بسم الله الرحمن الرحیم
وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ
و مپندارید آنانکه در راه خدا کشته شدند مردگانند بلکه زنده اند و در نزد پروردگارشان روزی می خورند.
با سلام و درود فراوان بر یگانه منجی عالم بشریت حضرت مهدی موعود(عج) و نائب برحقش امام خمینی و با سلام و درود فروان بر خدمتگزاران اسلام ناب محمدی، شهدا، مفقودین، جانبازان و رزمندگان جان بر کف.
بنده اولا خود را لایق شهادت نمی دانم و ثانیا سزاورا پیام دادن و سفارش کردن به این ملت شریف بخصوص همشهریان و همولایتی های عزیزم نیستم، اما سفارش پیغمبر(ص) است که باید وصیت نامه را نوشت و سفارش های خود را به بازماندگان ارائه نمود و حتی در صورت شهادت، وصیت کردن وظیفه هر شهید می باشد.
نخستین سفارش به والدین و خواهران و برادرانم می باشد، مبادا از شهادت من محزون شوید و ذره ای ناراحت گردید. افتخار کنید که خداوند چنین سعادتی را به من عطا کرده است و مرگ سرانجام همه را به کام خود خواهد کشید اما چه بهتر که با مرگی افتخارآفرین و شهادتی شرافتمندانه و سعادتمندانه به سوی معبود خود شتافت.
پدر و مادر عزیزم اگر واقعه کربلا را در نظر بیاورید بخاطر چند سال دنیا بحال من تاسف نخواهید خورد. شما خودتان نام مرا حسین گذاشتید و مرا هم حسین گونه تربیت کردید، حال خودتان قضاوت کنید که از یک حسین آیا مرگی غیر از شهادت را می توان انتظار داشت؟ از شما ممنونم که مرا خوب نام نهادید و خوب بزرگ کردید و امیدوارم که در پیشگاه خداوند زحمات شما را جبران کنم. والدین عزیز و خواهران و برادران محبوبم، شما اگر لطفی دارید به جای ناراحتی و رنج بردن به فکر فرزندان و نور چشمان من باشید. هرگز آنها را تنها نگذارید و به آنها مرتبا سرکشی کنید و این یادگاران مرا از محبت های خود سیراب سازید. نگذارید به همسر و فرزندان من سخت بگذرد و از لطف کردن به انها دریغ نورزید. مرا در بهشت زهرای جدید عیسی آباد بخاک بسپارید و لااقل شبهای جمعه سر قبرم بیایید.
دومین سفارش من به همسرم است. همسر عزیز و مهربانم مرا ببخشید که شما را تنها گذاشتم. چاره ای نبود و اسلام محتاج این فداکاری هاست و باید درخت اسلام آبیاری و بارور باشد تا دشمنان نتوانند به آن صدمه ای وارد آورند.
همسر دلسوزم شما شریک خوبی برای زندگی من بودید، شرمنده محبت های شما هستم. فرزندانم را اول به خدا و بعد به شما می سپارم. خدا به شما صبر جلیل عطا فرماید. می دانم که جدایی ما خیلی ناگوار و جانگداز است ولی همان روسفیدی ما در نزد پیغمبر(ص) و ائمه اطهار علیهم السلام مرهم خوبی بر این زخم است. همسرم با صبر و بردباری بر مشکلات غلبه کنید و مواظب این بچه های نازنین من باشید و آمها را به سرمنزل مقصود و زندگی خودشان برسانید. در مورد آینده خودتان، تصمیم با خودتان است، فقط به بچه ها کم لطفی نشود و لحظه ای اندوهگین و ناراحت نباشند.
سومین وصیت من خطاب به فرزندانم می باشد، البته آنان اکنون بچه هستند ولی وقتی که بزرگ شدند و خوب و بد را تشخیص دادند سفارش مرا به آنها یادآوری کنید. نورچشمانم محمدرضا، طیبه و فاطمه نگران نباشید که در بالای سر خود پدر ندارید، سرتاسر مملکت و سرتاسر جهان و تاریخ اسلام امثال شما فراوان بوده اند هستند و خواهند بود. بابای شما همچون سایر شهدا نمرده است، بلک زنده است و نزد پروردگارش روزی می خورد. او راه مقدسی را پیموده و خودش و شماها را در نزد خداوند و اولیا خدا روسفید گردانید. الحمدلله مملکت اسلامی است و به شما رسیدگی خواهد شد و شما آینده سازان و وارثان این انقلاب هستید . سعی کنید راه حق را در پیش گیرید و از خون سرخ من و امثال من محافظت کنید. تلاش کنید و درس بخوانید تا فرد مفیدی برای جامعه بوده و به اسلام خدمت کنید. همیشه خدا را در نظر داشته باشید و از احدی جز خدا باکی در دل نداشته باشید که موفق و پیروز خواهید بود.
وصیت من به عموم مردم بالاخص جوانان این است که از یاری اسلام و دین خدا دست بر ندارید. طرفدار حقیقت باشید و از ولایت فقیه طرفداری و پشتیبانی کنید. از مرگ نهراسید که این مرگ در راه خدا سعادت و افتخار است و مرگ افتخارآفرین به مراتب بهتر از زندگی ننگین و در زیر بار کفر و زور است.
سفارش من به خواهران و مادرانم این است که حجاب و عفت عمومی خود را حفظ کنید و با حاب اسلامی همیشه در صحنه باشید و دست از یاری انقلاب بر ندارید.
در پایان از همگی طلب عفو می نمایم اگر از من بدی دیده اید به لطف خود مرا ببخشید من با دلی صاف نسبت به همگی شما از همگی شما خداحافظی می کنم. به امید پیروزی اسلام در سراسر جهان. حسین زمانی اردیبهشت 67.
چهارم مهر 1340، در روستاي سراپرده سربنان از توابع شهرستان زرند زاده شد. پدرش غلامحسين، كشاورز بود و مادرش فاطمه نام داشت. در نهضت سوادآموزي خواندن و نوشتن را آموخت. سال 1362، ازدواج كرد و صاحب يك پسر و دو دختر شد. كارمند شركت ذغالسنگ بود، بهعنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. بيست و سوم خرداد 1367، با سمت آرپیجیزن در شلمچه بر اثر اصابت تركش خمپاره به شهادت رسيد. پيكر وي در گلزار شهداي عيسيآباد سربنان تابعه شهرستان زادگاهش به خاك سپرده شد.
به علت محروميت منطقه و مشقت هاي زندگي نتوانست تحصيلات خود را ادامه دهد. از اين رو در معدن زغالسنگ پابدانا زرند مشغول به كار شد. با شروع جنگ تحميلي از طريق بسيج به جبهه هاي نبرد حق عليه باطل رفت و به عنوان آرپي جي زن در چندين عمليات شركت كرد.از او يك پسر به نام محمدرضا و دو دختر به نامهاي فاطمه و طيبه به يادگار مانده است. همچنين وي يك نامه و چند قطعه عكس از خود به جاي گذاشته است.
جـزئیات شـهادت
اطـلاعات مـزار
تصویرمـزار
بدون دیدگاه