بسم الله الرحمن الرحیم و بسم رب الشهدا و الصدیقین و انا لله و انا الیه راجعون
به نام خدا و با سلام به رهبر کبیر انقلاب و با سلام بر حافظان انقلاب و سلام بر ارواح طیبه شهدا و شهیدان زنده(معلولین) . بارالها تو خود شاهدی که برای چندمین مرتبه است که چند جمله به عنوان وصیت می نویسم البته مرگ حق است ولی در خود نمی بینم که لیاقت داشته باشم که کلمه شهید را برای خودم بکار ببرم البته می دانم که رسیدن به این مقام مختص افرادی متقی است و گنهکاران را در این مقام راهی نیست. پدر و مادر عزیز از اینکه نتوانستم فرزند شایسته ای برای شما باشم معذرت می خواهم و این را هم می دانم که مرا به خون دل بزرگ کرده اید و حق با شماست اما در مورد آوردن یا نیاوردن جنازه من یا مفقود شدن من اصلا ناراحت نباشید و صبر داشته باشید که خداوند با صابرین است و اما خدمت دوستان و آشنایان و آن کسانیکه به این نهضت دل می سوزانند و جان را برای این انقلاب بر کف گرفته اند چند تذکر دارم و آن این است که این انقلاب مفتی به دست من و تو نیفتاده است و خداوند هر لحظه انسانهای روی زمین را مورد آزمایش قرار می دهد و خوشا به حال آنانکه از این امتحان الهی موفق بیرون بیایند که این جنگ یکی از همان امتحانهاست و تنها سدی که نمی گذارد آدمی به خدای خود برسد غفلت است. پس وای بر حال ماها. کمی فکر کنید خود را بشناسید که از خودشناسی است که به خداشناسی پی می بریم. و ای برادر عزیز بزرگوارم که مثل یک پدر برای من زحمت کشیدی از شما تشکر می کنم و اگر من به شما بی احترامی کردم مرا ببخشید و از شما و خواهرانم می خواهم اینکه فرزندان خود را خوب تربیت کنید و تحویل جامعه انسان خوب بدهید که ثواب زیادی دارد و از همگی شماها هم پدر ماردم و شما 3 نفر می خواهم که به خانواده من کمک کنید و او را صددرصد آزاد بگذارید و هر کجا که دلش می خواهد زندگی کند فقط شما همکاری نماید و کلیه دارایی که دارم بعد از مهریه همسرم متعلق به فرزندم می باشد هیچ کس حق ندارد و تو ای همسر مهربان مرا ببخش و حلال کنید و من این مدت چند سالی که با شما بودم کوچکترین ناراحتی از شما را ندارم و از اینکه من با شما تند برخورد کردم یا با رویی خوش ارد منزل نمی شدم شما را به فاطمه زهرا(س) قسم می دهم مرا بخشید و هر محبتی که برای من دارید از حال به بعد برای فرزندم محمد داشته باشید و از عروس شدن یا نشدن شما مصلحت با خود شما می باشد که من راضی هستم و اگر از کسی ناراحتی دیدید صبر داشته باشید که خداوند با صابران است و فرزندم محمد را هم به خاندان بزرگوار پیغمبر بزرگ اسلام حضرت محمد(ص) می سپارم و دعا می کنم که او به راه حق کشیده شود و جنازه من رسید مرا در محل کرمان گلزار شهدا بخاک بسپارید و ضمنا مقداری پول در بانک دارم که دفترچه آن در منزل می باشد متعلق به فرزندم می باشد و یک درگیری ملکی با بانک مسکن دارم که حل آن مربوط به همان بانک و مقامات استان می باشد. در پایان با خداحافظی از کلیه دوستان و آشنایان دعای خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار از یاد نبرید و کلیه رزمندگان را دعا کنید والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته. 64/11/26
عبدالله، یكم خردادماه سال 1339، در شهرستان بافت چشم به جهان گشود. پدرش حاجی رضا، كشاورز بود و مادرش كلپوره نام داشت. او تا سال چهارم متوسطه درس خواند و با پوشیدن لباس سبز سپاه، به عضویت این نهاد درآمد.
عبدالله سال 1361، ازدواج کرد و صاحب دو پسر شد. وی بیستوهشتم فروردینماه سال 1367، با سمت معاون فرمانده تیپ در فاو به شهادت رسید.
جـزئیات شـهادت
اطـلاعات مـزار
تصویرمـزار
بدون دیدگاه