آمد و به آن شخص گفت شما ساواک هیچ غلطی نمی توانید بکنید و بعد آن شخص که ترسیده بود محل را ترک کرد و دوباره که مراجعه کرد با همان برخورد قاطع شهید بزرگوار روبرو شد در همین گیر و دار بود که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید دو مرتبه و یک سال سابقه جبهه داشت در عملیات کربلای 5 که در تاریخ 65/10/25 عازم جبهه شد زخمی شد و در عملیات کربلای 10 در تاریخ 66/2/5 در بانه کردستان به فیض شهادت نائل گشت و مسئولیت ایشان در جبهه تک تیرانداز بود.

ایمان به خدا، اطاعت از رهبری امام خمینی و علاقه شدید به امام و اسلام و قرآن باعث شد که ایشان پا به جبهه بگذارند ایشان همیشه در مساجد حضور فعال داشند و می گفتند ما با برپا کردن صفوف نماز جمعه مشت محکمی بر دهان دشمنانمان می زنیم. ایشان نامه هایشانرا همیشه با سلام و درود بر امام زمان و رهبر و شهدا آغاز می کردند. و به خواهران و برادران دانش آموز خود می گفتند شما باید در سنگر دانش با درس خواندن مشت محکمی بر دهان دشمنان بزنید و به خواهرانشان هم می گفتند با حجاب خود در پشت جبهه ها ما را یاری دهید. شهید در سال اول دبیرستان با مراجعه پی در پی به واحد بسیج زرند اصرار داشتند که هرچه زودتر به جبهه بروند و سال دوم دبیرستان لیاقت رفتن به جبهه را پیدا کردند قبل از رفتن به جبهه در تاریخ 64/12/1 به مدت 45 روز دوره آموزشی خود را در کرمان به خوبی پشت سر گذاشت بعد از این دوره راهی جبهه شدند و پس از 3 ماه از بازگشت به جبهه به دنبال تحصیل علم (عقب مانده های درسی) رفتند و سال دوم دبیرستان را با موفقیت به اتمام رسانیدند و برای سال سوم دبیرستان نیز ثبت نام کردند ولی شهید نمی توانست آرام بنشیند و جای خود را در جبهه خالی می دید و می خواست در خط مقدم جبهه انجام وظیفه کند و در تاریخ 65/10/25 به همراه پسر عمویش در بسیج ثبت نامکرد و من (پدرش) با هر دو نفرشان صبحت کردم و گفتم وقتی به سلامت رسیدید فوراً ما را از سلامتی خود باخبرسازید و شهید مرتب از خط مقدم برایمان نامه می فرستاد تا این که هیچ نامه ای نیامد و بسیار نگران شدیم پس از گذشت 3 هفته پسر عموی (شهید هادی قاسمی) که در شلمچه در عملیات کربلای 5 زخمی شده بودند به مرخصی آمدند و چون موجی شده بودند پیوسته می گفتند که احمد شهید شده است. بعد از چند روز تلگرافی از بیمارستان اراک آمد و ما را از نگرانی بیرون آوردند بعد از گذشت یک هفته شهید خودش به مرخصی آمد و از ناحیه پشت گردن گفت ترکش خورده بود یک نورانیت خیلی عجیبی داشت بعد از یک هفته در حالی که هنوز کاملاً خوب نشده بود و باز به فعالیت ادامه می دادند و به همه جا می رفت که ببیند آیانیرو از زرند اعزام می کنند من چندین بار به وی می گفتم فرزندم بگذار خوب بشوی و درست را تمام کنی بعداً به جبهه برو ولی ایشان در جواب من گفت من فعلاً در موقعیتی قرار دارم که باید به جبهه بروم چون اسلام در خطر است اسلام باشد بعداً هم می توان درس خواند با هم صحبت کردیم که بنیاد برویم که تکلیف ما چیست و در آنجا با مسئول بنیاد صحبت شد و ایشان گفتند کار شما تمام شده همین جا تسویه نمایید شهید درجواب گفتند که من باید  آنجا تسویه کنم اینجا تسویه حساب نمی کنم بعد از این که شهید برای رفتن به جبهه اصرار زیاد داشت من گفتم با رفتنت مخالفتی ندارم هنوز نمی توانستم جواب رد به او بدهم تا اینکه مطلع شدیم که اتوبوسی از بسیج عازم خط مقدم جبهه است که شتابان خود را به ماشین رسانید و در تاریخ 65/12/5 عازم جبهه شد و پیوسته برای خانواده اش نامه می فرستاد و در جبهه بود که در تاریخ 66/2/5 به درجه رفیع شهادت نائل گشتند.
از زمانی که شهید را دیدم انگار که در خواب عمیق فرو رفته بود و لبهایش هم خندان بود روزی که شهید تشییع می شد مهمترین تشییع جنازه در شهرستان بود و بیشترین شهید را در آن روز تشییع کردند و جمعیت در آن روز موج می زد این آخرین وداع ما با شهدا بود.
خوابهای شهید: شهید دو سه مرتبه به خواب ما آمده است یک شب خواب دیدم که شهید لباس سبز روشن به تن داشت و در یک ساختمان عجیب و غریب میهمان داشت من هم در آنجا بودم و گفتم بابا چه کار می کنی گفت میهمان دارم.
خواب از زبان خواهر شهید: خواب دیدم که شهید وارد خانه شد و گفت پدر و مادر کجایند من در جواب گفتم رفتن مسجد ایشان وارد حال شدند و من هم با خود می گفتم الان قاب عکس خود را می بیند و با من دعوا می کند که من شهید نشده ام ولی شهید چیزی نگفت و رفت توی اتاق قابی که دیپلم افتخاری شهید بود و از طرف بنیاد داده بودند برداشت و شروع به خواندن آن کرد بعد ازمدتی پدر و مادر آمدند و شهید دست به گردنشان انداخت و آنها را بوسیدند.

شهید به صورت مستقیم صبحت نمی کرد ولی ما بعد از شهادت ایشان متوجه شدیم که شهید عکس خود را روی دیوار چسبانیده و عکس شهدا محله یا دوستانش را در اطراف عکس خود به صورت دایره وار چسبانیده بود و علائمی از شهادتش در وجودش دیده می شد چهره اش خیلی نورانی بود.

جـزئیات شـهادت

تـاریخ شـهادت :
1366/02/05
کـشور شـهادت :
مـحل شـهادت :
تپه سپيدار
عـملیـات :
كربلاي10
نـحوه شـهادت :

اطـلاعات مـزار

مـحل مـزار :
وضـعیت پـیکر :
موقـعیت مـزار در گـلزار شـهدا
قـطعـه :
ردیـف :
شـماره :

تصویرمـزار

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *