بسم الله الرحمن الرحیم
“من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا “
براي سلامتي و فرج امام زمان (عج) و سلامتي نايب بزرگوارش امام خميني و قائم مقام رهبري دعا کنيد و هميشه يار و ياور امام امت بوده باشيد و رزمندگان را فراموش نکنيد. “اول قدم از عشق سر انداختن است جان باختن است و با بلا ساختن است اول این است و آخرش دانی چیست؟ خود را ز خودی خود بپرداختن است. ” ليله القدر امت ماست اين روزگار، ما در بسط زمين آماج توطئه هاي بس سترگ بر پاي ايستاده ايم به راستي ما چه کرده ايم که جهان در برابر ماست، جرم نا بخشودني ما چيست؟ ميدانم جرم بزرگ ما الله اکبر است، عجب زمانة غريبي است. زمانه اي که انسان بودن و انسان زیستن گناه است، و خوب بودن نيز ديوانگي است، زمانهايي که سرودن آزادي و با ايمان زيستن کفاره مي خواهد. چند سال جنگ و مقاومت و استقامت، حماسه و ايثار، ايمان و چند سال نبرد با شيطان بزرگ، خداي را سپاس که امت ما مصداق اين آيه شريفة الهي قرار دارد: “ان الله یدافع عن الذین آمنوا ” همانا خداوند ياور کساني است که ايمان آورده اند. امروز نيز امت حزب الله استوار، نستوه و حاضر در صحنه همچنان شهادت مي دهد بر مظلوميت حسين (ع) وبر ددمنشی يزيديان زمان و بر اين حقيقت، تاريخ نيز فردا شهادت خواهد داد.
اي دوست! با کاروان انقلاب و سوار بر اشتران خون، فراز و نشيب ها را پشت سرگذاشتهايم و امام کاروان، سالار ماست و اينک اوست که فرمان مي راند و براي جهاد في سبيل الله آماده باش ميدهد.
[…] چند سال مرگ و مبارزه و جهاد براي ما تجربة گرانقدري است، حکايت ما حکايت فولادي است که آبديده شده؟ حديث جنگ، تلخ و شيرين يهاي بس فراوان دارد خاطرة شهادتها و رشادتها، خاطرة شب زنده داريها در فضايي که پر از خطر، دعا و نيايش است و نسیم مناجات عاشقان بر حرير شاهبال فرشتگان به گوش دوست مي رسد و در نجابت چشمها و نزديک دستها معجزة ايمان رخ مينمايد، جبهة ما جبهه عشق و اخلاص و ايمان است و جبهة دشمن جبهة پليدي و کفر و زشتي است و در اين ميان صدام مترسک ورشکست هاي است که در سوداي خام قادسيه باد ميکارد و طوفان درو خواهدکرد. آري صدام همچون کوري است، عصاکش کوري ديگر که راه به جايي نخواهد برد مگر دوزخ که فرماندة ستاره نشان صهیونیست و سردمدار خيل سياهي لشکر شب کوران و ضلالت پيشگان است.
اي دوست از همسنگران بپرس که از لحظههاي جاوداني وصل و لقاء حق، از سنگرهاي خونين از پيکره هاي پاره پاره از بدنهاي بي سر از دستهاي بريده از انفجارات انسانها در تهاجم تانکها آري از همسنگران بپرس از سورههاي عشق از آيه هاي نور از حضور خدا در جبهه از فرماندهي آقاصاحب الزمان(عج) از حلاوت فتح و پيروزي و از فتح الفتوح مجاهدان في سبيل الله و جبهه که ميعادگاه وارستگان خدا جوست و راهيان جبهه پاسداران خون حسين اند. راهيان جبهه حلاجیان زمانند که عارف و شاعرند و بانگ انا الحق سر مي دهند، و رو به سوي معشوق دارند و نيک مي دانند اول قدم از عشق سرانداختن است.
