
وصیت نامه شرعی …..جاء اجلهم لا یستاخرن ساعته و لا یستقدمون زمانی که ال شما بپایان برسد قادر نیستید قدم از قدم بردارید. انا لله و انا الیه راجعون: همه از خدا هستیم و باید بسوی او برگردیم تمام مسلمانان معتقد هستند که انسان بعد از مدتی زندگی دنیای به دنیای دیگری باید هجرت نمایدو همانطور که انتظار دارد به وصال و دیدار خداوند متعال برسد ما که سعادت نداریم در راه اسلام و در راه خدا گشته بشویم لااقل مقداری از این بار گناهان که ر دوششان سنگینی میکند برذاشته شود یا اینکه به بندگیخدا عمل کرده باشید. خداوند خودش ما را به رحمانیت خودش ببخشد و الا کار ما خیلی سخت آن نعمت عای که خدا بما داده است نتوانسته ایم شکرگذارش باشیم که برسد که وظیفه مان را نسبت را نسبت به پروردگار متعال و پدر و مادر و خواهر و برادر یا منزل و بچه ها ادا کرده باشیم . چند کلمه را بعنوان وصیت روی کاغذ آوردم چه باشد بعد از مرگ من راه برای بقیه روشن باشد. …بنده یک غذا هستند و باید از دستورات الهی اطاعت نمایند ووو ثروت و اولاد چند روز دنیا را نخورند دیر وقتی نرسد که عمر سیری خواهد شد چه شخصی در دنیا تحصیل عمل خیر نموده باشد یا دارای عمل باشد هر دو باید به سوی خداوند طبق و عهد قرآن برمی گردند ولی خوشا بحال آنها که سرافراز و با دست پر بسوی خدا برگردد اگر من شهید نشدم با اجل طبیعی از دنیا رفتم فقط خرج اولیه را که دفن و کفن باشد خود سپاه بگذارد چون خودم مال و دارایی ندارم. و اگر در تبریز مردم در محل وطن اصلی خودم دفن نمایند و اگر در نقاط دیگر مردم در کرمان در مسجد صاحب الزمان و اگر در آنجا جا پیدا نشد در بهشت زهرا دفنم نمائید و هیچکی ملک و ثروتی ندارم و یک واحد مسکونی دارم که نصفش مال زنم است و نصفش هم مال اولادم می شود و تمام ااثاثی خانه هم جهزیه از خود زنم است و بقیه بین ورثه تقسیم شود و غیر از زن و بچه هیچکس حق تصرف در مال من ندارند . و توصیه میکنم که حدالامکان بچه ها را به مدرسه بگذارند و با تربیت اسلامی تربیت نمایند. اینجانب اسماعیل معصومی
به نام خدا شهید اسماعیل معصومی در چهاردهم دیماه سال 1333 در یکی از روستاهای جزیره اسلامی بنام بوردآچلو در توابع منطقه شبستر آذربایجان شرقی متولد شدند .این جزیره در میاندریاچه ی ارومیه قرار گرفته است ایشان متعلق به یک خانواده مذهبی و بی بضاعت بودند که در 7 سالگی در مدرسه ابتدایی همان روستا به تحصیل پرداختند بهد از اتمام تحصیلات ابتدایی بعلت محرومیت و عدم امکانات در روستا با وجود علاقه ی فراوان .نتوانستند ادامه تحصیل دهند بعد از ظهر ها بعد از ساعت 10 با معلمان روستا در مورد مسائل احکام و مسائل مذهبی با آنان تبادل نظر می کردند.در 15 آذر ماه سال 1352 به خدمت مقدس سربازی رفتند و بعد از 4 ماه آموزش عمومی در شهر بیرجند به هوا نیروز شیراز تقسیم میشوند. از هوانیروز شیراز به کشور عمان برای عملیات نظامی اعزام میشوند بعد از 2 ماه دوباره به شیراز برمی گردند و از آنجا به لشکر 77 پیاده مشهد منتقل می شوند در طول خدمت در همان لشکر برای دومین بار به کشور عمان اعزام می شوند و مجددا بعد از دو ماه عملیات در کشور عمان به شیراز بر می گردند و خدمت سربازی را در 15 آذر ماه سال 1354 به پایان میرسانند بعد از ترخیص شدن برای یافتن کار به شهرستان ارومیه مسافرت می کنند .در یکی در سال از سردخانه های سیب این شهر مشغول کار میشومند بعد از یک سال در سال 1355 شهر کرمان را برای کار کردن به شهر ارومیه…و به آن شهر مهاجرت می کنند در سال 1356 در کرمان ازدواج می کنند .در سال های پیروزی انقلاب یکی از کسانی بودند که در راهپیمایی ها شرکت کرده و با انتشار عکس ها و اعلامیه ها ی امام (ره) در روشن شدن اذهان عمومی و مخصوصا روستای محل سکونت که دور از جریانات انقلاب بودند نقش موثری داشتند .پش از پیروزی انقلاب با تشکیل سپاه پاسداران بلافاصله با تواناییهای که در خود حضور داشتند به خدمت سپاه در آمده و از همان آغاز که جنگ های داخلی شروع شد به کردستان اعزام شدند و از آن زمان بود که ایشان همیشه در مناطق جنگی بسر میبرده و کمتر به منزل می آمدند و فقط گاهی مرخصی می گرفتند . در سال 1360 برای اخذ گواهینامه چتر بازی به شیراز رفته و از تاریخ 1360/6/2 تا تاریخ 1360/6/17 دوره ی چتر بازی را با موفقیت به پایان رساندند و با گواهینامه ی چتر بازی به کرمان آمدند و مجددا عازم جبهه های نبرد علیه باطل شدند و در طول این مدت چند سال یعنی از سال 1357 تا زمان شهادت یعنی سال 1365 بیشتر اوقات خود را در جبهه گذراندند .در سال 1363 بنا به وظیفه ای که در خود احساس می کردند به زادگاه خود برای خدمت بازگشته و مدتی در سپاه آذر شهر انجام وظیفه کردند و در آنجا مسئولیت واحد تبلیغات پایگاه جزیره اسلامی را به عهده گرفتند .در این مدت ایشان با خانواده خود در خدمت پدر و مادرشان بودند و پس از چند ماهی مجددا به کرمان بازگشتند و بلافاصله راهی جبهه شدند .در طول مدتی که ایشان در جبهه بودند هرگز حرفی از سمت و یا کارهایی که در جبهه انجام می دادند سخن به میان نمی آوردند..
اسماعیل، چهارم دیماه سال 1333 در شهر تبریز دیده به جهان گشود.پدرش علی کشاورز بود و مادرش هاجر نام داشت. اسماعیل تا پایان مقطع ابتدایی درس خواند. او سال 1356 ازدواج کرد که ثمره این ازدواج دو پسر و دو دختر بود. با شروع جنگ تحمیلی اسماعیل نیز با سری پر شور و اعتقادی استوار به سوی میادین نبرد شتافت و در رویارویی با دشمنان اسلام، مشارکت قهرمانانه داشت. او به عنوان پاسدار در جبهه حضور پیدا کرد و سرانجام یازدهم دیماه سال 1365 در عملیات کربلای 5 در غرب اروندرود بر اثر مواد شیمیایی به شهادت رسید.
جـزئیات شـهادت
اطـلاعات مـزار
تصویرمـزار

بدون دیدگاه