[…] ظفرمندان شهيد تاريخند و پرواي جان و سر ندارند که در کشتن و کشته شدن پیروزند و آنگاه که شهيد مي شوند همچون مولاي خويش علي(ع) نجواي عشاقانة خويش را با خدا اينچنين مي آغازند.”فزت و رب الکعبه “
راهيان جبهه برثامن الائمه(ع) توسل مي جويند و بر دشمن دليرانه مي تازند و نويدهايي را سر مي دهند. راهيان جبهه نيکوکاران خدا ترس و دريا دلند و اُسوه اين آيه الهي،”لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون “. کجایيد اي سبک روحان عاشق پرندهتر ز مرغان هوايي و اينک ديگر بار حماسه عاشورا تکرار ميشود و اين نفس مسيحایي روح خداست که در کالبد اين دريادلان شور و غوغا برپا کرده است. کجايید اي شهيدان خدایي؟ بلا جويان دشت کربلایي. و اينک هم آنانند که با نايب امام عصر(ع) فرياد سرخ حسين(ع) و پير دريا دل جماران بيعتي دوباره مي کنند و به نداي “هل من ناصر ينصرني ” اين فريادگر هميشه تاريخ، مردانه لبيک مي گويند. آري اکنون اين حسين زمان است که خويش را به خلق مي خواند و بشارت ميدهد. مرگ پر افتخاري که بارها به آن نزديک شدم هنوز نصيبم نشده، شايد لايق شهادت نيستم، زيرا شهيد در راه خدا مقامي بالا و والا دارد و من اميدوارم که با اين حال شهادت نصيبم خواهد شد و اينک با ياد خدا به جبهه آمدم و آمادة حمله برسپاه کفر ميباشم نه، براي انتقام نيست بلکه به منظور احیای دينم که همانا اسلام عزيز است و تداوم انقلابم و امنيت و سلامتي رهبرم و ادامة راه شهدا آماده نبردم. نبردي بر عليه جنايتکاران که از استقلال پيداکردن کشورمان به وحشت افتاده و به خاک تجاوز نموده اند. نبرد بر عليه کساني که تمام نيروهايشان را چه از نظر نظامي و تبليغاتي صرف [اين راه می کنند] ، و ما فردا مي رويم تا با ياري خداوند قادر و منان چشم طمع آمريکا را در منطقه کور و دستش را در منطقه خاورميانه قطع نمایيم. خدمت پدر و مادر مهربانم سلام عرض ميکنم و اميدوارم که سلام مرا پذيرا بوده باشید و مرا ببخشيد از اينکه شما زحمات زيادي کشيديد و رنجهاي بسياري را متحمل شديد تا مرا به اينجا رسانديد و اميدوارم که من در اين جنگ حق بر عليه باطل شهيد شوم و به لقاءالله بپيوندم، و هيچوقت مرا فراموش نکنيد و گريه براي من نکنيد و اميدوارم که هميشه در زندگي شاد و پيروز بوده باشيد و از همة شما تا روز قيامت خداحافظي ميکنم و هيچ وقت ناراحت نباشيد بلکه افتخارکنيد که فرزند شما در راه اسلام رفت و به سعادت واقعي که همانا شهيد شدن در راه خدا بود نائل گشت، راهي که راه امام حسين(ع) بود و اين خواستة من بود و آرزوي من بود. و از برادرانم مي خواهم که سلاح به زمين افتاده مرا بدست گيرند و براي حفظ دين اسلام و قرآن و مملکت جاي مرا پرکنيد و خالي نگذاريد. و از خواهرانم و ساير خواهران ديگر در خواست ميکنم که حجاب خود را حفظ کنند چونکه حجاب يکي از بزرگترين سدّهاي جلوگيري از نفوذ استعمار است و باعث تقويت غيرت مردها ميشود. از دوستان و اقوام مهربان خواشمندم با حضور خود و فرزندانشان در جبهه و ميدا نهاي نبرد در جهاد نقطة اميد دشمنان را به يأس مبدل کنند و در آخر به عنوان برادر کوچکتر از شما مردم غيور و شهيد پرور ميخواهم که مسجدها را خالي نکنيد، زيرا اين سنگر عامل وحدت است و در مجالس روضه خواني فعالانه شرکت کنيد و بر ائمه اطهار مخصوصاً ابا عبدالله الحسين(ع) گريه کنيد که شرکت در عزاي او باعث جهاني شدن انقلاب و پيروزي آن مي گردد و روحانيت را رها نکنيد چونکه اسلام منهاي روحانيت اسلام نيست. و درآخر به پدر و مادر و برادرانم و خواهرانم وصيت مينمايم که هميشه وقت نماز را ترک ننمایید، و نماز بخوانيد زيراکه ما به خاطر احقاق حق و نماز مي جنگيم.
[…] اقوام نزديک و خويشاوندان عزيز و مهربان درخواست مي نمايم که اگر بر مزار من مي آيند بايد نماز بخوانند و کسي که نماز نمي خواند بر مزارم اگر هم نيايد بهتر است ما همگي به خاطر احقاق حق و نماز جهاد مي کنيم که در اين راه به شهادت مي رسيم و از همگي خواهران و اقوام در خواست مي نمايم که حجاب خودشان را حفظ نمايند چراکه ایزن به تو از فاطمه اینگونه خطاب است ارزنده ترين زينت زن حفظ حجاب است. “اللهم اجعلنی من جندک فان جندک هم الغالبون و اجعلنی من حزبک فان حزبک هم المفلحون وجعلنی من اولیائک فان اولیائک لا خوف علیهم و لا هم یحزنون “
“بار خدایا! مرا از سپاه خود قرار ده که سپاه تو منحصراً هميشه فاتح و غالبند و مرا از حزب خود مقرر فرما که حزب تو منحصراً پيوسته پيروزند و مرا از دوستان خود قرار ده که البته دوستان تو در هر دو عالم هيچ ترس و غم و اندوهي در دل ندارند “. والسلام عليکم و رحمه الله و برکاته. خداحافظ براي هميشه. جبهة جنوب
بيستم دي 1345 ، در روستاي دولت آباد از توابع شهرستان جيرفت به دنيا آمد. پدرش فرامرز، كشاورز بود و مادر ش هاجر نام داشت. دانشجوي سال اول دوره كارداني و معلم بود. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. بيستم دي 1365 ، در شلمچه بر اثر اصابت تركش خمپاره به كتف، شهيد شد. پیکر وي را در گلزار شهداي زادگاهش به خاك سپردند.
جـزئیات شـهادت
اطـلاعات مـزار
تصویرمـزار
بدون دیدگاه